new/m-reza-mirmohammadsadegh.jpg

یادت به خیر محمدرضا میرمحمد صادق (رسول)

دوستان و رفقای رسول

رسول، محمدرضا میرمحمد صادق رفیق و دوست نازنینمان به علت بیماری ساعت ۲:۱۵ بعد از ظهر روز شنبه ۱/۲/۱۴۰۳ از میان ما رفت.
رسول در ششم تیرماه ۱۳۲۵ در تهران بدنیا آمد. دبستان و دبیرستان را در همانجا به پایان رساند و برای ادامه تحصیل راهی کشور ایتالیا شد. در شهر فلورانس در دانشکده معماری اسم‌نویسی کرد. رسول قبل از سفر به ایتالیا افکار عدالت‌خواهی و مترقی را توشه راه خود ساخته و به محض ورود به فلورانس به صفوف کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی (اتحادیه ملی) پیوست و یکی از فعالین آن شد و دیری نپایید که با پیوستن به سازمان انقلابی به مارکسیسم روی آورد.

با همدردی و همراهی با خانواده محترمش و هدیه‌ی سبدی مملو از شقایق‌های سرخ به او که عاشق انسانیت بود. یاد او را برای همیشه در دل و خاطره خویش زنده نگه می‌داریم.




new/esmaeil-roudgarian01.jpg
امید بهرنگ

نام همه عاشقان آن سال اسماعیل بود!
در چین و شکن‌های خاطرۀ یک شهر، یک نسل!

آخرین باری که اسماعیل را دیدم مردادماه سال شصت، در تهران بود. خانۀ ‌زنده یاد نرگس خانم خواهر دوقلوی اسماعیل، خانه‌ای که محل رفت‌وآمد آن دسته از جوانان خانواده بود که به دلایل امنیتی شهر را ترک کرده بودند. آن مقطع، اوج فعالیت‌های تدارکاتی اتحادیه کمونیست‌ها برای آغاز مبارزه مسلحانه در شمال کشور بود. من نیز مانند سایر رفقا درگیر انتقال سلاح و شناسایی راه‌ها در جنگل‌های اطراف شهر بودم. زنده‌یاد حسین تاجمیر ریاحی، می‌خواست قراری با رهبری سازمان فداییان اقلیت بگذارد و آنان را در جریان تحلیل اتحادیه از اوضاع سیاسی و وظایف نیروهای انقلابی و کمونیستی، قرار دهد. از سوی رهبری اتحادیه، تصمیم گرفته‌شده بود: تا آنجا که رعایت مسائل امنیتی اجازه طرح نقشه و برنامه نظامی را می‌داد، تشکیلات آمل با واحدهای محلی دیگر سازمان‌های انقلابی ارتباط بگیرد و همکاری‌شان را برای اقدامی مشترک طلب کند.