بی حرمتی
Fri 24 06 2011
آزاده بی پروا
بی حرمتی
امروز می خواهم
حرمت شکنم
برای اولین بار از عمری
که در ماورای دوری
غرق شد
و تمام زمین را
حیفات فرا گرفت
-
می خواهم تمام برگهای سوزنی کاج را
از آن خود کنم
تا
دهان این فاصله های پر از فریاد را
بدوزم
آری
می خواهم
حرمت فاصله ها را
بشکنم
و درون سطل زباله ی اتاقم بریزم
و تمام امروز را
غرق شوم
در نزدیکی
تا
آسمان را
آب فرا گیرد
و تمام ماهیها
زندگی کنند در حوض عمرشان
-
می خواهم امروز را
به فردا گره بزنم
تا هیچ مسافری
در کوره راه نماند
و جاده
بی معنا شود
و دیروز را
کفر بگویم
بی افسوس
که در میدان عشق
با حرمت
دارم زد
و فاصله را پُر رنگ کرد
آری من
ملحدم
بی ایمان
به هرچه دوریست
و ننگ دارم از
سکوت مکرر دیروزها
می خواهم امروز
داغ این ننگ را
بر دل هر چه فاصله است
بگذارم
خرداد 90
|
|