فریاد
Wed 25 01 2012
محمد رضا حق پناه
آوا را به خاطر بسپار
نوا را
و رقص پیچک ها را
فریاد کن
اکنون
وقتی
آبی نقاشی ها را
در ارژنگ معصومیت نگاه ها ی مان
به رنگ تنم
رنگ آمیزی می کنی
تا
بوی خاک را تیمم کنیم
و آن مهر داغ را
آن گاه
که بر سجاده ی تنم فرود می کنی
هم چون فرشتگان
در لحطه ی تنگ ارتداد
رها کن
آن حرف های تکراری آبی
تکراری سبز
قرمز
سیاه را
فریاد کن
آن دست نوشته های داغ تو را
بر سینه ام
با ناخن انگشتان
بر مورمور برهنه ام
تا
در گله ی قلبت شناخته شوم
و به خاطر آورم
بر کاغذ پوستی نحیف
چگونه می نوشتم
و پولک خال ها را
چگونه می کوبیدم
هم چون کوبش آخ ها بر سندان
وقتی همه چیز
به من
پایان می یافت
در خاموشی داغ دیگری
فریاد می کنیم
ناگفته ها را
تا
بر برهنه ی سپیدمان
رسم کنیم
زندگی را
در طرحی نو
اکنون