نيزارهای پريشان دو ماه است كه در آتش می سوزد.
به پریشان نروید. در پریشان بوی گوشت سوخته میآید.
اردی بهشت پریشان بود
که دوزخ تنوره بست و دهان گشود
و سوخت
آه و آبی و آهو را.
اینک
از خوش خوشان آبی این اردی بهشت
چه مانده به جا:
تالاب دود
تالاب درد
تالاب هرچه بود، کبود.
تالاب شانه به سرهای شعله ور
لاک پشت های یتیم. دربدر!
ردی نمانده به جا،
از بال بال درنایی بر آسمان.
از پرپر هدهد ی در میان بیشه و نی.
صدای سوختن ملایکه می آید
های های گریهی پروانه
ضجه ی سنجاقک
آه!
ای دریاچه ی سیاه!
برکه ی بی ماه!
**
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد