logo





كاسـتى‏ هاى برآيشـى (بخش سوم)

پنجشنبه ۸ آبان ۱۳۹۳ - ۳۰ اکتبر ۲۰۱۴

ابراهیم هرندی

Ebrahim-Harandi.jpg
پيرِ ما گفت خطا برقلم صنع نرفت
آفرين بر نظرِ پاک خطا پوشش باد
(حافظ)

در بخش های پيشين، چندی از کاستی های برآيشی کالبد انسان را برشمرديم. بررسی همه کاستی های برآيشی انسان می تواند موضوع کتابی چند صد برگی شود. تن انسان مانند کالبدِ ديگر جانوران، برنامه ريزی ويژه ای نداشته است و چون مانند هر ارگانيزم طبيعیِ ديگر، هماره در پاسخ به دگرگونی های زيستبومی ديگرگون می شود، هرگز نيز نمی تواند در نطقه ای به قرار برسد. چنين است که کاربردِ گفتمان "تکامل"، برای جاندارن گفتمانی بی معناست. واکنشی بودن برآيه های ارگانيکی مانند کالبد ِ انسان، سبب می شود که بسياری از بخش های آن هماره ناکارآمد و "سر-هم- بندی- شده"، بنمايند. کمال در پديدارهای جهان، تنها در پيوند با پديده های طراحی شده ی هدفمند معنا دارد. پديده های هدفمند را می توان با مهندسی دقيق ساخت. موتور هواپيما نمونه ای از پديده ای هدفمند با مهندسی دقيق است1. اما مچ های دستان انسان که بی طرح و نقشه برآمده اند، آنچنان نارسا و ناکارآمد هستند که انگار از روی آناتومی جانور بسيار کوچکتری کپی برداری شده اند. نيز چنين است داستانِ سينوس های انسان و پستان های مردان و گوش های ماهيچه دارِ جنبان و زانوها و موی سر و چندين بخش آناتوميک زنان و مردان که پرداختن بدان ها، رشته سخن را به درازا می کشاند.

بسيارى از کاستی های کالبدی انسان کنونی، بازتابِ ناسازگارىِ ژزفساختِ تن و روان او با زندگى شهری ست. اين زندگى، جانورى را كه براى سازگارى با زندگى در دورانِ پارينه سنگی برآمده است، با آپارتمان نشينى، نظم آموزى، شکيبايی، پرهيزكارى، زندگی ماشينی، كامپيوتر، كنسرو، بانک و بيمه دمخو مى‏ خواهد. از ينرو می‏ توان گفت که بسياری از کاستی های تن انسان در روزگار ما، ريشه در شيوه زندگی کنونی مان دارد. انسان هنوز بدرستی بازتاب‏ های کاربرد عناصر شيميايی برروی ساختار ژنتيک خود را نمی‏داند. ما نمی دانيم که زيان کاربردِ لاستيک و پلاستيک و نايلون و آلومينيم که دور و برِ ما را فراگرفته است، چيست؟ نيز نمی دانيم که بازتابِ سروکار داشتن هماره با دستگاه های الکتريکی و الکترونيکی چيست و راه های بهره وریِ بی زيان از آن ها کدام است. هم نيِز اين که اگرچه زندگی مصرفیِ مدرن، دل و دين از جهانيان ربوده است، اما هنوز بدرستی کسی نمی داند که پيامدِ زندگی شهری در دازمدت چه خواهد بود و اين شيوه زيستی، چه بازتابی بر ساختار ژنتيک انسان خواهد گذاشت2.
بسيارى از بيمارى‏ هاى فراگيرِ کنونی مانند؛ سكته، سرطان، فشارِ خون، دندان درد و پوسيدگى دندان‏ ها، نزديك بينى، چاقى، زخم‏ هاى دستگاه گوارش، بيمارى قند، افسردگى، و كمردردهاى گوناگون، پس از اهلى شدنِ انسان و ماندگارىِ او در يك جا پديد آمده ‏است. سكته، بهايى است كه انسان در پايانِ دوره ميانسالى و يا در زمان سالمندى براى زندگىِ درازِ خود و نيز خوردن چربى و شيرينىِ بيش از اندازه و يا کشيدن دود و رنج و درد و زجر، مى‏ پردازد. ميانگينِ عمر طبيعى انسان، چيزى نزديك به 32 سال است و مردمِ كشورهاى دارا، زندگىِ دراز خود را مرهونِ فرآورده‏ هاى كشاورزى و دام ‏دارى و نيز بهداشتِ مدرن هستند. اگر چه اين فرآورده‏ ها ميانگينِ عمرِ انسان را بالا مى ‏برند، اما زياده روى در خوردن برخى از آن‏ ها مانندِ چربى و شيرينى مى تواند بر ميزانِ سكته و سرطان بيفزايد.

انسان، شيرينى را از آنرو خوش مى دارد كه طعمِ شيرين، نمادِ چشايىِ ميوه ‏ها و دانه‏ هاى پر انرژى است. اين ميوه‏ ها و دانه ‏ها در طبيعت به آسانى يافت نمى ‏شوند. انسانِ جنگل نشين هرگز نمى ‏توانست شيرينى بيش از نيازِ خود بخورد. چربى نيز ماده بسيار ارزشمند و كميابى در طبيعت است و چاقى پديده ‏اى است كه تنها در ميانِ انسان و جانورانِ اهلى مى ‏توان ديد. چون شيرينى نمادِ انرژى و چربى نمادِ پروتئين‏ هاى سودمند و ديرياب در طبيعت است، ذائقه انسان اين دو را به گونه ِغريزى دلپذير مى يابد. كشاورزى و دام پرورى مدرن، دسترسى به اين دو خوردنی را در بسياری از سرزمين ها آسان كرده است، اما بدنِ انسان توانايىِ گوارشِ زياد آن ‏ها را ندارد. از اينرو، اين دو خوراكىِ سودمند، امروزه بر اثرِ فراوانى در برخی از سرزمين‏ ها، زيانمند شده اند و زياده روى در خوردن آن‏ ها، گذشته از سكته و سرطان و بيمارى قند، بيمارى ‏هاى معدوى و كليوى و خونى نيز ببار مى ‏آورد. افزون بر اين، پيدايشِ شيرينى ‏هاى غير طبيعى و دروغينى كه تنها طعم شيرين دارند، مى تواند زمينه سازِ ناخوشى‏ هاى بسيارى شود.

بدن انسان با چشيدن طعم شيرينِ اين جايگزين ‏ها، واكنشِ هميشگى خود نسبت به شيرينى را نشان مى ‏دهد، يعنى كه با بالا بردن شكرِ خون، فرد را گرسنه مى ‏كند. كاربرد اين جايگزين‏ ها پس از چندى، پرخورى و فربهى مى ‏آورد. بدن هر جانورفربه، كشتگاهِ بسيارى از بيمارى‏ ها و لعزش های مولکولی و ناراستى ‏هاست. دو نمونه از اين بيمارى ‏ها؛ ديابت (بيمارى قند) و افزايش فشار خون است. نگهدارى اندازهِ گوشت و چربىِ بدن، مكانيزمى بسيار پيچيده و رازآميز دارد. اگرچه دستكارىِ اين اندازه از راهِ بيش و كم ‏خوارى، آسان مى‏ نمايد، اما اين شگرد هميشه با پيروزى همراه نيست. سيستمِ اندازه دارىِ بدن جانوران، همواره در پى هماهنگ كردنِ نيازهاى بدن آنان با ويژگى ‏هاى زيستبومى ‏ست. براى نمونه، دماى بدن نسبت به سرما و گرما واكنش نشان مى‏ دهد و يا فشار خون در رويارويى با شرايطِ گوناگون، بيش و كم مى ‏شود.

تنِ انسان چون کالبد جانورانِ ديگر، ابزارِ ترابرى ژن ‏هاى او به آيندگان است. اين ابزار در پرتو سازگارى با زيستبومِ وى شكل گرفته است. زندگى در بيست هزار سالِ پيش، نيازمند به آگاهى از خطرهاى همارهِ زيستبومى، يعنى؛ آتش، طوفان، ريزشِ كوه، سيل، زلزله و باران بود. از اينرو، چراغِ آگاهىِ انسان در هنگام بيدارى وى هماره روشن است تا از راه حس ‏هاى پنجگانه به پاييدنِ گستره زيست وی و سنجشِ خطرهای آن بپردازد. چنين است كه كمترين صدا، بينايى و شنوايىِ انسان را بسوى خود مى‏ كشد و آواى ناگهانه و پيش بينى نشده، انسان را تكان مى ‏دهد و تپشِ قلب را بيشتر مى كند و فشار خون را بالا مى بَرد. اين چگونگى در پرتوِ خطرهاى زيستبومى در دروران پارينه سنگی شکل گرفته است. در آن روزگاران، بيشتر صداهاى ناگهانى، پيش آيندِ جانورى درنده و يا سنگى غلتنده مى ‏توانسته است باشد. از اينرو، هنوز نيز هر كوبه بر دُهل و يا هر فريادِ ناگهانى مانند فروافتادن سنگ برآهن، انسان را براى فرار آماده مى كند. هراسِ ناشى از رويارويى با خطر، ريشه در "مكانيزمِ ستيز يا گريز"3 دارد.
ستيز با خطر و يا گريز از آن، بازتاب‏ هاى فيزيولوژيكِ بدن نسبت به هراس را فرو مى‏ نشاند. اين مكانيزم، در روزگاران جنگل زيستى انسان سودمند بوده است اما امروزه بيشترِ صداهاى روزمره، ناشى از كاركردِ ماشين است و ترسِ از آن ‏ها، تنها واكنشى غريزى و بى‏ هدف است. همچنين، مكانيزمِ ستيز يا گريز، نمى تواند پاسخ گوى بسيارى از ترس ‏ها و هراسمندى‏ هاى انسانِ كنونى، مانند؛ ترسِ از آزمونِ كنكور و يا هراس از عملِ جراحى باشد. بى پاسخ گذاردنِ اين مكانيزم، ريشهِ بسيارى از نابسامانى ‏هاى قلبى و روانى در روزگارِ كنونى ‏است.

زندگى جنگل نشينى در روزگارِ پارينه سنگی با زندگى امروزى ما همانندى چندانى نداشته است و شايد تنها همانندى آن در نيازهاى اساسى انسان، مانند، نياز به هوا و خوراك و نوشاك و پوشاك بوده است. چگونگىِ برآوردنِ اين نيازها در هر دوره، شيوه ويژه ‏اى بخود مى ‏گيرد. شايد بزرگترين تفاوتِ زندگى در آن زمان با زندگى در روزگار كنونى در اين است كه در آن زمان ها، مردم هماره در پىِ برآوردنِ نيازهاى زيستى خويش مى ‏بوده ‏اند و در فراهم آوردن خوراك و نوشاك خود، با جانوران ديگر رقابت مى ‏كرده ‏اند. زندگى تا پيش از پيدايش كشاورزى و دام پرورى، كوششى بى امان براى پر كردنِ شكم و زنده ماندن بود و چون دستاوردِ بيش از نياز براى كسى ميسّر نمى ‏شد، فرصتى نيز براى كسى براى پرداختن به سرگرمى و دانش و هنر دست نمى ‏داد. از سويى نيز چون مردم ناگزير از زيستن در گروه‏ هاى كوچك و رونده بودند، پيدايشِ جامعه و شهر نيز ناممكن مى ‏بود. هر بار كه گروهى، بخشى از جلگه و يا جنگلى را از ميوه و دانه و جانورانِ خوش ‏گوشت تهى مى كرد، ناگزير از رفتن به بخش ‏هاى ديگر مى ‏بود. بدينگونه، هر گز هيچ گروه انسانى نمى ‏توانست در جايى بماند و آشيانه ‏اى برپا كند. اين چگونگى سبب مى‏ شد كه تنها آنان كه توانمند به شكار و گردآورىِ دانه و ميوه بودند با گروه همراه باشند و ارزشِ اجتماعىِ هر كس در گروِ تنومندى و توانمندى او باشد. در اين شيوهِ زيستى، جايى براى سالمندان، بيماران و ناكارگان وجود نداشت. البته پيرى پديده بسيار تازه ‏اى در جهان انسانى ‏است، زيرا در طبيعت، جانوران به پيرى نمى ‏رسند.

زندگى جنگل نشينى، زيستنِ هماره بر لبه پرتگاه هستى‏ ست و جنگل نشينان در آن روزگار، همواره با ترس و لرز و هراس و دهشت مى‏ زيستند و اى بسا كه آسايش و آسودگى را تنها در خواب تجربه مى‏ كردند. در چنان شرايطى، زندگى بسيار ناپايدار و ناخوشايند است و بيشتر مردم در اوانِ جوانى بر اثرِ بيمارى نابود مى‏ شوند. در آن روزگاران که از انتی ‏بيوتيک و پنی سيلين خبری نبود، هر زخمِ كوچكى مى‏ توانست عفونتى كُشنده ببارآورد و مى‏ آورد، و هر خطاى اندكى مى توانست فرد را به كامِ درنده ‏اى تيز چنگ بيندازد. آلودگى‏ هاى غذايى، هراسِ هماره، پوسيدگى و فرسودگىِ زودرسِ دندان ‏ها و ناخن ‏ها و استخوان ‏ها و ديگر عضوهاى بدن، بريدگى و سوختگىِ پوست و پى آيند هاى آن، ناپايدارىِ زندگى و اندوهِ ناشى از مرگِ ناگهانىِ نزديكان و همپايان و همراهان و بسيارى از نابسامانى ‏هاى جهانِ جنگلى و جانورى، چنان داغى بر جانِ انسان نهاده است كه آثارِ آن تا هزاران سال ديگر نيز آشكار خواهد بود. اين همه را گفتم تا بگويم که ساختار روانی انسان کنونی برای زندگی روزگاران کهنِ جنگل نشينی شکل گرفته است و بسياری از آنچه امروز کاستیِ های ساختارِ روانی انسان خوانده می شود، ريشه در ناسازگاری روانی انسان با رويدادهای بسيار پُرشتاب جهان کنونی دارد.

هنگامی که از چشم انداز دانشی، از گفتمانی بنام "روان" سخن می گوييم، مراد، ذهن انسان است که شيوه واکنش های رفتاری و کرداری فرد را شکل می دهند. روان، برساخته ای ذهنی ست که وجود خارجی ندارد و به تجربه درون- ذهنی انسان از زيستن گفته می شود. برچسبی که انسان برآنچه چشم درون او می بيند، می نهد و آن را در گستره روان خود می پندارد. چنين است که هرکس که رفتار و يا کرداری ناسازگار و ناهمايند با پذيره های فرهنگی و اجتماعی زيستگاه خود کند، او را "روانی" می خوانند.
اگرچه فرهنگ، پرورشگاه شيوه رفتاری و کرداری انسان است، اما انسان سرچشمه ديگری نیز برای پذيرش و دريافت الگوهای رفتاری خود دارد که همانا تاريخ برآيشی اوست. بسياری از کردارهای برآيشی جانورن، بنيادی ژنتيک دارند. نمونه اين کردارها؛ چگونگی شکل قد و رنگ پوست و دمای بدن و شيوه کارکرد ارگان های بدن و خيزوريزِ خون در رگ های انسان است. هم نيز کردارهای پايداری برآيشی مانند؛ ترس از سوختن درآتش، هراس از گير افتادن در تنگناهای بی گريزگاه، فرار از خفگی، گريز از جاهای بسيار سرد و يا بسيار گرم.
برخی از رفتارها و کردارهای طبيعی انسان، در همه پستاندارن همسان است. نمونه اين کردارها، گروه زيستی، خاک و خون پرستی، قبيله گرايی و آرامش دوستی ست. پستانداران هميشه پيرو رفتارها و کردارهای گروهی هستند. انسان نيز چنان است و هنگامی که با ديگران است، می تواند آسان از خود بيخود شود و دست به کارهايی بزند که در تنهايی نمی زند. چنين است که هميشه کارهای گروهی بی کارگردان - مانند تظاهرات خودجوش - به هرج و مرج کشيده می شود4.
از چشم انداز انسان گرايايی، بسياری از ويژگی های رفتاری پستانداران، مانند قبيله گرايی و پرستش خاک و خون را می توان برای انسان کاستی های برآيشی پنداشت زيرا که بازتاب های کرداری اين ويژگی ها برای جامعه انسانی، کشمکش و ستيز و جنگ است.
يکی از کاستی های برآيشی روان انسان، دغدغه هماره از رويدادهای ناگواری ست که هرگز روی نمی دهند. اين دغدغه ريشه در گريز از مرگ دارد و انسان را برای رويارويی با رويدادهای ناگواری که هرآن می توانند او را به کام مرگ دراندازند، آماده می دارد. جانوران با ديدن نمايه های خطر، آماده گريز از آن و يا ستيزِ با آن می شوند و در ديگر زمان ها، بی هراس می زيند. اما انسان که جانوری آگاه از بودن ِ خود در جهان است و می تواند روندها و رويدادها را به انبان حافظه خود بسپارد، توانايی انديشيدن به آينده و خيال پردازی درباره آن را نيز دارد. اين توانايی او را ناگزير از خيال پردازی درباره آينده خود می کند و برآن می دارد که شکلی از آينده را براساس روندها و رويدادهای گذشته برای خود پيش بينی کند. شکل آينده در ذهن انسان های سالم، هميشه با هراس و نگرانی ناشی از ناآگاهی از آينده همراه است. چنين است که بسياری از مردم در دروان زندگی خود، نگران رويدادهای ناگواری هستند که هرگز روی نخواهد داد.

يکی ديگر از کاستی های ساختار روانی انسان اين است که اين ساختار، شادی پايدار را برنمی تابد. گفتيم که تن و جانِ انسان کنونی در روزگار جنگل نشينی شکل گرفته است و زندگی در آن روزگار، ستيز هماره با دشواری های زيستی و گريزِ بی امان از خطرهای جانکاه بوده است، خطر گرسنگی و تشنگی، خطر آسيب های پوستی و غفونت های درونی، خطر افتادن بدام درندگان تيز چنگ و دندان و خزندگان و گزندگان هميشه در صحنه. خطر آلودگی به ميکروب ها، ويروس ها، باکتری ها و قارچ های کشُنده و انگلی، خطر افتادن افتادن از درخت و صخره و کوه و کمر و يا افتادن در چاه و چاله و تالاب و باتلاق و گذرگاه شير و ببر و پلنگ، خطر سوختن در آتش جنگل و يا گم شدن در هزار راه دشت و دره، خطرِ کشمکش و ستيز با زد و خورد با راهزنان و زورگويان و قبايل ديگر و رقيبان رزمی و بزمی و جنگی و جنسی و عشقی. اين خطر، انسان را از سنگلاخ برآيشی چنان دشواری گذر داده اند که داغ آن ها همچنان بر ساختار روانی انسان آشکار است و هنوز هم حباب های شادی او را کدر می کنند.
اين گونه است که ساختار روانی انسان با اندوه اُخت تر است تا با شادی و توانايی پذيرشِ بيم و اندوه آن بيشتر از توانايىِ گوارشِ شادى ‏است. از اينرو، انسان يادمان ‏هاى پايدارترى از اندوه و درد دارد تا از خوشى و شادى5. شور و شادى در ذهن انسان پديدارهايى فرّار است كه انسان با كوشش در پى بدست آوردنِ آن هاست، اما افسردگى و نگرانى هميشه در همه جا فراوان مى تواند باشد و كسى در پى اين دو نمى رود. در پنداره انسان، شادى شهابى در شبى تيره را مى ‏ماند و اندوه، تاريكىِ آن شب. البته بايد گفت كه چون شادى با كاربردِ انرژى بيشترى نسبت به اندوه همراه است، ذهنِ انسان پس از چندى ناگزير از فروكاهىِ هنگامه آن است و آنان كه با داروهاى روان ـ گردان از اين مكانيزم پيش گيرى مى‏ كنند، خويشتن را در سراشيبِ نيستى مى‏ روانند. اين چگونگى گاه از راه بيمارىِ "سودازدگى"6، نيز پديد مى ‏آيد كه اگر بى درمان بماند، بيمارِ اوجَنده را كه بر بام جهان، سرشار و پايكوب است، به دامنِ مرگ آنى مى ‏اندازد. سودازدگان را تا پيش از پيدايشِ داروهاى مدرن، به كُند و زنجير مى‏ كشاندند، اما بيشترِ آنان تا هنگام مرگ، شادمان و پر گوى و خندان مى ‏زيستند.

يکی ديگر از کاستی های ساختار روانی انسان، افسون پذيری ذهن اوست که در نوشته های پيشين به آن پرداختيم. افسون پذيری ذهن انسان را هماره آماده پذيرشِ پيشنهادهای فريب آلود می دارد. اين چگونگی تنها ويژه انسان نيست و روان گردانى از راه چشم و گوش، در راستاى بهره گيرى، آميزش جنسى، بيگارى كشيدن و شكارِ جانوران، در طبيعت بسيار فراوان است. نمونه اين چگونگى در گياهان، وادار كردن پروانگان به گرده افشانىِ گل‏ هاست كه با پاداش اندكى روى مى ‏دهد. همچنين عشوه‏ گرى گياهانِ گوشت خوار در فراخوانى پروانگان و زنبوران و پرندگان بسوى خود را مى‏ توان نمونه‏ اى از روان گردانى و اغواگرى گياهان دانست. بسيارى از ميوه ‏ها و سبزيجات نيز براى پراكندن تخمه خود به گوشه و كنار زمين، تخمه‏ هاى خود را در ميان خود مى ‏رويانند تا جانورانِ گياه خوار با بلعيدن آن‏ها، اسباب پراكندن آن ‏ها در سرزمين ‏هاى ديگر را فراهم كنند.
روان گردانى و وادار كردن غير مستقيم جانورى به كارى با افسونگرى و شيفتن، يكى از ابزارهاى ستيزِ همارهِ زيندگان با يكديگر براى بهره ورى بيشتر از فرآورده‏ هاى طبيعت است كه بيشتر كاربردى درون ـ نژادى دارد. پرنده‏ اى كه با آواز خوش خود، دل از جفت خويش مى‏ برد و كام از وى مى ‏ستاند، مورى كه با پراكندن افسونبويى، لشكرى از موران را به كار وامى ‏دارد؛ گُلى كه با رنگى چشمگير و ژرف و افسونبار، پروانه ‏ها را بسوى خود مى ‏كشاند و به گرده افشانى مى‏ گمارد، مارى كه با خيره شدن در چشمِ پرنده‏ اى، آن پرنده را گيج مى ‏كند و مى‏ بلعد؛ مادينه ميمونى كه با نمايش نشيمنگاه خود به ميمون ‏هاى نر، آن‏ ها را شيفته خويش مى‏ سازد و مُجاب مى‏ كند؛ گياهى كه با خارهاى خود جانوران را از دست زدن باز مى دارد؛ تارِ عنکبوتی كه مگس را در تورِ او مى اندازد؛ زنبورى كه با رقصِ خود به لانه زنبوران ديگر راه مى ‏يابد و بر و دوشى كه دل و دينى مى ‏بَرَد، همه نمونه ‏هايى از روان گردانى و افسونگرىِ درون ـ نژادىِ گياهان و جانوران است. چنين است كه عاشق، واله و بی خويش، " زيرِ شمشيرِ غمش رقص كنان"، می رود.
پژوهش های بسياری در گستره روانشناسی اجتماعی نشان داده است که زيبايی و قدرت و شهرت، زمينه سازِ فريب ذهنی انسان می شوند. پاياندادِ چندی از اين پروهش ها، آشکار کرده اند که انسان کسی را که زيبا می پندارد، درستکار و آسان گذار نيز می داند و بيشتر می تواند سخنان او را باور کند. ديگر آن که رويارويی با زيیا رويان، تاثِیر آنی در رفتارها و کردارهای انسان با آنان دارد. نشست و برخاست با زيبا رُخانی که انسان آنان را دارای کشش جنسی می يابد، سبب می شود که فرد، با گذشت و رواداری بیشتری با آنان رفتار کند7. ساختار روانی انسان چنان است که دربرابر کسانی که آنها را دارای نکهتِ حضور می يابد، تسليم می شود و با گشاده رويی و نرمخويی و دلجويی با آنان به مراوده می پردازد.8

دنبـــــاله دارد.
http://goob.blogspot.co.uk

يادداشت ها:
1. Precision Engineering
1. ببينيد در چند سال گذشته تا چه اندازه درباره زيان‏ های تلفن همراه و يا پارچه‏ های پلاستيکی گفته و نوشته شده ‏است.
2. Fight or Flight Mechanism
3. روانشناسان اجتماعی برآنند که فردانيتِ فرد، درهنگام بودن با ديگران از ميان می رود و او را پيرو گزينه های گروهی می کند. اين چگونگی را ‘De-individuation’ می گويند. گفتاوردهايی چون؛ خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت باش، گويای نيروی اهرمِ نگاه گروه بر گزينه های فردی ست.
4. اين که گفته اند؛ "دل بی غم در اين عالم نباشد"، و يا "غم با همه بيگانگی، هر شب به ما سرمی زند"، ريشه در اين چگونگی دارد.
5. Mania
6. اگر حنظل خوری از دست خوشخوی/ به از شيرينی از دست تروشروی (سعدی)
7. نکهت حضور از آن کسانی ست که حضورشان توانايی روانگردانی دارد. اين کسان را در گذشته دارای "فرّه ايزدی" می خواندند. در روانشناسی عاميانه، اين کونه افراد را دارای شخصيت ِ با کاريزما (Charismatic Personality) می دانند.

كاسـتى‏ هاى برآيشـى (بخش دوم)


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد