مهرداد مشایخی انکار ِ شرارت ِ موجود در سیاست بود! با نگاه کردن به او و شیوه مبارزه ی سیاسی اش، می توانستی امیدوار باشی که تلاش های انسان معاصر برای اخلاقی کردن مبارزه سیاسی ثمر خواهد داد و خوشحال باشی که با یکی از انسان های طراز ِ آن اخلاق همراه و همرزمی.
وجودش و حضورش همیشه جلسات آزار دهنده سیاسی را قابل تحمل می کرد. لحن و بیان بی کینه اش، حتا در چالش های جدی سیاسی، خلنگ زار بحث و جدل ها را تلطیف می کرد و اندکی نشاط و آرامش به مجلس می آورد.
مشایخی وقتی به تحلیل نظرات و احکام مورد نظر خود برمی خاست، دقت و ظرافتی درخشان را به کار می گرفت و آن چنان اشرافی به مسائل و موارد بحث مورد نظر نشان می داد که نمی توانستی او را تحسین نکنی هر چند که چون من در این اواخر، با او در تمام موارد هم رأی نبودی.
همفکران نزدیک مهرداد مشایخی بی شک خاطرات ارزشمند دیگری نیز از او دارند و در همین چندین ساعتی که از مهاجرت ابدی او گذشته است؛ شاهدم که در توصیف توانایی های سیاسی او گفتنی های بسیار دارند. من اما از پی بیش از هشت سال کار و همکاری سیاسی با او تابناک ترین خاطره ای که از او دارم منش کم نظیر انسانی اوست.
دوستان و همراهان اش به خصوص آنان که با او هم نظر نبودند، به یاد دارند که هر چه بیشتر با تو زاویه می یافت، لحنش مهربان تر می شد و به جبران آن تخالف که از منطق خشک مبارزه بر می خیزد، طنز و شوخی را بیشتر چاشنی گفتارش می کرد. طنز و شوخی در مجالس سیاسی، خانم ها! آقایان! می دانید که اغلب مواقع یعنی تحقیر و تمسخر! اما مهرداد کاری می کرد که زهر اختلاف و تضاد کامت را یکسره تلخ نکند؛ از مبارزه سیاسی و نظری تفاوت را بفهمی و نه دشمنی را و ببینی که همه چیز برای انسان و برای حفظ قدر و مرتبت او و به خاطر مهر به اوست.
و نیز برای همه کسانی که در صحنه پر تنش اپوزیسیون سیاسی ایران، بویژه در خارج از کشور زندگی می کنند، این رویداد بسیار عادی است که به موازات هم رأیی های سیاسی آدم ها با یکدیگر دوست و همدل نیز می شوند. اندیشه مشترک نقبی از عقل به دل می زند و بودن با یکدیگر را قدر می نهند و کاشف خوبی های یکدگر نیز می شوند اما و دریغا که در صورت تغییر رأی و اندیشه سیاسی یا جدایی تشکیلاتی، دگر اندیشی ی همیشه ستودنی به جرمی نابخشودنی تبدیل می شود. این نه تنها مغزها که قلب ها نیز هستند که از هم دور می شوند؛ از هم می گریزند و ناگاه می بینی که تمام قد در مقابل رفیق دیروزت ایستاده ای! نه برای مبارزه با اندیشه سیاسی یا نظری او که برای نفی هر چیز که در او دوست داشتنی باشد. این مسیر بد فرجام در همراهی با مهرداد طی نمی شد.
وقتی در سال ۲۰۰۳ میلادی با تنی چند از دوستان در کمیسیون های تنظیم اسناد برای اجلاس اول «اتحاد جمهوریخواهان ایران» با مهرداد مشایخی از راه دور و به مدد اینترنت کار می کردم، او تنها کسی بود که از آمریکا با ما ساکنان اروپا کار می کرد و اغلب جلسات ما در بدترین موقعیت زمانی برای او به لحاظ کار و استراحت اش تشکیل می شد. آرامش و تحمل و پرکاری اش از همین فاصله بعید دریافتنی و اطمینان بخش بود. وقتی در اولین اجلاس در بهار سال ۲۰۰۴ در برلین از نزدیک دیدمش، همان شخصیت دوست داشتنی بود که تصور می کردم. در دیدارها و اجلاس های بعدی از آن همرأیی و هم نظری ما با یکدیگر به تدریج کاسته می شد و به موازات آن بحث ها و جدل های دائمی بود که پیش می رفت. اما او که نمونه اش را از این بابت در تمام زندگی سیاسی ام فقط انگشت شمار دیده ام، لحظه ای به من این حس را نداد که اختلاف نظرهای ما دوستی و احترام ساخته شده را خدشه دار کرده است.
و اینک پس از قریب هشت سال کار و همکاری با او برای خودم آموختنی است که کوچک ترین کدورتی بر ایینه روشن یاد او و منظر او در خاطر من و تا آن جا می دانم هیچیک از همراهان و همرزمانش نیست.
من هیچ شک ندارم که هرگاه بازگردم و به حوادث و آدم های دوران زندگی سیاسی ام نگاه کنم، نام و یاد مهرداد مشایخی به عنوان انسانی که سیاست را برای انسان و قدر و ارزش او می خواست، در ذهنم می درخشد.
پس از ابتلای اش به این بیماری دیوخو ارتباط من با او از طریق تلفن بود. گاه به بهانه شغلی که پیش از این داشتم و گاه برای احوالپرسی از او. می دیدم که با بیماری اش که از آغاز چهره مهلک و درنده ای نشان داده بود، با همان آرامش و متانتی روبرو شده است که با عرصه های نفسگیر مبارزه سیاسی. اطمینان دارم که با همان متانت معصومانه چشم بر جهانی که دوستتش می داشت و او را دوست می داشت، بسته است.
سرکوه بلند آمد عقابی
نه هیچش ناله ای، نه پیچ و تابی
نشست و سر به سنگی هشت و جان داد
غروبی بود و غمگین آفتابی