گفتا همهی نقش مرا باران شست؟
يا دانهی مِهرِ من، به باغ تو نرُست
يک نامه نمیدهی، چقدراست مگر
ره از درِ خانهی تو تا، صندق پُست؟!
* * *
گفت ای همه شور وشادی و مستی من
يک نامه نمیدهی، تو ای عهد شکن
گفتم که دليلش اعتصابِ پُست است
گفتا که بهانه کم کن و فکس بزن !
* * *
ايکاش بر اين رابطه رنگی بزنی
بر گيسوی من چو شانه چنگی بزنی
در خانه که تشريف نداری هرگز
ايکاش که با مبايل زنگی بزنی !
* * *
گفتی که چو من نگار، در خيل تو نيست
بر هيچکسی به غيرِ من، ميلِ تو نيست
باور نکنم هرآنچه گويی زيرا
ايميلِ همه آمد و ايميلِ تو نيست !
* * *
گفتا نکشيدی به سرِ من دستی
درها همه را به روی عشقم بستی
ايکاش که مهربان و خوشخو بودی
آنگونه که توی فیسبوکت هستی !
* * *
گفت بَر کِه بَرَم شکايت از جورِ شما ؟
با پنبه بريدهای سرم را بخدا !
اکنون که نگه نمیکنی بر چو منی
لطفأ نظری به فیسبوکم بنما !
* * *
گفتا که خيال کردم ای تابشِ نو
بر ما فکنی ز فیسبوکت پرتو
بر هرچه نويسم از فراقِ رويت
ديم همه لايک میزنند غیر از تو !
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد