در تابوت روشن آيينه می نشيند
تصوير زن.
رد پای چابک سواری،
که با شتاب رانده است،
ديری است
بر شيار مورب گونه هايش پيداست.
آب با صدای يکنواخت
قليا و کف را می شويد.
جوراب تا شده ی مردانه
در ميان رخت های تور
زنانگی ساکن را
به غارت می برد.
در تابوت روشن آيينه
تصوير او،
با غربت چشم من
ديداری دوباره دارد.
*
زن سرشار از ويرانی است.
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد