در دل شب
در دل شب
خود شدم وصل به شب
به شبی بی پایان
مال من
دلربا، ازآنِ من
شب
شب میلاد
که ز فریاد پُرم می سازد
و هم از سمبله ها
ای که غرقم سازی
که کنی موج و موج
که کنی موج
و کنی دود و بخار
و غلیظی وغرنده
تو شبی
شب خسبیده به در، شب یکدنده وکر
ساز بوغ و دهلش، ساحلش
بالاکنار، ساحلش در هر طرف
ساحلش لب ترکند، سلطان بود سنگینی اش، خم کنند جمله کمر
زیر بارش
زیر او، زیرآن نازک تراز باریکه مو
زیر شب
شب
ترجمه ی شعری از شاعر بلژیکی
هانری میشو
Henri Michaux
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد