من همچنان دلنگران آفتابم
با بی دریغی ِ مهر قرن هاش
که سترون زا دی سرگشته در فضایِ بی آغاز را
به جلوه گاهی از این دست
شایستهی حیات
بدل کرده بود ؛
که زایشِ جنگل و دریا
که سفرهی سور ِ پر مایهی خاک
که به هنجاری ِ تناوبِ فصلها ،
و تکامل ِ جلبککی به هیأتِ انسان
همه وامدار سخاوتِ پرتوی اوست.
من
- همچنان و هنوز-
اندیشناکِ یلدایی بی سحرم
که آفتاب
- سرخورده -
روی بر تافته باشد از سرابی ِ این زادگاهِ خاک و آدم و آب.
***
آنگاه
زمین
در استیلای جاودانه کسوفی
در انتظار بخواهد ماند
تا مگر
ظهور ِ دیگر رسالتگری
ز فرا سوی کهکشانی مهجور
بر مداری دیگرگونه بر بیافکندش
بی فریبِ معجزتی
و آدمکی دوباره بزاید از اکسیر ِ خاک و آب و
عدالتِ نور،
بهره ور از جوهر ِ شعور.
*********
جهانگیر صداقت فر
تیبوران- ۲۰ دسامبر ۲۰۱۳ ؛ (شب یلدا)
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد