همنشین بهار کاوالریا روستیکانا Cavalleria rusticana
غیرت روستایی داستان «کاوالریا روستیکانا» (غیرت روستایی) که بنوعی مرا بیاد «یوگنی آنه گین» Evgeny Onegin اثر «پوشکین» و همچنین اپرای «کارمن» اثر «ژرژ بیزه» میاندازد، اگرچه به سیسیل ایتالیا و یکی دو قرن پیش مربوط میشود اما فزونطلبی، روح انتقامجویی و خُلق و خوی «خروس»ی مُستتر در آن؛ زمان و مکان نمیشناسد.
آیا عطش آدمی را برای عدالت و حفظ غرور؛ تنها مرگ سیراب میکند و مرگ به غایات آمال بدل میشود؟
همنشین بهاروقتی که من بچه بودم؛ غم بود، اما کم بود Yesterday When I Was Young هر بار که به یادگار زیبای مرضیه؛ همایون خرم و معینی کرمانشاهی (خاطرات عمر رفته بر نظرگاهم نشسته) گوش میکنم بیاختیار به یاد Yesterday When I Was Young میافتم. ترانه «آن روزها وقتی جوان بودم» که «فرهاد»(خواننده فقید گنجشکک اشی مشی) هم خواندهاست.
همنشین بهارژاله خون شد؛ هفده شهریور، آغازِ پایانِ رژیم شاه ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۷ در میدان ژاله تهران ۶۳ نفر جان باختند. (۶۴ نفر اشتباه است) یک قاچاقچی مواد مخّدر به نام «علی مژده کار»، که بعد از انقلاب فراری شده بود، با دوز و کلک دوستانش در میان شهدای ۱۷ شهریور گنجانده شد و حتی «کوچه باشگاه» واقع در حوالی میدان سرآسیاب دولاب در منطقه چهارده تهران را، به نام وی نامگذاری نمودند. پس از چند سال علی مژده کار یواشکی به محل زندگی خود بازگشت اما با شناسایی اهالی این محله، بار دیگر جیم شد...
|