عشق هائی کزپی رنگی بود
عشق نبودعاقبت ننگی بود
دشمن طاووس آمدپراو
ای بسی شه را بکشته فراو
گرچه دیوارافکندسایه دراز
بازگرددسوی اوآن سایه باز
این جهان کوهست وفعل ما ندا
سوی ماآید صداهارا ندا
زانک عشق مردگان پاینده نیست
زانک مرده سوی ماآینده نیست
عشق زنده درروان ودربصر
هردمی باشدزغنچه تازه تر
عشق آن زنده گزین کوباقیست
کزشراب جان فزایت ساقیست.
گفت من آن آهوم کزناف من
ریخت این صیادخون صاف من
ای من آن روباه صحراکزکمین
سربریدندش برای پوستین
ای من آن پیلی که زخم پیلبان
ریخت خونم ازبرای استخوان
آنک کشتستم پی مادون من
می نداندکه نخسپدخون من
برمن است امروزوفردابرویست
خون چون من کس چنین ضایع کیست
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد