آوا را به خاطر بسپار
نوا را
و رقص پیچک ها را
فریاد کن
اکنون
وقتی
آبی نقاشی ها را
در ارژنگ معصومیت نگاه ها ی مان
به رنگ تنم
رنگ آمیزی می کنی
تا
بوی خاک را تیمم کنیم
و آن مهر داغ را
آن گاه
که بر سجاده ی تنم فرود می کنی
هم چون فرشتگان
در لحطه ی تنگ ارتداد
رها کن
آن حرف های تکراری آبی
تکراری سبز
قرمز
سیاه را
فریاد کن
آن دست نوشته های داغ تو را
بر سینه ام
با ناخن انگشتان
بر مورمور برهنه ام
تا
در گله ی قلبت شناخته شوم
و به خاطر آورم
بر کاغذ پوستی نحیف
چگونه می نوشتم
و پولک خال ها را
چگونه می کوبیدم
هم چون کوبش آخ ها بر سندان
وقتی همه چیز
به من
پایان می یافت
در خاموشی داغ دیگری
فریاد می کنیم
ناگفته ها را
تا
بر برهنه ی سپیدمان
رسم کنیم
زندگی را
در طرحی نو
اکنون
نظرات خوانندگان:
قدردانی محمدرضا حق پناه 2012-02-22 05:07:36
|
گیلانه طلا حمیدی عزیز ! سپاسگزارم. تشویق های عزیزانی هم چون شما باعث می شود علی رغم مشغله ی زیاد شغل حرفه ای ام در زمینه ی مهندسی، در کنار ادامه تحصیل به طور جدی تر به ادبیات بپردازم. بازهم سپاسگزارم.
|
گیلانه طلا حمیدی 2012-02-09 08:36:41
|
بسیار زیبا ومن امیدوارم پیشرفتت را در زمینه شعر وادبیات بیشتر شاهد باشم...سپاس از تو نازنین |
شاعر شعر "فریاد" محمدرضا حق پناه 2012-01-27 18:52:50
|
من این شعر رو خیلی دوست دارم چون با خلق این شعر ، خیلی از فشارهایی که روی خودم به شدت احساس می کردم برطرف شد. در مورد مابقی چیزها حرفی نمی زنم و اون ها رو به خوانندگان واگذار می کنم.
https://www.facebook.com/pages/%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D9%87%D8%A7-%D8%B4%D8%B9%D8%B1%D9%87%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%AD%D9%82-%D9%BE%D9%86%D8%A7%D9%87/313269308714358 |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد