بی حرمتی
امروز می خواهم
حرمت شکنم
برای اولین بار از عمری
که در ماورای دوری
غرق شد
و تمام زمین را
حیفات فرا گرفت
-
می خواهم تمام برگهای سوزنی کاج را
از آن خود کنم
تا
دهان این فاصله های پر از فریاد را
بدوزم
آری
می خواهم
حرمت فاصله ها را
بشکنم
و درون سطل زباله ی اتاقم بریزم
و تمام امروز را
غرق شوم
در نزدیکی
تا
آسمان را
آب فرا گیرد
و تمام ماهیها
زندگی کنند در حوض عمرشان
-
می خواهم امروز را
به فردا گره بزنم
تا هیچ مسافری
در کوره راه نماند
و جاده
بی معنا شود
و دیروز را
کفر بگویم
بی افسوس
که در میدان عشق
با حرمت
دارم زد
و فاصله را پُر رنگ کرد
آری من
ملحدم
بی ایمان
به هرچه دوریست
و ننگ دارم از
سکوت مکرر دیروزها
می خواهم امروز
داغ این ننگ را
بر دل هر چه فاصله است
بگذارم
خرداد 90
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد