arash-102-s.jpg

تعرض به تاریخ

وِیژه نامه مجله آرش در باره کتاب «چریک های فدائی خلق، از نخستین کنش ها تا بهمن ۱۳۵۷»

کاربدستانِ حکومتِ الله نیز برای تدوین تاریخِ دروغینِ خود، در نمایشگاه کتاب تهران از خورجینِ فرهنگی اشان، محصول جدیدی بیرون کشیده و به تقابلِ فکری با مخالفان برخاسته اند. و صد البته که هدف این تهاجم، نسلِ جوان و تشنه ی دانستن در داخل کشور است.
کارپایه ی این محصولِ به ظاهر فرهنگی، اوراق بازجویی و مکاتبات و پرونده های بازمانده از ساواک شاه است. در این کتاب، تمامی اعترافاتِ زیربازجویی از فداییان، حقیقتِ مطلق انگاشته شده است؛
مجله آرش به سهمِ بضاعتِ اندکِ خود، با مراجعه و نظرخواهی از تنی چند از کارشناسان، و همچنین کسانی که از بطنِ جنبشِ فدایی برآمده و درگیرِ آن جنبش بوده اند ویژه نامه ای را به مقابله با این تاریخسازی، اختصاص داده است.



اسد سیف

تاریخ به روایت جمهوری اسلامی

آن نظامی که اسناد تاریخی را به دلخواه بازسازی می کند، تخریبِ حافظه ذهنی و تاریخی ملت را هدف خویش قرار داده است. می خواهد بر شعور جمعی، آن واقعیتی را جایگزین کند که خود حقیقت می پندارد. حقیقتی مطلق که باید متناسب با موقعیت حال مکتوب گردد. در تدوین "تاریخ نوین" جعل و تحریف ابزار نخستین هستند. اذهان را باید به هر شکلِ ممکن تسخیر کرد. تا ذهن تودهها تسخیر نگردد، جایگزین نمودن فکر و فرهنگ و رفتار جدید ناممکن است. جعلِ تاریخ ذات نظامهای توتالیتر، مستبد و ایدئولوژیک است. تاریخی باید به فراموشی سپرده شود تا "تاریخ نوین" تحریر گردد.



زینت میرهاشمی

پژوهش یا تحریفِ تاریخ جنبش فدائی؟!

تمام تلاش نویسنده در داستان سرایی اش این است که با استفاده از برگه های بازجویی، که صحت آن هم مورد تایید هیچ منبع مستقلی نیست، تاییدی بر گزاره ضد زن خود بیاورد و زنان فدایی را با فرومایگی تحقیر کند. فراموش نکرده ایم که در آن زمان، وقتی به پایگاههای سازمانهای انقلابی حمله می شد، ماموران ساواک در ردیف مدارکی که به دروغ اعلام می کردند که در پایگاه به دست آورده اند، „قرصهای ضد حاملگی“ بود. در این کتاب در جایی رابطه عاطفی بین دو نفر را چنان موشکافانه می آورد و در جایی دیگر فقدان این رابطه را برجسته می کند.



هایده مغیثی

كتاب „چریك های فدائی خلق“ سند محكومیت استبداد

هدف مشخص دستگاه امنیتی حكومت از انتشار چنین كتابی مقابله و ضدیت با چپ سوسیالیتی است كه همیشه آنرا رقیب سرسختی برای خود دیده و حتی در شرائط كنونی كه با تمام قوا چپ را سركوب و پراكنده كرده، كماكان از آن وحشت دارد و به تصور خود با „افشاء“ و تحقیر شخصیت ها و سازمانهای آن قصد دارد از نفوذ افكار ترقی خواهانه چپ در میان جوانان بكاهد. اما كتاب نه تنها به این هدف كمك نمی كند،كه درواقع به ضد خود تبدیل می شود چون به جوانانی كه در دوران حكومت اسلامی بزرگ شده و تنها ذكر مصیبت های شهدای اسلامی به آنها خورانده شده، توجه می دهد كه جوانانی با اندیشه ها و ارزشهای چپ سكولر در راه آزادی این مملكت مبارزه كرده و دراین راه كشته شده اند.



محمد رضا شالگونی

پرده ای دیگر از چشم بندی های "سربازان گمنام امام زمان"

شاید بهترین معرف کتاب همان مؤسسه رسوایی است که آن را منتشر کرده است. هدف "مطالعات و پژوهش های سیاسی " دستگاه ولایت، بنا به تعریف، کشتن حقیقت است؛ نه تنها در این مورد، بلکه همیشه و همه جا. خط راهنمای "سربازان گمنام امام زمان" در "مطالعات"شان مثلاً از جنس همان رهنمودی است که خامنهای در ماجرای "قتل های زنجیره ای“ به آنها داد. او علناً از منبر نماز جمعه گفت این کار جمهوری اسلامی نیست، بلکه حتماً دست عناصر نفوذی بیگانه و مخصوصاً اسرائیل را باید در این قضیه پیدا کرد. در راستای آن رهنمود بود که با چیز خور کردن سعید امامی، او را در رأس "محفل نفوذی خودسر"ی نشاندند که با اسرائیل در ارتباط بوده، و بعد با دادن یک پیچ صد و هشتاد درجه ای به مسأله، به جای عاملان و آمران آن قتلها، افشاء کنندگان و دادخواهان آنها را به زندان فرستادند.



خسرو پارسا

موتور كوچكی كه موتور بزرگ را به حركت درآورد

فایده ی این کتاب مشخص شدن برخی از حوادث و اتفاقاتی است که در جریان دستگیری ها مؤثر بوده است. شاید برخی از نکات ناروشن گذشته را توضیحات کتاب روشن کند، شاید - ولی حتی به همین نکات هم چقدر می توان اعتماد کرد؟ گزارش های ساواکی های مزدوری که دستآوردهای خود را ضرورتاً بزرگ نمائی می کرده اند یا „اعتراف“های گرفته شده در زیر شكنجه كه به طورگزینشی مطرح می شوند چه قدر می تواند مورد اتکاء باشد.



بهروز خلیق

عدم وابستگی: مشخصه بارز جریان فدائی

جریان فدائی از ابتدا مستقل از دو طیف چپ ایران و دو قطب جهانی کمونیست حرکت کرد و بر استقلال خود از آنها پای فشرد و خط جدیدی را در درون چپ ایران شکل داد که به آن "خط دو" می گفتند. ما در آن سالها شاهد این تفکیک هم در زندانها و هم در سطح جامعه بودیم. این استقلال هم در حوزه نظری و هم در قلمرو عمل وجود داشت. فدائیان نه تحلیهای خط سه را در مورد ایران و جهان قبول داشتند و نه نگاه حزب توده ایران را.



مهدی سامع

حماسه ی سیاهکل، کابوسی برای ارتجاع

ماموران امنیتی که این کتاب را سرهمبندی کرده اند، با نهایت فرومایگی و با سند سازی و دروغ گویی به رهبران و کادرهای شهید جنبش پیشتاز فدایی صفتهایی نسبت میدهند که درخور جلادان حاکم بر کشور ما است که با گفتار و کردار خود نشان دادهاند که جز ویرانگری هیچ دستاوردی برای مردم و کشور ما نداشتهاند.
رفقای ما هم عاشق بودند و هم انقلابی. شعر و سرود و موسیقی در زندگی چریکهای فدایی خلق مثل خون در بدن جریان داشت. برای همین پس از حماسه سیاهکل، برجستهترین شاعران و هنرمندان کشور ما به ستایش از جنبش فدایی برخاستند.



ایرج واحدی پور

ادعانامه دادستانی رژیم اسلامی علیه چپ، سوسیالیسم و مارکسیسم

تهرانی بازجوی ساواک که در اوایل انقلاب محاکمه میشد در رد اتهامی که به شکنجه من مربوط میشد گفت: „اگر واحدی پور شهادت دهد که من او را شکنجه کردهام همه اتهامات دیگر را نیز می پذیرم.“ آری همه آنها که ما را میبندند، شکنجه و محکوم و اعدام میکنند می دانند که حتی برای انتقام از جلاد هم حاضر به دروغ گویی نیستیم.



اصغر ایزدی

برتری اخلاقی یا شکست اخلاقی؟

چطور می توان باور کرد رژیمی که دهها سازمان و گروه سیاسی و اجتماعی را قلع وقمع کرده و دهها هزار نفر از اعضا و هواداران و حامیان این نیروها را شکنجه و اعدام کرده و مخفیانه در گورهای فردی و دسته جمعی در سراسر ایران در زیر خاک مدفون کرده است، بتواند نگران محو شدن تاریخچه سازمان ها وگروههای سیاسی ایران باشد. رژیمی که بسیاری از کسانی را که از چنگ ساواک و زندان های رژیم شاه جان بدر بردند از همان فردای قیام به جوخه های اعدام سپرد، نمی تواند درفکر"بازیابی رخداد" چریک های فدایی خلق باشد.
پس هدف چیست؟



عباس هاشمی

„کتاب سیاه“ و اطلاعاتی های سیاهکار!

نویسنده ی کتاب معتقد است که در خلال این بازجویی ها، „حقیقت“ چریک های فدایی خلق را اسلاف ساواکی شان (با چه زحمت و شکنجه ای البته!) از شکم واقعیت بیرون کشیده اند، ولی در هیچ کجای این کتاب قدردانی مستقیمی (از ساواک و یا همکاران ساواکی) به عمل نیامده است. شاید تعدادی از آن ها خود در تنظیم این کتاب مشارکت داشته، یکرنگی و یگانگی دیده لاجرم آن را غیرضروری و نالازم تشخیص داده اند!؟



نقی حمیدیان

"پژوهشگری مجرمانه در تاریخ نگاری!"

در این نوشته قصد من نقد و بررسی کتاب مزبور نیست. من تنها به کلیات و اهداف و مبانی و قضاوتهای بنیادی نویسندهگان کتاب چریکها، که به طور فشرده در پیشگفتار آن مستتر است، میپردازم. به گمان من این کتاب از یک سو به دلیل این که بر اسناد مجرمانه شکنجه ساواک تکیه کرده از بنیاد "مجرمانه" است و از سوی دیگر هدف اصلی آن، لجنمالکردن مبارزات چریکهای فدایی خلق و به طور کلی جنبش سیاسی اجتماعی فداییان خلق و تاریخ نویسی غرضورزانه علیه آنان است که از نظر من مذموم و محکوم است.



علی ستاری

رهبر افسانه ای چریک ها





قربانعلی عبدالرحيم پور (مجيد)

تحريف و واورنه سازی رويدادها

فدائيان کتمان نکرده اند و نمیکنند که در مسير مقاومت و مبارزه عليه تحجر و ظلمت و بی عدالتی و استبداد در راه آزادی و پيشرفت و عدالت اجتماعی و زندگی بهتر برای همگان، خطاهای بزرگ وکوچک، کارهای خوب و بد از جمله کاربست مبارزه مسلحانه، فراوان داشتند اما، گام بگام هرجا که متوجه شدند فکرشان، برنامه و سياستشان روششان، اشکال مبارزاتی شان و اعمالشان دچار انحراف و ايراد کوچک و يا بزرگ، اساسی يا فرعی شده است و از مسير آزادی و عدالت و پيشرفت و زندگی بهتر برای مردم ايران، خارج شده و يا میشود، با صداقت و دقت و با تلاش شبانه روزی، همانقدرکه در وسع و توانائی عقل و انديشهاشان بود به برطرف کردن آن کمر همت بسته اند.



فاطمه سعيدی (مادر شايگان)

برای فرزندان من اشک تمساح نريزيد!

(نامه سرگشاده به خلقهای قهرمان ايران در مورد کتاب اخير دشمن)

....و اکنون در شرايط جديدی شاهد آن هستيم که قصهِ قديمی ساواک که در آن زمان ساز شد، امروز توسط همپالگی های آنان، وقيحانه تر و رذيلانه تر از قبل با اضافه کردن شاخ و برگ مصنوعی جديدی، تکرار می شود. اين بار، عبارت ساواکی ها مبنی بر اين که ارژنگ و ناصر را "چريکها کشتند". آنها را "رفقايت کشتند"، از طرف نويسنده مزد بگير جمهوری اسلامی به حميد اشرف بچه ها را کشت، تبديل شده است.



پ- البرز

يک نظر کوتاه

اينان، به عينه مشاهده كردند كه تابش اندكی نور از زاويه ی انتخابی از جسم، می تواند سايه ای هرچند تاريك و مبهم تشكيل دهد كه از آن می توان به حقيقتی نسبی از جسم پی برد و حقيقتی كه در تاريكی نمايان شود در روشنايی می تواند به يك اصل تبديل گردد.



سخنی کوتاه در رابطه با یک مصاحبه

به عنوان یک ناظر و نه یک کارشناس، میخواهم اشاره ای کوتاه به این مسئله داشته باشم که بر خلاف نظر آقای اکبر معصوم بیکی، جنبش فدائی به هیچ وجه فقط در سازمان فدائیان (اکثریت) نماند و خلاصه نشد.



naser-pakdaman.jpg
گفتگوی رادیو پیام آزادی با آقای ناصر پاکدامن ، فعال سیا سی مقیم پاریس به مناسبت سی امین سالگرد انقلاب

ما شکست سیاسی خوردیم، باید مسئولیت را بپذیریم

بخش آخر

*پس از رفتن شاه ، ما نگفتیم چه می خواهیم. ما به مساله قدرت نپرداختیم. در انقلاب شرکت کردیم بدون طرح مساله اخذ قدرت سیاسی .
*تنها کسی که در این انقلاب از ابتدا مساله قدرت سیاسی را طرح کرد و گفت قدرت سیاسی را می خواهم وچون قدرت سیاسی را می خواهم شاه باید برود و من باید بیایم و تنها من باید بیایم و به هیچ کس دیگری هم اجازه نخواهم داد، آقای خمینی بود.