logo





از حزب رستاخیز تا حزب اله
از چالۀ سلطنت تا چاه ولایت

سه شنبه ۴ خرداد ۱۳۸۹ - ۲۵ مه ۲۰۱۰

امیر حسین لادن

ladan.jpg
"اعمال قدرت یک جانبه ، خودکامگی و تمرکز قدرت ، رانت خواری و فساد اقتصادی ... سرکوب شدید مخالفین توسط دستگاههای نظامی و اطلاعاتی – امنیتی ، وابستگی تمام ارکان های حکومت به ..." (1) وقتی این جمله را می خوانید ، بدون شک رژیم ولایت فقیه در نظرتان مجسم می شود ؛ اما این نوشته در بارۀ محمد رضا شاه و نحوۀ برپائی ، اعلام و عملکرد حزب رستاخیز می باشد. این حرکت شاه ، یعنی ناچیز شمردن مردم و نادیدیه گرفتن خواست های آنان ، مخالفان را متحد و در مبارزه علیه دیکتاتوری مصمم تر کرد. این نوشتار یک یاد آوری است ، برای آنها که فراموش کرده و آنهائی که اطلاع نداشتند.
طی دهۀّ مابین کودتای 28 مرداد 1332 و تظاهرات خرداد 1342 ، شاه با بهره گیری از در آمد روزافزون نفت (34 میلیون دلار در سال 1954 ، 181 میلیون در سال 1956 ، 358 میلیون در سال 1960 و 437 میلیون دلار در سال 1962) ، 500 میلیون دلار کمک نظامی آمریکا ، برپائی سازمان امنیت و اطلاعات کشور (ساواک) با همکاری موساد اسرائیل و سیای آمریکا ؛ ؛ و خنثی کردن مخالفین داخلی (زندان ، تبعید ، سانسور) موفق شد که پایه های حکومتش را مستحکم تر کرده ، کنترل بیشتری بدست آورد. در ضمن با برپائی حزب ملیّون و مردم بوسیلۀ دو عامل دربار ، علم و اقبال ، مجلس شورا و سنا را کاملاً در اختیار گرفت. مجلسین فرمایشی نیز با تصویب متمم هائی به قانون اساسی کشور ، قدرت شاه را تثبیت کردند. (2)
شاه به ایرانیان غیر از دو سه نفر که مورد اطمینانش بودند ، نه تنها اطمینان و اعتماد نداشت بلکه آنان را بحساب نمی آورد ، نظرات ایرانی را نمی پذیرفت. حاضر بود ساعت ها با خارجیان بحث و گفتگو کند ولی حتی پیشنهادهای نزدیک ترین خدمتگزارانش (نخست وزیر ، وزیر دربار ، ...) را با خشونت پاسخ می داد. ماروین زونِس یک ایران شناسِ آمریکائی که مدتی در ایران (اول به خرج یک بنیاد آمریکائی و بعد به خرج بنیاد پهلوی) مسائل سیاسی دهۀ بعد از کودتا را مورد تجزیه و تحلیل قرار داده بود ، در اینمورد می نویسد: "در انتهای روز دوم زد و خوردهای خیابانی خرداد 1342 که خون هزاران ایرانی ریخته شده بود ؛ چهار تن از نزدیکترین ترین حامیان و خدمتگزاران شاه ، پس از مشورت با یکدیگر به حضور اعلیحضرت شرفیاب شدند. این چهار نفر: حسین علا وزیر دربار ، عبداله انتظام رئیس شرکت نفت ایران ، سپهبد یزدان پناه فرمانده بازرسی شاهنشاهی ، و سردار فاخر حکمت سخنگوی و رئیس مجلس شورای ملی بودند که خود را چاکران شاه می خواندند و به رضا شاه نیز سالها خدمت کرده بودند ؛ برای پایداری سلطنت و حفظ شاه از عواقب خطرناکِ زد و خورد و آشوب ، تصمیم گرفتند که نتیجۀ بررسی و مشورتشان را بحضور اعلیحضرت برسانند." (3)
حسین علا که 78 سال از عمرش می گذشت در کابینه های مختلف در زمان رضا شاه و محمد رضا شاه به عنوان وزیر اقتصاد ، رفاه عمومی ، صنایع ، کشاورزی ، تجارت و وزیر امور خارجه خدمت کرده ؛ درضمن با سمت سفیر ایران در اسپانیا ، انگلستان و آمریکا نیز انجام وظیفه کرده بود. و در دوران محمد رضا شاه دوبار نخست وزیر و یک بار وزیر دربار بود.
عبداله انتظام که پدرش چندین بار در مقام وزارت به خاندان قاجار خدمت کرده بود ؛ خدمت دولتی خود را از فعالیت در وزارت امور خارجه آغاز کرد. بعد از خدمت در پست های مختلف ، در دوران نخست وزیری حسین علا به مقام وزارت امور خارجه نائل شد . انتظام ، پس از کودتای 28 مرداد ، دوباره به این مقام ، اول در کابینۀ زاهدی و دوم در کابینۀ علا دست یافت.
سردار فاخر حکمت ، در جنگ جهانی دوم ، یک گروه پارتیزانی در جنوب ایران برای مبارزه با انگلیس ها که کشور را اشغال کرده بودند ، تشکیل داد. بعد از جنگ ، چند بار فرماندار و استاندار ایالت های مختلف شد. در دورۀ چهارم مجلس ، به نمایندگی انتخاب شد و پس از چند دوره ، در سال 1320 برای اولین بار به مقام سخنگوی مجلس انتخاب شد و چهارده سال در این سمت باقی بود. حکمت یکبار نیز پیشنهاد نخست وزیری را نپذیرفته بود.
مرتضی یزدان پناه ، سالخورده ترین و محترم ترین ژنرال آنروز محسوب می شد. در دوران کودتای سید ضیا و رضا خان ؛ یزدان پناه ، ژنرال قزاق ها در ارتش شمال بود. یزدان پناه که یار و یاور رضا خان و بعد رضا شاه بود ؛ مدت 20 سال فرماندۀ موفق لشکرکشی بر علیه عشایر و شورشیان در مناطق مختلف کشور بود. پس از تبعید رضا شاه بوسیلۀ متفقین ، در دوران محمد رضا شاه ، چهار بار وزیر جنگ ، رئیس آجودانی شاهنشاهی و در خرداد 1342 ، فرماندۀ بازرسی شاهنشاهی بود.
علا ، حکمت ، انتظام و یزدان پناه معتقد بودند که این تظاهرات که در اعتراض به دستگیری خمینی شروع شده بود ، در اثر شدت عمل ارتش ، تبدیل به زد و خورد خیابانی و آشوب در شهرهای مختلف کشور شده است. و چنانچه ادامه پیدا کند ؛ امکان دارد که فراگیر و گسترده شده و سراسر کشور را دستخوش خشونت سازد. مخصوصاً اینکه طیِ روز دوم - تظاهرکنندگان به ساختمان های بی دفاع دولتی حمله کرده و آنها را به آتش می کشیدند. در ضمن شایعۀ آنروز نیز حکایت از آن داشت که دانشجویان دانشگاه تهران قصد دارند برای پشتیبانی از تضاهر کنندگان ، دانشکاه را تعطیل کرده و به آنان به پیوندند. آنان (چهار نفر) گسترش و ادامۀ این آشوب را برای سلطنت و شاه مخاطره انگیز می دانستند.
"این چاکران شاهنشاه فکر کردند که دو راه در پیش است: یا ارتش با زور ، خونریزی و کشتار موفق به خاموش کردن این اعتراضات می شود و یا سربازان از ادامۀ کشتار خود داری می کنند و ارتش مجبور به عقب نشینی می شود که در هر صورت نه تنها برای شاه و سلطنت مفید نخواهند بود بلکه امکان خطرات جبران ناپذیر دارند. پس از شرفیابی و تقدیم پیشنهادشان در مورد تظاهر کنندگان ؛ شاه بشدت خشمگین شده ، فریاد میزند که چطور شماها بخودتان اجازه می دهید که به شاه مملکت بگوئید چه به صلاح مملکت و سلطنت است و چه باید بکند." (4)
علا از وزارت دربار عزل می شود ، یزدان پناه از مقام فرماندۀ بازرسی شاهنشاهی بر کنار ، سردار فاخر حکمت خانه نشین و انتظام بازنشسته می شوند. از این چهار نفر نزدیک تر به شاه و خیرخواه تر برای سلطنت وجود نداشت ولی حتی ایشان این اجازه را نمی بایستی بخودشان می دادند که به اعلیحضرت توصیه کنند و یا نظر بدهند. دیکته کردن ، فرمان دادن و تعیین تکلیف برای یک ملت ، از خصوصیات محرز یک سیستم دیکتاتوری است ، چه سلطنت و چه ولایت.
دهۀ بعد یعنی سالهای 1342 تا 1352 ، شاهد در آمد روز افزون نفت و در نیمۀ دوم دهه ، در آمد نجومی (957 میلیون دلار در سال 1347 ، 1.2 میلیارد در 1348 ، 5 میلیارد 1349 ، 20 میلیارد 1350) نفت بود که دو سال بعد از آن به 38 میلیارد دلار رسید. (5) در آمد نفت که در اختیار و کنترل شاه بود ، صرف مهمترین برنامۀ مورد علاقۀ او ، که بوجود آوردن یک ارتش مجهز و قدرتمند بود ، می شد. قسمت اعظم بودجۀ کشور یعنی میلاردها دلار صرف خرید تجهیزات نظامی می گردید. فساد مالی و دخالت گستردۀ خانوادۀ پهلوی در تمام شئون کشور در این دهۀ بسیار چشم گیر بود. هیچ پروژه ای ، هیچ قراردادی بدون حضور مستقیم و یا غیر مستقیم آنان صورت نمی گرفت.
در اسفند 1353 ، شاه حزب رستاخیز را طی یک کنفراس رادیو – تلویزیونی به عنوان تنها حزب کشور اعلام کرد و گفت: "هر ایرانی باید عضو این حزب بشود و تکلیف خود را روشن کند. اگر نشد از ایران خارج شود. اگر نخواستند خارج شوند ، جایشان در زندان است. آنهايی كه به اين حزب نمی‌پيوندند، متعلق به تشکیلات غیر قانونی هستند ، بی وطن هستند. يا بايد به زندان بروند يا اينكه "همين فردا كشور را ترك كنند." (6) همانطور که می بینید ، اعمال قدرت یک جانبه ، زور و تعیین تکلیف برای ما ایرانیان ، بی سابقه نیست ، فقط درجۀ شدّت و ضعف آن تفاوت دارد !
حزب فقط حزب اله ، دستاورد نوینی نیست. ما قبلاً حزب فقط حزب رستاخیز نیز داشته ایم ! با این تفاوت که شاهنشاه تسلیم ، زندان و یا ترک وطن پیشنهاد کردند و ولایت فقیه تسلیم ، زندان ، شکنجه ، تجاوز و مرگ ! شاه در ادامۀ سخنانش هنگام اعلام سیستم تک حزبی گفت ، در اینمورد مردم را می توان به سه گروه تقسیم کرد – گروه اول یعنی بزرگترین اکثریت که پشتیبانان رژیم هستند ؛ گروه دوم آنهائی هستند که بی طرف اند* و نباید "هیچ انتظاری از ما داشته باشند" و گروه سوم مخالفان هستند که به آنان گذرنامه بدون عوارض می دهیم برای ترک کشور ؛ و یا زندان. در پاسخ به سئوال یک روزنامه نگار خارجی شاه گفت: "دموکراسی ، آزادی ؟ این حرف ها یعنی چه؟ ما هیچ کدام از آنها را نمی خواهیم."
شاه : " ما باید صفوف ایرانیان را به خوبی بشناسیم و صفوف را از هم جدا کنیم. کسانی که به قانون اساسی و نظام شاهنشاهی و انقلاب ششم بهمن عقیده دارند و کسانی که ندارند. ... چون ما اجازه نمی دهیم هیچ گروهی خارج از ضوابط نظام شاهنشاهی تشکلی داشته باشد ، لذا خودمان چیزی را بوجود می آوریم تا همۀ نیروها زیر چتری که درست می کنیم ، جمع شوند و فعالیت نمایند." (7)
امروز ، رژیم ولایت فقیه با یک بُعدی (تک حزبی) کردن کشور آخرین میخ را به تابوت ولایت فقیه می کوبد ؛ همان میخی که شاه سه سال قبل از انقلاب با برپائی حزب فقط رستاخیز به تابوت سلطنت کوبید ! شاه بجای اتکاء به ملت ایران ، با اتکاء به نیروهای مسلح شاهنشاهی ، دستگاه های اطلاعاتی – امنیتی و ثروت عظیم نفت (زائیدۀ چند برابر شدن بهای نفت) احساس امنیت و قدرت مطلق میکرد. این مرض روانی مِگلا مِنیا (توهم از ثروت و قدرت مطلق) ، اِبهامی است که معمولاً دیکتاتورها گرفتارش می شوند و شاه بشدت در این توهم غوطه ور بود. و گرنه کدام رئیس کشورعاقلی- به ملتش می گوید یا عضو حزب من بشوید ، یا زندان و ترک وطن در انتظارتان است !
چند روز پیش - کمیسیون ماده 10 احزاب در ایران طبق نامه ای به دادسرای عمومی و انقلاب تهران ، خواهان صدور حکم انحلال دو حزب مخالف رژیم شده است ؛ حزب مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت ایران. جبهۀ مشارکت ، بزرگ ترین تشکل اصلاح طلب ایران ، علیرغم دستگیری تعدادی از اعضای خود ، قصد داشت کنگره سالانه خود را بر گزار کند ولی شب قبل از تاریخ اعلام شده ؛ مجبور به لغو این برنامه شد.
امروز رژیم ولایت فقیه در مسیر حزب فقط حزب اله (فقیه اله) گام بر می دارد و صفوف را نیز جدا می کند. مسأله رابطه ها نیز ، دیگر از مرز عدم "تحمل دگر اندیش" گذشته و وارد دوزخ "یا با ما هستید و یا بر ما" شده است. رژیم بعد از انتخابات سال گذشته ، با نادیده گرفتن رأی مردم ، بی اعتنائی مطلق به خواسته هایشان و سرکوب وحشیانه ی معترضین مشروعیت خود را از دست داد. هزاران شهروند را زندانی و شکنجه کرد ؛ تعدادی از جوانانمان را مورد تجاوز قرار داد دستهای رژیم ، به خون بهترین فرزندان ایران آغشته است.
رژیم ولایت فقیه از آغاز معتقد به سیستم چماقی (یا روسری یا توسری) بود. اکنون نیز با بستن تمام درها بروی ملت ؛ تعطیل مطبوعات ، ایجاد پارازیت در رسانه ها ، ممنوع کردن راهپیمائی و تجمعات ، بستن اینترنت ، تعطیل های موقت تلفن دستی و هجوم های شبانه به خوابگاه های دانشجویان و خانه های مردم ؛ سوپاپ اطمینان این دیگ بخار را نیز بسته است. انفجار در چنین صورتی اجتناب ناپذیر است !
شاهنشاه آریامهر ، **پدر تاجدار کشور ما رعایا بودند ، از اینرو برایمان انتخاب می کردند و تصمیم می گرفتند. ولایت فقیه ، ولیِّ ما مسلمین می باشند ، زیرا ما سفیه و صغیر هستیم ؛ لذا ایشان برای ما انتخاب می کنند و بجای ما تصمیم می گیرند. پس بنابراین مشکل ما جدائی دین از حکومت نیست ! مشکل ، ما ملت ایران هستیم که نیازمندِ پدر و ولی می باشیم ! یا باید رشد کنیم ، بفهمیم ، انتخاب کنیم و تصمیم بگیریم و یا سر تسلیم فرو آورده ، این خفت و خواری را پذیرا باشیم. آزادی و عدالت در گروی آگاهی و بیداری است. هر ملتی ، لایق همان حکومتی است که دارد !

امیر حسین لادن
ahladan@earthlink.net
* بزرگترین گروه به نظر نگارنده
(1) موسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی
(2) Iran Between Two Revolutions Ervand Abrahamian
(3) & (4) The Political Elite of Iran Marvin Zonis
(4) ویکی پدیا
(5) Iran Between Two revolution
(6) و (7) موسسۀ مطالعات و پژوهشهای سیاسی
** در پاسخ به ایراد های مطبوعات خارجی در مورد جشن 2500 ساله شاهنشاهی ، شاه گفت: "شما از فلسفه قدرت من جیزی درک نمی کنید. این جشن برای من بود که پدر این ملتم." کتاب از سید ضیاء تا بختیار مسعود بهنود


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

رژیم شاه و رژیم اسلامی
بیژن
2010-05-29 20:29:15
بنظر می رسد آقای موسوی در اینمورد یا به آقای لادن هم عقیده اند و یا این مقاله را مطالعه کرده اند !
میرحسین موسوی، از رهبران مخالفان در ایران، با انتقاد از بازداشت مخالفان گفت مگر رژیم شاه با به زندان انداختن مخالفانش سقوط نکرد؟
آقای موسوی با ذکر این نکته که "نظام در حال حرکت به سمت تک صدایی است و تک صدایی منجر به استبداد و دیکتاتوری می شود"

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد