logo





شلاق

شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۹ - ۰۹ اکتبر ۲۰۱۰

pegah-s2.JPG
اقرارکن . . . شلاق !
اقرارکن . . . شلاق !
صبح مسروقه کجاست ؟
« در قاره‌ی خون ! »
تحریک می‌کنی ؟!. . . شلاق

در چه حالی دستگیر شدی ؟
« پاسپورتِ صبح را مُهرِ ورود می‌زدم »
قاچاق وارد می‌کنی !؟ . . . شلاق

همسرات کجاست ؟
« در پیراهن تاريکِ عروسی‌اش گم شد »
منع وصل می‌کنی !؟ . . . شلاق

تب ات را از کجا دزدیده‌ای ؟
« اِهِه اِهِه از جراحتِ روز»
سرفه‌های باستانی می‌کنی !؟ . . . شلاق

رؤیایت را ظاهر کن !
« گریخت »
بگیرش !
« پناهنده شد »
به کجا ؟
« به نافِ ستاره ! »
کدام ستاره ؟
« ستاره‌ی بختِ فردا ! »
امید تزریق می‌کنی !؟ . . . شلاق

خواب‌ هایت دیده شده‌اند !
غلغله‌ی افکارت را شنیده‌اند
چه داری بگوئی ؟
« باید . . . تبی
تبی باید . . . خیانت کرده باشد! »
تسلیم نمی‌شوی ؟ . . . شلاق

زمزمه ات را بلند کن !
« من ، به روشنی شما را در ظلمت می‌بینم »
چشمانت را در می‌آوریم . . . شلاق
« با پوستم می‌بینم »
پوستت را می‌کَنیم . . . شلاق
« با استخوان‌‌هایم می‌بینم ! »
استخوان‌هایت را می‌سوزانیم . . . شلاق
« با خاکسترم می‌بینم ! »
خاکسترات را بر باد می‌دهیم . . . شلاق
« بدهید
نگاهِ مرا تکثیر می‌کنید !
هوا پُر از نگاهِ من خواهد شد
با جوانه‌ها چه می‌کنید ؟
با پرنده ها ؟
با آب ؟
با خود ؟!
هوا را قرنطینه کنید ! »
لُغَز می‌فروشی ؟ . . . شلاق

سرنوشتت را کجا پنهان کرده‌ای؟
« در عاقبتِ روز ! »
شب را نیش می‌زنی ؟ . . . شلاق

نیروهای تنفرت را کجا جمع کرده‌ای ؟
« به نشانی کودکم ، پست کردم همه را دیروز ! »
کودک ات ؟ . . . قه قاه
چراغِ عمرش را خاموش کردیم . . . پریروز !
« جایش . . .
جایش . . . روشن . . .
جایش روشن . . .
جایش روشن باد ! »

پدرت چه می‌کرد؟ . . . شلاق
« در امتدادِ بدبختی خویش می‌دوید »

مادرت کجاست؟
« همانوقت که مرا گرفتید ، رفت »
کجا رفت؟ . . . شلاق
« رفت برسر خاکِ آرزوهایش »
آرزوهایش کجاست؟ . . . شلاق
« زیرِ شلاقِ شماست ! »
مسخره می‌کنی ؟! . . . شلاق . . . شلاق
شلاق
شلا. . . ق
ش. . . . لا . . .

* * *

قه قاه قه قاه قه قاه
روح خندید
صبح مسروقه را باز کرد
سرش را روی افق گذاشت
و برسطح نور . . .
غلتيد !




google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

آفرين ها و آفرين ها
شيوا بهارلو
2010-10-10 13:23:47
سلام بر شما. مهرانگیز رساپور واقعأ يک نابغه است. اين شاعر هوش از سر انسان می رباید. شعر هايش حیرت انگيز هستند.. چقدر اين شاعر زيرک و باهوش و نو آور است. بيش از ده بار اين شعر را خوانده و گ.ش کرده ام و احساس می کنم که سخت به آن وابسته شده ام. شعر باید اينطور باشد. هيچکس با او قابل مقايسه نيست.معلوم است که شاعر مادر زاد است و دانش و آگاهی بسيار قوی دارد.
زنده باد م. پگاه

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد