logo





كاسـتى‏ هاى برآيشـى (بخش دوم)

پنجشنبه ۲۴ مهر ۱۳۹۳ - ۱۶ اکتبر ۲۰۱۴

ابراهیم هرندی

Ebrahim-Harandi.jpg
پيرِ ما گفت خطا برقلم صنع نرفت
آفرين بر نظرِ پاک خطا پوشش باد
(حافظ)

گفتيم که از چشم اندازِ برآيشی، انسان نيز جانوری از بی شمار جانوران جهان است که در پرتو روندها و رويدادهای برآيشی در گستره گيتی پديد آمده است و هيچ گونه برتری بر جانوران ديگر ندارد. زاد و رودِ انسان نيز چون ديگر گياهان و جانوران، پيرو قوانين برآيشی طبيعت است و در ژرفساخت ژنتيک وی، هيچ نشانه ای از اين که طبيعت حساب جداگانه ای برای انسان بازکرده است تا او تافته ای جدا بافته باشد، نمی توان يافت1. نيز گفتيم که کاستی های برآيشی ِ تن انسان، بخاطر ِ تن افرازی وی، بسی بيشتر از کمبودها و کاستی های جانوارنِ ديگر، بويژه نزديکانِ برآيشی اوست.
گروهی از كاستى ‏هاى برآيشى، بسيارى از نژادهاى گياهان و جانوران را در بر مى گيرد. برخى نيز تنها ويژه يك نژاد است. يكى از اين كاستى ها در انسان، آپانديس است. آپانديس، واماندهِ برآيشى كور ـ روده گياه خواران است كه در بدن انسان كنونى نقشِ آشكارى ندارد. اين كورـ روده، بُن بستى ست كه گاه در آن، رويشِ باكترى به التهاب و تورم و آزردگى آن كشيده مى ‏شود. افزايشِ حجمِ آپانديس در هنگام آزردگى، از رسيدنِ خون به آن جلوگيرى مى ‏كند. نرسيدنِ خون به آپانديس، از توانايى مبارزهِ آن با باكترى مى كاهد. اين كاهش با افزايشِ شمار باكترى ‏ها همراه می شود و اگر از بدن جدا نشود، با انفجارِ خود، همه بخش‏ هاى زيرين بدن را آلوده و زهرآگين می کند.

چهارمين كاستى‏ ويژهِ ی کالبدِ انسان، ناتوانى او در ساختنِ ويتامين ث (C) است. بدن بسيارى از پستانداران، توانايى ساختن اين ويتامين را دارد، حتا تنِ ميمون ‏ها نيز می تواند ويتامين‏ هاى موردِ نياز خود را بسازد، اما فيزيولوژی انسان از چنين كارى ناتوان است. اين چگونگى از آنروست كه انسان در بخشى از تاريخِ برآيشىِ خود، به ميوه‏ هاى سرشار از ويتامين ث دسترسى داشته است و نيازى به برآيشِ توانايىِ توليدِ اين ويتامين نداشته است. توانايىِ ساختن ويتامين ‏هاى موردِ نياز هر زينده، پيوندى نزديك با چگونگىِ وجودِ اين ويتامين ‏ها در خوراكى ‏هاى موجود در زيستبوم آن زينده دارد.

پنجمين کاستی بزرگ برآيشی تن انسان، سيخ شدن موی تن او در هنگام سرما و ترس است. موی جانوران مودار و پشمالو در هنگام ترس، بر تن آن ها سيخ می شود تا تن آنان را در چشم دشمن درشت تر از آن که هست بنمايد. يوزپلنگ، نمونه اين گونه جانوران است که در هنگام رویارویی با دشمن، پُفی در موهای تن خود می‏ اندازد و آن‏ ها را سیخ می ‏کند تا جثه خود را درشت تر ازآن که هست نشان دهد. از اینرو، در زبان فارسی، بزرگ نمايی را، " پُفیوزی" می‏ گویند. یعنی خود را به ناروا بزرگتر و بهتر و برتر نشان دادن. سیخ شدن موی تن در میان جانوران مودار، کرداری طبیعی ست که ارزش زيستياری ويژه خود را دارد. موهای تن انسان نیز در هنگام رویارویی با خطر سیخ می شوند، گو این که موهای تن انسان، از زمان جدایی وی از رسته میمون ها، ریخته است و امروز تنها دمُبک‏ هایی از انبوه موهایی که در روزگار میمونی تن او می ‏پوشاند، به یادگارمانده است. با این همه، این کردار کهن ژنتیک همچنان در فهرست کردارهای خودکارِ وی مانده است.
ششمين کاستی، برهنگی تن و ناتوانی آن در برابر سرماست. انسان را ميمون برهنه نيز خوانده اند، زيرا که او تنها جانوری از خانواده ميمون هاست که تن اش، پوستی بی مو دارد. اين که چرا و چگونه موهای تن انسان ريخته است را پاسخ درستی نمی توان يافت. برخی از زيست شناسان برآنند که چون شپش يکی از بزرگترين کُشندگان میمون هاست، شايد تيره های آغازين انسان های نخستين، براثر فراوانی شپش در غارها از ميان رفته اند و جهشی ژنتيک، انسان برهنه را که سازگارتر با زيستبوم پر شپش و کنه خود بوده است، بر گونه پشمالوی او برتری داده است. آنچه آشکار است اين است که انسان کنونی ديگر تاب و توان برهنه زيستی در هيچ کجای زمين را ندارد و ناگزير از پوشاندن تن خود برای گريز از سرما و گزندگان است.

هفتمين کاستی تن انسان، سيستم رگ بندی اوست که بسيار ناکارآمد و آسيب پذير است. رگ های انسان آنچنان نازک و نامناسب برای کالبد او هستند که به آن می ماند که سفال گندم را برای سيستم سوخت رسانی موتور اتومبيلی بکار برند. سستی رگ ها نه تنها هرساله هزاران نفر را در پی خونريزی درونی بکام مرگ می فرستد بلکه ديواره های رگ ها نيز توانايی زدودن چربی و ديگر آلاينده های چسبنده را ندارند و بسيار آسان تنگ و بسته می شوند و ايست قلبی و مغزی می آورند.

هشتمين کاستی برآيشی تن انسان، انقباض گهگاهی ماهيچه ديافراگم است که ميان پرده زيرين شش هاست. گرفتگی اين ماهيچه سبب سکسکه می شود. سکسکه يادگاری از دوران آبزی بودن جانوران است و برای جانوران روی زمين هيچ نقش زيستياری آشکاری ندارد. اما آنسان که گفته شد، چون هر بخش از تن انسان، وانهادی برآيشی از دورانی دور و دراز است، اکنون تن ما دارای ارگان هايی ست که نه تنها هيچ سودی ندارند، بلکه دردسر ساز و آزار دهنده نیز می توانند باشند.
نهمين کاستی تن، شيوه سيم شکل گيری ِعصب حنجره بالايی که حنجره را به مرکز توليد صدا در پشت مغز وصل می کند، است که بجای آن که مسافت کوتاه ميان مغز و حنجره را طی کند، از مغز به سوی پايين تا قفسه سينه کشيده شده است و دورِ شاهرگی پيچيده شده است سپس بسوی حنجره بالا رفته است. اين عصب بندیِ بی منطق سبب شده است که در جانور دراز گردنی مانندِ زرافه، عصب جنجره که می تواند سی سانتيمتر باشد، نزديک به چهار متر درازا داشته باشد.
دهمين کاستی تن انسان کنونی، داشتن دندانی ست که در بزرگسالی در می آيد و به آن "دندان عقل" می گويند. اين دندان يادگاری از دوران علف خواری ست که تنها به کار ساييدن علف می آيد و در دهان انسان امروزی کاری جز فشار آوردن بر لثه و ريشه دندان های همجواِ خود ندارد. چنين است که امروزه اين دندان را می کشند.
گفتنى است كه بسيارى از آنچه ما امروز كاستى ‏هاى برآيشى مى ‏ناميم، ناشى از دگرگونى ‏هايى‏ ست كه يا برآيش، در پاسخ به ديگرگونى ‏هاى زيستبومى پديد آورده است و يا در راهِ پديد آوردنِ آن ‏هاست، براى نمونه، تن افرازىِ انسان و توانايى راه رفتن بر روى دو پا، سبب گرفتارى ‏هاى بسيارى مانند؛ كمر درد، واريس، فتق، بدگوارىِ خوراك و نوشاك و نيز سرگيجه می‏ شود. اين گرفتارى ‏ها از آنرو پيش می‏ آيد كه همه عضوهای تن انسان در پىِ هزاران هزار سال زيستن نسل‏ های بی‏ شمار وی، در پرتوِ راه رفتن برروی چهار دست و پا شكل گرفته است و اکنون بناگهان، ناگريز از كاركردن در هنگام آويختن از ستونِ افراشته تن است. فراموش نبايد کرد که پيشينيان برآيشی انسان، همه برروی چهاردست و پای خود راه می رفته اند و هنوز هم بسياری از نزديکان و بستگان برآيشی انسان، يعنی ميمون ها، چارپارو هستند. در هنگام ايستادن و ايستاده راه رفتن، همه ی فشارِ بارِ تن، بجاى آن كه بر روى تيره كمر پخش شود، بر روى بخشى از آن وارد مى‏ شود. براى همين است كه كمردرد يكى از بزر‏گترين بيماری های فراگير و آزار دهنده ی انسان است كه هر ساله هزاران نفر را در سراسرِ جهان بيکار و زمينگير مى ‏كند.

تن افرازی نياز به مکانيزمی دارد که نيروی جاذبه ی زمين را خنثی کند. نيروی کشايی زمين، خونی را که در تن انسانِ ايستاده است، بسوی خود می کشاند. از اينرو، دستگاه گردش خون انسان بايد مکانيزمی برای واکنش به نيروی کشايی زمين داشته باشد. اين مکانيزم، ساختار والو دارِ رگ های تن انسان است. والوهای شيارگون در رگ های انسان سبب می شوند که هنگام برخاستن و ايستادن، همه ی خونی که در تن انسان است، يکباره بسوی زمين کشيده نشود و در ران ها و پاها نريزد و بخش مغز و سر در آن هنگام بی خون نماند. اين چگونگی هنگامی که انسانِ نشسته به ناگهان از جای خود بر می خيزد، روی می دهد و انسان را با سرگيجه ناگهانی و گاه همراه با تيرگی اندکِ بينايی روبرو می کند.

يکی از بازتاب های تن افرازی و توانايی راه رفتن برروی دوپا، ناکاره شدن و فروريختن والوهای درون رگ هاست. فشار خون در رگ ها در هنگام ايستادن و راه رفتن، سبب وادادن و واريزی والوها می شود و رگ ها را گشاد می کند. اين چگونگی را واريز و يا واريس می نامند. اين کاستی برآيشی، ويژه ی تن انسان است.
تن افرازی کاستی ديگری را در ساختار تن انسان سبب شده است که آن ناستبری ماهيچه های جداره شکم برای نگهداری اُرگان های درونِ شکم انسان است. اين ماهيچه ها برای کارکردِ افقی ستون فقرات برآمده اند و اکنون که تن انسان افراشته و عمودی ست، هميشه توانايی نگهداری بارِ ارگان های درون شکم و روده ها را ندارند. تن انسان پيشينه چند ميليون ساله ی راه رفتن برروی چهار دست و پا دارد و تن افرازی و راه رفتن برروی دوپا، رويداد ِ برآيشی تازه ای ست که هنوز کالبدِ انسان نتوانسته است بازتاب برآيشی کارايی در برابر آن داشته باشد.
انسان يکی از دو پستاندارى ست كه مى ‎‏تواند بر روى دو پاى خود راه برود. در ميان جانوران ديگر، اگر چه مرغان و كنگروها بر روى دو پا راه مى ‏روند، اما بدن اين جانوران، نشستى افقى بر روى پاهايشان دارد و تنها انسان است كه توانايى تن افرازى و خاستن و نيز افراشته راه رفتن دارد. آشكار است كه اين توانايى، در پى نياز برآيشى ويژه‏ اى شكل گرفته ‏است و ارزش زيستيارى آن تنها با شناسايى اين نياز روشن مى ‏شود. برخی از برآيش شناسان تن افرازی انسان را يادگارِ دورانی می دانند که انسان در جلگه های باتلاقی و ترسال می زيسته است. آنان تئوری ويژه ای در اين باره آورده اند که به آن، "تئوری ميمون آبزی" می گويند2.
دوستدارانِ تئورى ميمون آبزى، برآن هستند كه دو پا روى، يادگار زمانى ‏ست كه پيشينيان ما در جلگه هاى باتلاقى مى ‏زيسته ‏اند و براى تنفس و پيشگيری از پاشيدن گل و لاى بر سر و روى خود، ناچار از افراشتن سر و بالا تنه خود درهنگام راه رفتن بوده ‏اند. اين كردار، اندك اندك برآيش ساختار استخوان بندى كنونى را سبب شده است و انسان را در ايستادن و راه رفتن بر روى دو پا، توانمند نموده است. طرفداران اين تئورى، ميمون ‏هاى خرطوم دار كنونى را كه در باتلاق ‏ها مى ‏زيند3، نمونه ‏اى از چگونگى گذشته انسان مى ‏دانند. اين ميمون‏ ها گذشته از انسان، تنها جانورانى هستند كه به آسانى بر روى دو پاى خود راه مى ‏روند. البته ميمون ‏هاى ديگر نيز گاه و بى گاه راه ‏هاى بسيار نزديكِ چند مترى را در هنگام بازى و سرگرمى بر روى دو پا مى ‏پيمايند، اما ميمون‏ هاى خرطوم دار ـ اگر چه نه چون انسان ـ بر روى دو پاى خود راه مى روند و گاه چند نفره با هم در كنار باتلاق‏ ها قدم مى ‏زنند.

ساختار كنونى استخوان بندى و نخاع و رگ‏ هاى بدن انسان، گوياى اين است كه زيستگاه پيشينيان ما در روزگاری، ناگهان دگرگون شده است و آنان را ناگزير از سازگارى با زيستبومِ تازه ‏اى نموده است. زيست شناسان مى ‏گويند كه جابجايى قاره ‏ها و پاره‏ هاى خشك زمين، يكى از بزرگترين سازه ‏هاى پيدايش دسته‏ ها و رسته ‏هاى گوناگون جانوران است. اگر چه جابجايى قاره‏ هاى زمين، روندى بسيار كند دارد و هر جابجايى مليون ‏ها سال طول مى كشد، اما بازتاب ‏هاى اين چگونگى برآيشِ زيستاران از هر روند طبيعى ديگرى ژرفتر است. اين جابجايى گاه كوه‏ ها را به ژرفاى درياها مى سُراند و آب درياها را به دره ‏هاى دهان گشوده گسيل مى دارد. اين چنين است كه گاه، كوهستانى، كوير مى شود و كويرى، بستر دريا مى گردد.

كاستى‏ هاى ساختارىِ کالبد انسان که ريشه در تن افزازی و دو پا روى انسان دارند، نشان مى دهند كه برآيشِ اين مكانيزم، واكنشى و گريز ناپذير بوده است. از اينرو، دوستداران تئورى ميمون آبزى برآنند كه دگرگونى ناگهانى زيستبوم، دو پا روى نياكان ما را در مليون ‏ها سال پيش سبب شده است. نخاع انسان، سست‏ ترين و آسيب پذيرترين بخش بدن اوست كه زودتر از ديگر بخش ‏ها پير و فرسوده مى‏ شود. نخاع، ريسمان- نمايی سست از عصب است كه در پايان هر روز، بر اثر فرسايش، اندكى كوتاهتر مى شود، اما خواب شبانه آن را بازسازى مى كند و به اندازه پيشين باز مى گرداند. بازسازى اين فرسايش، در زمان پيرى كُندتر است. از اينرو، پيرى هميشه با كوتاه ‏ترشدن قدِ انسان همراه است. سُستىِ نخاع انسان از آنروست كه اين ريسمان براى كاركردى افقى شكل گرفته است و در گذرگاهى از تاريخِ برآيشى خود، ناگهان ناگزير از كاركردى عمودى شده است. از اينرو، انسان بيش از هر جانور ديگرى در جهان دچار كمر درد مى شود زيرا كه بارِتنِ چارپايان و پرندگان بر روى تيره كمرِ آنان به گونه افقى تقسيم مى شود، اما بارِ تن انسان، تنها به يك سوى اين تيره آويزان است و بخش‏ هايى از آن چون پستان ‏ها و شكم، به ويژه زير شكم زنان دردوران باردارى، بيشترين فشار را بر ستون فقرات وارد مى ‏آورد. اين فشارها، مهره ‏هاى ستون فقرات را مى ‏فرسايد و لايه ‏هاى ميانِ آن‏ ها (ديسك‏ها) را زخم مى ‏كند و مى‏ تركاند. بيشتر كمر دردها ناشى از اين چگونگى‏ست و كمردرد را بهاى توانايى راه رفتن بر روى دو پا مى ‏توان دانست.

آنسان که گفتيم، يكى ديگر از برآيندهاى ناخوشايندِ توانايى ايستادن و راه رفتن با دو پا، اين است كه هنگام به پا خاستن، بيشتر خون بدن يكباره به بخش پايينى رگ ‏هاى شكم و ران ‏ها ريخته مى ‏شود. اين چگونگى در بسيارى از مردم با سرگيجه همراه است زيرا كه فشار خون بخش ‏هايى از بدن را در هنگام برخاستن برهم مى ‏زند و غده درون ريزِ الدسترون4 را به كار مى اندازد. يكى از كارهاى اين غده افزايش فشار خون است و هر بار كه نشسته ای و يا دراز كشيده‏ اى به پا مى خيزد، كاركردِ اين غده براى زمان كوتاهى تا شش برابر افزايش مى يابد. البته والو‏هاى رگ‏ ها اندكى از فشار ريزش يكباره خون در هنگام خاستن مى ‏كاهد. گاه ريزش ناگهانى خون در رگ‏ هاى پاها، اين والوها را نابود مى ‏كند. اين چگونگی، گذشته از واريس، زمينه سازِ بواسير خونى نيز مى ‏شود.

کاستی برآيشی ديگری که بازتابی از توانايى قامت افرازى و راه روى بر روى پاها، بدون كاربرد دست‏ ها، فشارِ روده ‏ها و فروريزى آن ‏ها در بخش زيرين شكم در برخى از افراد است كه آن را "فَتق" مى ‏نامند. آنسان که گفتيم، اين چگونگى از آنروست كه نيروى كشايى زمين، روده‏ ها و اندرونه شكم را بسوى خود فرو مى‏كشد. البته بخش زيرين شكم انسان كنونى را سه رشته ماهيچه پهن پوشانده است كه از ريزش اندرونه پيش گيرى مى ‏كند، اما با اين همه، دو بخش كوچكِ ميان ماهيچه ‏اى در ديوار شكم انسان وجود دارد كه گاه چند سرفه سخت مى‏ تواند به پاره شدن آن‏ ها كشيده شود و فتق آورد. اين گرفتارى در هزاره هاى پيشين، براى همه مردان پيش مى ‏آمد اما اندك اندك با برآيش ماهيچه‏ هاى زير شكم و كشيده ‏تر شدن آن ‏ها در هزاره های گذشته، از شمار بروز فتق كاسته شده است.

بيشتر زيان‏ هاى ناشى از برآيشِ برخاستنِ انسان، در آب كاهش مى ‏يابد زيرا كه وزن مخصوص بدن در آب كمتر مى ‏شود و خيزش و ريزش خون در رگ‏ ها كُندتر روى مى ‏دهد. نيز در آب، بدن انسان نمك كمترى از دست مى‏ دهد. طرفداران تئورى ميمون آبزى با دست يازى به آنچه آورده شد و جستاوردهاى ديگر زمين شناسى بر اين باورند كه ساختار كنونى بدن انسان، گواه برآيش بسيارى از ويژگى هاى آن در زيستبوم‏ هاى باتلاقى‏ ست.

برخی از کاستی های برآيشی، بازتاب دوران گذار از زيستبویم به زيستبومی ديگر و يا گذر از نژادی به نژادِ ديگر است. نمونه اين چگونگی، ساختمانِ جمجمه انسان است. اين جمجمه چنان نازك و آسيب پذير است كه با فرود آوردنِ مشتى نه چندان درشت بر آن، در هم مى شكند. نزديكانِ برآيشى ما چون ميمون ها، جمجمه ‏هايى بسيار محكمتر از انسان دارند اما افزايشِ چشمگيرِ حجم مغزِانسان كنونى در هزاره ‏هاى نزديک، از استوارىِ استخوانِ آرواره انسان كاسته است و جمجمه او را شكننده ‏تر از خويشاوندانِ برآيشى او نموده است.

مغز انسان نسبت به حجم تن او بسيار بزرگ است. اين درشتى سبب شده است كه نوزاد انسان زودتر از زمانی که بايد، به جهان بيايد. از اينرو، نوزدِ انسان، نيازمندتر از نوزادان جانوران ديگر به جهان مى ‏آيد. بسيارى از جانوران، پس از زاده شدن، همه توانايى‏ هاى موردِ نياز خود را براى زيستن دارند. برخى نيز پس از اندك زمانى خودكفا مى ‏شوند، اما نوزادِ انسان با داشتن كمترين الگوهاى كردارى به جهان مى آيد وزان پس نيز، کودکی وی، دست كم 10 سال دنباله دارد. اين چگونگى براى آن است كه زمان باردارى با چشمداشت به حجمِ جمجمه شكل گرفته است.

برخى از خطاهاى برآيشى آن چنان سودمند بوده است كه تاريخِ برآيشِ زيستاران را ديگرگون كرده است، مانند؛ برآيشِ دو كليه بجاى يكى. بدنِ هر زينده مى تواند با يك كليه كار كند، اما داشتن كليه ديگر، براى كسانى كه به بيمارى‏هاى كليوى دچار مى ‏شوند، داشتن امكانِ زندگىِ دوباره است5. اگر خطايى اين چنين درباره قلب نيز روى مى‏ داد، جمعيتِ جهان بسى بيشتر از آنچه اكنون هست، مى بود و تاريخِ برآيشىِ شكل ديگری مى ‏داشت.

دنبـــاله دارد.

http://goob.blogspot.co.uk

يادداشت ها:
1. بايد گفت که از چشم انداز برآيشی، به انسان به گونه اوبژه نگريسته می شود و نه سوبژه. از اين نگرش، فرهنگمندی و آگاهی و رفتارهای اخلاقی، همه بازتاب های گرفت و دادِ انسان با زيسبتوم او در گذار از تاريخ پرفراز و نشيب برآيشی اوست و نه نشانه ای از برتری او بر جانورانِ ديگر و يا گواهی بر وجودِ آفرييننده ای که انسان را نماد و نماينده خود برروی زمين کرده است. اگر چه بررسی رفتارهای و کردارهای فرهنگی مانند؛ گرايش های دينی و اخلاقی و ادبی را فيلسوفان حوزه ی کارِ خود می دانند، اما برآيش شناسان، روانشناسان و جامعه شناسان را برای اين کار، شايسته تر می دانند.
2. The Aquatic Ape Theory.
3. Proboscis Monkey
4. Aldosterone
5. Eastbrook, G. 1941

كاسـتى‏ هاى برآيشـى (بخش نخست)



google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

عالی
صدا رهنما
2014-10-17 12:06:35
درود بر شما، بسيار آموزنده و عالی با نثری بسيار دلچسب و روان.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد