عصر نو
www.asre-nou.net

یک شمع برایِ میهنم


Fri 11 06 2010

رضا هیوا

reza-hiwa.jpg
به یادِ سعیدِ سلطان‌پور


خواب بودم یا بیدار
نمی‌دانم
چه اهمیتی دارد
مهم ترانه ای بود که شنیدم
هر چه ترانه شنیده اید فراموش کنید
چرا که آن ترانه
به هیچ ترانه ای شبیه نبود
خواندنش پنجره ها را می‌لرزاند
و بازشان می‌کرد
زنان در شالیزارها به زمزمه می‌خواندندش
و کودکان به جایِ شعر ِ اجباریِ مدرسه
از بر می‌کردندش
تا در کلاس
بی هراس از جریمه و تنبیه
بخوانند
ترانه ای که رنگش سرخ بود
عطرش سرخ بود
به سرخی ِ شقایق هایِ وحشی
که به رایگان لبخند توزیع می‌کنند
ترانه ای که دلگیر شروع می‌شد
مثل لالایی
ولی هر چه جلو می‌رفت
پر نشاط تر می‌شد
مثل یک جویبار
که آبشار می‌شود
مثل یک سنگ
که بهمن می‌شود
یک زمزمه
که فریاد
یک ستاره
که خورشید
و یک ترانه
که سرود می‌گردد

ترانه ای که "شیر علی مردان" را هم
در جیب می‌گذارد

ترانه آرام آرام این طور شروع می‌شد:

"چندی به دار
چندی به انتظار طناب
سیاه‌چال‌ پر ز شیر
گُمنام و نامدار
مادران
سیاه پوش
زیر لگد
خانه بی نان آور
نان گران
سُفره ها لاغر
لیک
چیزی به روستا
قد می‌کشد
در سینه
در هوا
تا دواند ریشه
در زمان
در ما

"

بقیه ترانه یادم رفته
ولی خواننده در آخر
تولدِ کسی را تبریک می‌گوید
که فقط یک سال دارد
و از نو به دنیا آمده !

به شما گفته بودم
این ترانه به هیچ ترانه ای شبیه نیست


رضا هیوا
2010-06-11#01.29