logo





زبان رو به گسترش ما

چهار شنبه ۱ ارديبهشت ۱۳۸۹ - ۲۱ آپريل ۲۰۱۰

داریوش همایون

daryoush-homayoun.jpg
پیشبرد و گسترش زبان فارسی اساسا جز به معنی وارد کردن تمدن و فرهنگ غربی نیست و واژه‌ها بُردارنده این تمدن و فرهنگ هستند. در بیشتر موارد واژه‌های اروپائی را می‌توان به فارسی درآورد.

هر خط اندیشه که پیوسته‌اند
بر پر مرغان سخن بسته‌اند
نظامی

هزار سال پیش ابوریحان بیرونی با دریغ از نارسائی زبان فارسی که تنها به کار کوچه و بازار می‌آمد سخن می‌گفت و کتاب‌های‌ش را به عربی می‌‌نوشت که بر اثر دو سه قرن کار فارسی زبانان عربی‌دان شوکتی یافته بود. صدسال پیش نویسندگان جنبش مشروطه وقتی فرایافت‌های تازه‌ای را که از اروپائیان گرفته بودند به فارسی بر می‌گرداندند پروغره و سیویلیزاسیون و پلیتیک بکار می‌بردند ــ در نوشته‌هائی که نفوذ بیش از اندازه عربی آنها را زمخت و نا هنجار می‌ساخت. حتا انقلاب مشروطه هنوز نام خود را نداشت و جای رولوسیون کنستیتوسیونل را نگرفته بود. امروزه در اجتماعات ایرانی بیرون واژه‌های انگلیسی و فرانسه و آلمانی دارند فارسی روزانه را پس می‌نشانند و فارسی لوس‌آنجلسی پیوسته امریکائی زده‌تر و ناخوشایندتر می‌شود. در ایران حکومت آخوندی بی‌ذوقی و بی‌دانشی را در زبان دارد به سطح‌های تازه‌ای پائین می‌برد ــ مسئله دار، جانباز نخاعی، مجمع تشخیص مصلحت نظام، خط دادن، فله‌ای.
از اینهمه می‌توان نتیجه گرفت که در بحث زبان اهل زبان بیش از خود آن اهمیت دارند. از ابوریحان تا امروز ما از ناتوانی فارسی نالیده‌ایم. ولی این زبان “ناتوان“ در هزار و صدسال تاریخ ادبیات‌ش از برآوردن نیازهای گوناگون دوره‌های گوناگون برآمده است و تا هرجا اهل زبان اجازه داده‌اند گسترش یافته است. در عصر خود ما چنان دامنه بیانی یافته است که نه تنها هزارسال بلکه صدسال پیش نیز دست نیافتنی می‌نمود.
ما نارسائی فارسی را امری مسلم گرفته‌ایم ولی درقرن شکسپیر در انگلستان نویسندگان از “نارسائی بربر آسای“ انگلیسی شکایت داشتند. انگلیسی که تواناترین زبان جهان است تنها چهارصد سال پیش از نگاه بهترین اندیشه‌مندان انگلستان زبان کوچه و بازار بود و آنها آثار علمی خود را به لاتین می‌نوشتند. برای زبان شناسان زبان ناتوان معنی ندارد. ساخت و منطق هر زبانی به آن توانائی پیش آمدن با نیازهای زمان را می‌دهد. ممکن است زبانی از یک نظر دربرابر زبان دیگری ناتوان باشد ولی آن را در جای دیگر جبران می‌کند.
فارسی در فعل ناتوان است. فعل‌های بسیار در فارسی به آسانی صرف نمی‌شود و متروک می‌ماند. کسی که بخواهد صیغه امر را ــ که گرفتاری اصلی فعل در فارسی است ــ در پاره‌ای فعل‌ها صرف کند در نخستین کوشش دست بر می‌دارد و اگر اصرار داشته باشد به فعل معین دست می‌یازد. اما فعل معین یک مایه نیرومندی زبان فارسی است. شعر کلاسیک فارسی بی‌فعل معین به چنان قدرت بیانی نمی‌رسید. شاعر به جای یک دو فعل، نیم دو جین فعل معین در اختیار می‌داشت. هنگامی نیز که یک فعل به نرمی در دست‌های‌ش نمی‌گشت از آن چشم می‌پوشید و از عربی یاری می‌جست تا اندازه از دست‌ش بدر می‌رفت. (بیشتر ما همین زیاده‌روی را در فعل معین و صرف نکردن فعل‌های فارسی می‌کنیم. در حالی که بهره‌گیری از صیغه‌های افعال فارسی زبان را غنی‌تر و نوشته را زیباتر می‌کند ــ پذیرفتنی در برابر قابل قبول.
این توانائی آخری، وام گرفتن از زبان‌های دیگر، به درجات گوناگون هر زبان امروزی را با نیازهای گوناگون‌ش هم‌پایه کرده است. انگلیسی نارسا و بربر آسای چهارصد سال پیش یک نمونه‌اش است که بی دریغ از فرانسه و لاتین و یونانی گرفت، که فرانسه خود به یاری لاتین و یونانی فرانسه شده بود. روسی نارسا و بربر آسای سیصد سال پیش را بر فرانسه و تا اندازه‌ای آلمانی گشودند و امکانات واژه‌سازی خود زبان را به فراوانی و دلیری بکار گرفتند و روسی امروز از هیچ زبانی کم ندارد. ما نیز با عربی چنین کردیم، اما از موضع ضعف و با سر نهادن پیش دستور زبان عربی. بر خلاف دیگران ما واژه‌ها را همراه دستور زبان گرفتیم. دیگران، از جمله عرب‌ها به خود حق دادند با واژه‌های وارداتی هر چه بخواهند بکنند. ما حتا رسم‌الخط عربی را هم نگهداشتیم ــ قراء ت، دائره‌المعارف.
در واقع قدرت زبان در اهل زبان است و ما بیش از اندازه بر خود زبان تاکید می‌کنیم. ما فارسی زبانان هستیم که مایه ناتوانی آن شده‌ایم. انگلیسی و فرانسه و آلمانی و روسی زبانان هستند که زبان خود را به چنین توانائی و دامنه‌ها رسانده‌اند. در زبان‌های پویا اهل زبان اختیار خود را به دست زبان می‌سپارند. به منطق و امکانات زبان مجال می‌دهند و دنبال‌ش می‌روند. در آلمانی از سده شانزدهم چنین کردند. زبانی را که در واقع لوتر با ترجمه عهد عتیق و عهد جدید به قلمرو ادبیات وارد کرد در کمتر از دو سده به پایه تواناترین زبان‌ها رساندند، تقریبا همه با بهره‌گیری از امکانات واژه‌سازی زبان و وام‌گیری به اندازه از فرانسه و لاتین.
در فارسی ما اختیار زبان را به دست می‌گیریم و در حد دانش و پسند یک جامعه نو سواد و نا فرهیخته به دنبال خود می‌کشیم. هر کس می‌گوید “چرا چیزی باید گفت که من در نتوانم یافت؟“ اما آن که این سخن را گفت یک تن بود، یگانه روزگار، و او یعقوب‌لیث صفار بود. هر کس حق ندارد با زبان چنین رفتار کند. با زبان و از زبان می‌توان آموخت و پیش رفت. و تازه او درباره فارسی سخن نمی‌گفت. او به شاعری که شعری در مدح‌ش به عربی سروده بود دستور می‌داد که اگر سخنی دارد به فارسی بسراید. آن شاعر از بیش از “ای امیری که امیران جهان خاصه و عام“ بر نیامد و لابد گناه‌ش را به گردن فارسی انداخت. دو سه نسل برنیامد که شعر رودکی مانند جوی مولیان بر فارسی جاری شد.
اگر قرار باشد که زبان در تخته بند آگاهی و پسند و سطح فرهنگی اکثریت گویندگان‌ش بماند در همان سطح خواهد ماند و آنگاه آن را ناتوان خواهند نامید. زبان‌ها را سرامدان elite فرهنگی در هر زمان پیش برده‌اند و اکثریت بدنبال‌شان آمده است. اکثریت نیز البته از کار کردن روی زبان و پیش بردن آن باز نمی‌ایستد و سرامدان فرهنگی همواره از این سرچشمه سیراب شده‌اند، ولی در آن نمانده و بدان بسنده نکرده‌اند. اگر سیصد سال پیش روسی فرهیخته می‌خواست منتظر اکثریت موژیک‌ها بماند روسی در همان جا می‌ایستاد و بهترین مغزهای روسیه تنها فرهنگ فرانسه و آلمان را غنی‌تر می‌ساختند.
زبان با اندیشه چنان پیوندی دارد که می‌توان گفت یکی است. در قلمرو اندیشه هر کدام ما نمی‌گوئیم چرا چیزی باید اندیشید که من در نتوانم یافت؛ پذیرفته‌ایم که پاره‌ای اندیشه‌ها را همگان از همان آغاز در نمی‌یابند. زبان نیز همین گونه است. آثاری که به یک زبان نوشته می‌شوند همه در یک زمان برای همگان فهمیدنی نیستند. همان گونه که نویسنده تلاش می‌کند و به سطح بالاتر و کیفیت تازه‌تری می‌رسد خواننده نیز باید تلاش کند و خود را به سطح بالاتری برساند؛ به ویژه در فارسی که تازه دارد خود را برای زندگی امروز و جهان امروز آماده می‌سازد .زبان و فرهنگ در هر جا این گونه پیش رفته است. تا چیزی را نا مانوس یافتند نمی‌باید برآشوبند. آنچه امروز نا آشناست چه بسا فردا آشنا و دوست داشتنی شود. اگر هم چنان نشد به فراموشی می‌رود تا چیز دیگری جای‌ش بیاید.
به زبان می‌باید اجازه پیشرفت و دگرگشت داد. هر زبانی درچهارچوب منطق و ساخت خود می‌باید به اقتضای زمان گسترش یابد و کمبودهای خود را برطرف سازد. زبان از پسند و دریافت اهل زبان، یا به عبارت دقیق‌تر، شعور و سواد بخش پر سر و صداتر یک جامعه در یک دوره معین، توانائی‌های بسیار بیشتری دارد. سلیقه مردمان، همچنان که پایگاه فرهنگی آنان، دگرگون می‌شود. زبان را نمی‌باید در زنجیر آن نگهداشت. اسب را نباید پشت ارابه بست. کتاب‌ها و روزنامه‌های فارسی که توده خوانندگان امروز بی‌دشواری زیاد می‌خوانند و درمی‌یابند صدسال پیش به دست متعصبان زبانی سوزانده می‌شد. اگر قرار می‌بود پسند آنها بر زبان حکومت کند، اگر قرار می‌بود فارسی صدسال پیش را حد تحول زبان بشمارند، ما امروز در همان سنگلاخ زبانی گام‌های خسته و بی‌رمق بر می‌داشتیم.
ما ایرانیان در امر زبان به ویژه تعصبی داریم بسیار همانند تعصبات مذهبی و سیاسی‌مان، همان‌گونه آشتی‌ناپذیر و همان‌گونه گشوده بر سازش غیراصولی. از سوئی در برابر کمترین برونرفت از دایره عادت‌ها رگ‌های گردن‌مان بالا می‌آید؛ از سوئی هر کدام با زبان دوم خودمان، عربی باشد یا یک زبان اروپائی ــ و با هر درجه تسلط ــ چنان رفتار می‌کنیم که گوئی فارسی تنها به کار خدمتگزاری آن زبان‌ها می‌آید. به شنیدن واژه‌های فارسی ناآشنا و تازه، هر اندازه هم با طبع زبان سازگار و به رساندن معنی، چالاک و در ادبیات پیشینه‌دار باشند ابرو درهم می‌کشیم، اما با گشاده‌روئی هزاران واژه غیرفارسی را از عربی تا روسی پذیره می‌شویم. درشت‌ترین و مهجورترین واژه‌های عربی را با افزودن یک “ی“ نام خانوادگی خود بر می‌گزینیم.
***
این البته یک اظهار نظر کلی است. زمان‌هائی بوده است که پوینده‌ترین دست در کاران فرهنگ ایران به جد در پی گستردن زبان بوده‌اند و تا پالودن، و سره کردن آن نیز، رفته‌اند. دگرگشت‌های سیاسی و اقتصادی در جامعه رویکرد attitude ما را به زبان تغییر داده است. در جنبش مشروطه، در سال‌های رضاشاهی و در بیشتر دوران محمدرضاشاه، و اکنون در پسزنشیbacklash در برابر فرهنگ آخوندی، چنین روحیه‌ای بر اهل زبان چیره شده است. بالا آمدن سطح فرهنگی و آشنائی روزافزون با غرب و “هجوم فرهنگی“ که آخوندها اینهمه از آن در هراس‌اند گستردن زبان را ناگزیر می‌سازد. زبان یک عامل توسعه است و طبعا خود نیاز به توسعه و نوسازندگی دارد. ذوق سلیم ایرانی این گسترش را از خود فارسی، “این وحی ناطق پاک“ (از شمس تبریزی) می‌جوید.
با همه مقاومت‌هائی که در برابر واژه‌سازی فارسی نشان داده‌اند، از صادق هدایت شش دهه پیش تا پاره‌ای ادیبان امروزی، این گرایش بر روی هم باز نایستاده است و بیشتر سده بیستم را دربر گرفته است، و به نظر می‌رسد که در آینده زورمندتر نیز خواهد شد. برای آنکه فارسی، و در کنار آن اندیشه خود، را پیش ببریم باید درباره گسترش زبان به تواق‌هائی برسیم. بجز دوران رضاشاه ما هیچ‌گاه فرهنگستانی نداشته‌ایم، یا هر مرجع دیگری، که بر زبان نظارت کند. فرهنگستان زبان ایران در سال‌های پایانی محمدرضا شاه و فرهنگستان دوران جمهوری اسلامی با همه خدمت‌های برجسته به پیشبرد زبان و ساختن واژه‌های سودمند و زیبای بی‌شمار، از اقتدار اجرائی بی‌بهره بوده‌اند. امروز در این آشفته بازار که همه‌چیز دارد از هم می‌گسلد بیش از همیشه نیازمند انتظامی در این کار هستیم که مگر به توافق نویسندگان و دانشوران برقرار شود.
در صد و پنجاه شصت سال گذشته گسترش زبان فارسی از سه مرحله گذشته است، گاه به ترتیب و گاه همزمان. در آغاز وام گرفتن از عربی بود از راه عثمانی. نهادها و فرایافت concept های تازه‌ای که از اروپا آمده بود، از عربی روایت عثمانی به فارسی راه یافتند: مشروطه از شارت، نظمیه، بلدیه، عدلیه. این رهیافت approach به سه دلیل رها شد. نخست، برای جامعه‌ای که نو می‌شد عربی طنین کهنه ناخوشایندی می‌داشت. ایرانی امروزی زبان امروزی می‌خواهد. دوم، بیدار شدن احساسات ناسیونالیستی جا را بر عربی تنگ می‌کرد. عربی یادگار شکست بزرگ تاریخی ایرانیان، سرچشمه مناسبی برای روشنفکرانی که باززائی فرهنگی و ملی را با هم می‌خواستند نمی بود. سوم، عربی خودش در برابر هجوم غرب درمانده است. فارسی هم ریشه با زبان‌های هند و اروپائی و با توانائی ترکیبی نامحدودش بهتر از ساخت قالبی عربی می‌توانست با فرهنگ اروپائی هم گام شود. فارسی همچنان از عربی وام گرفت ولی سهم عربی در گسترش زبان پیوسته کمتر شد.
گرایش به فارسی سره و وام‌گیری از زبان‌های اروپائی به ویژه فرانسه با هم آمدند. ولی گرایش نخستین به جائی نرسید و نمی‌توانست برسد. دستگاه حکومتی ایران همه نیروی‌ش را برای پالایش و بازسازی زبان نگذاشته بود، چنانکه در چند کشور نوخاسته کردند. از آن مهم‌تر زبانی را با ادبیات فارسی، نمی‌توان مانند عبری یا پشتو یا ماله بازسازی کرد، یا مانند ترکی (نه چندان) پیراست. کسروی و نویسنده دساتیر و پیروان‌شان نتوانستند فارسی زبانان را به زبان ساختگی‌شان بکشانند: “پول یوفاناچ است، داراک نیست.“ راه دادن بی دریغ واژه‌های فرنگی به فارسی که بزرگ‌ترین بلای زبان در دهه‌های گذشته بوده است و می‌رود که ابعاد بزرگ‌تری به خود گیرد، راه‌حل آسان‌تری شمرده شده است، ولی نمی‌توان به آن تن داد. روسی می‌توانست واژه‌های فرانسه را بگیرد و در دستگاه دستوری خود هضم کند (رولوتسی بجای رولوسیون) فارسی نمی‌تواند. در سده هژدهم هزارسال ادبیات پشت سر روسی قرار نداشت و روسی از نظر فرهنگی به زبان‌های اروپائی نزدیک‌تر است.
ما بر این هر سه راه رفته‌ایم و امروز می‌دانیم چه نباید بکنیم. رابطه فارسی با عربی به پایان خود رسیده و مدت‌هاست از حد گذشته است. بیشتر آنچه از عربی به فارسی آمده و پذیرفته شده، هست و خواهد ماند ــ احتمالا با کاربرد کمتر در پاره‌ای موارد. ولی بیش از اینها از عربی گرفتن مانند دریوزگی از همسایه بی‌نواست. اگر قرار بر گرفتن واژه‌های انیرانی باشد واژه‌های اروپائی خوش آهنگ‌تر و رساتر است. ما دوران ادبیت و عربیت را پشت سر نهاده‌ایم. پیراستن زبان و فارسی سره بیهوده است. نه با طبع ایرانی می‌خواند؛ نه اراده سیاسی‌ش هست و خواهد بود؛ و نه لازم است. ما گرفتاری‌های جدی‌تر داریم. فرانسه و انگلیسی کردن زبان فارسی شایسته زبانی به حیثیت و اعتبار فارسی نیست، و از آن ناگزیر هم نیستیم. فارسی نشان داده است که توانائی بالا کشاندن خود تا به جهان امروز را دارد. در نبود یک مرجع و یک اراده سیاسی، از زبان‌های اروپائی واژه‌های بسیار به ویژه در علم و تکنولوژی به فارسی راه خواهد یافت. ولی زبان روزانه و زبان علوم اجتماعی را به ویژه می‌باید در برابر این هجوم نگهداشت. پیش از آنکه تنبلی و آسان پسندی با خودش عادت، و عادت با خودش ایستادگی بیاورد می‌باید معادل‌های فارسی برای چنان واژه‌هائی یافت یا ساخت. زبان علم و تکنولوژی و زبان کارشناسی jargon را اگر اسباب‌ش باشد آسان‌تر می‌توان دگرگون کرد.
***
پیشبرد و گسترش زبان فارسی اساسا جز به معنی وارد کردن تمدن و فرهنگ غربی نیست و واژه‌ها بُردارنده این تمدن و فرهنگ هستند. در بیشتر موارد واژه‌های اروپائی را می‌توان به فارسی درآورد. در مواردی نیز، اگر چه موقتا، چاره‌ای جز راه دادن به خود واژه‌ها نخواهیم داشت ــ به سبب تندی شتاب‌آمیز نوآوری در غرب، یا مقاومت گوش‌های فارسی زبانان در برابر معادل‌های تازه، یا هر دلیل دیگر. پیراستن زبان و گذاشتن واژه‌های فارسی سره بجای عربی که در فارسی بکار می‌روند اولویتی نیست و بستگی به سلیقه و سبک نویسندگان دارد. این معادل‌ها تنها از نظر زیبائی و توانائی جا افتادن خود می‌توانند توجیهی داشته باشند. ضرورتی در پشت آنها نیست. با اینهمه واژه‌های مترادف فارسی و عربی بسیار است و اگر در اینجا و آنجا بر مترادفات از سوی فارسی آن افزوده شود زبان را غنی‌تر خواهد کرد (لت و کوب بجای ضرب و شتم؛ چشمدیده بجای شاهد عینی (هر دو بر گرفته از دری.) چیزها و نهادها و فرا یافت‌هائی که هر روز از غرب می‌گیریم امر دیگری است. در اینجا ما با آینده فارسی سر و کار داریم. بیشتر واژگانی که فارسی زبانان در مجموعه تمدن و فرهنگ بکار خواهند برد، و نه گفتگوی روزانه، هنوز به فارسی راه نیافته است. ما در جهانی هستیم که علم و تکنولوژی هر ده سال و پنج سال دو برابر می‌شود و پیوسته واژه‌های تازه‌ای بر زبان می‌افزاید. برای این هجوم زبانی است که می‌باید بسیجیده شد. آنچه تا کنون شده در برابر آنچه می‌باید بشود چندان نیست. با شیوه مترجمان محبوب که ترجمه‌های پاکیزه و روان با گریختن از تنگناهای زبانی و بکار بردن معادل‌های آشنا ولی غیردقیق و تعریف کردن واژه‌ها تحویل می‌دهند خدمتی به زبان نمی‌توان کرد. تعریف کردن بجای گذاشتن واژه در برابر واژه به زبان توانائی بیان نمی‌دهد. توانائی تعریف در هر زبانی هست. بجای هواپیما می‌شود گفت اطاقی که کسان در آن می‌نشینند و در هوا پرواز می‌کنند. اما تنها با داشتن واژه‌های مشخص در برابر مفاهیم مشخص است که زبان به توانائی بیان دست می‌یابد. جائی می‌رسد که با تعریف کردن نیز کار از پیش نمی‌رود. با بمب افکن استراتژیک چه باید کرد؟
اینهمه که از زبان سعدی و حافظ می‌گویند و راه را بر نوآوری در زبان می‌بندند انگار ما فردوسی و ابوعلی سینا نیز نداشته‌ایم. از این مهم‌تر سعدی و حافظ ــ و ادبیات کلاسیک فارسی ــ را همچون دو خط‌آهن در نظر می‌گیرند که تنها می‌باید بر آن رفت. اما ادبیات زبان راه‌آهن‌ش نیست، لوکوموتیو آن است. می‌باید لوکوموتیو را نیرومندتر کرد و راه‌آهن‌های تازه کشید. دست‌کم پیشرفته‌ترین ملت‌های جهان با والاترین ادبیات ــ و نه تنها داشتن چند ده کتاب بزرگ و شاهکار ــ به ادبیات و زبان خود چنین می‌نگرند.
در آوردن واژه‌های اروپائی به فارسی دو مسئله را پیش می‌آورد: نخست، منابع واژه‌سازی، و دوم، تکنیک و چند و چون آن. منابع ما برای گذاشتن معادل‌های واژه‌های اروپائی اینهاست:
1 ــ عناصر زنده زبان که در ترکیب باهم می‌توانند واژه‌های تازه بسازند و مفاهیم تازه‌ای را بیان کنند. از این توانائی استثنائی فارسی که از بیشتر زبان‌های هند و اروپائی نیز بیشتر است می‌باید هرچه بیشتر بهره گرفت.
2 ــ واژه‌هائی که در ادبیات فارسی بکار رفته‌اند و در زبان پیشینه دارند و در فرهنگ‌ها
دفن شده‌اند. فارسی از این نظر ثروت شگرفی دارد. باید در این فرهنگ‌ها کاوش کرد. ما به فرهنگ‌های زبان خود مانند گورستان می‌نگریم نه یک بایگانی که می‌باید گاه و بیگاه به آن برگشت و آن را بکار گرفت. (چند نویسنده فارسی زبان را می‌توان نشان داد که در هنگام نوشتن فرهنگی نزدیک خود داشته باشد؟) پژوهیدن در آثار فارسی و به ویژه فرهنگ‌ها ما را از بسیاری واژه‌سازی‌ها بی‌نیاز می‌کند. چالش و کارآفرین را به همین ترتیب یافتیم. چالش در مقدمه بوستان درست به معنی challenge بکار رفته است و کارآفرین که به بهترین صورت مفهومentrepreneur را می‌رساند در فرهنگ واژه‌ها منتظر بود. اینکه در گذشته واژه‌ای را کم بکار برده‌اند دلیل مرگ آن نمی‌شود. اگر هم واژه‌ای در فرهنگ‌ها به یک معنی آمده است و می‌تواند پس از سده‌ها فراموشی در مفهوم با ارتباط‌تر و لازم‌تری بکار رود روا خواهد بود. رسانه هزار سال پیش در یک دو شعر به معنی اندوه ــ که فارسی مانند فرهنگ ما هیچ از آن کم ندارد ــ آمده است. اما از فعل رساندن می‌توان رسانه را برای medium ساخت و رسانش را از آن در برابر communication گرفت.
3 ــ زبان‌های ایرانی دیگر به ویژه کردی که به پهلوی نزدیک است و گویش‌های فارسی، سرچشمه‌های زاینده‌ای هستند. در دری افعانستان بجای shuttle ماکو می‌گویند و برای bulk می‌توان از کوپا (کپه)ی مازندرانی بهره گرفت و فله نا زیبا را کنار گذاشت. خود پهلوی با “وند“ها و ریشه‌ها و واژه‌های‌ش سرچشمه دیگری است: وایو بجای خلاء که با همه کوشش‌ها جا نمی‌افتد..
***
هر دست بردنی در زبان مسئله پس‌زنی و نا آشنائی را پیش میآورد. در بسیاری جاها این پس‌زنی و نا آشنائی دیرپای خواهد بود و از آن نباید باکی داشت. بسیار موضوع‌ها هست که از دسترس عموم مردم دور است. ما پیوسته با علوم و تکنولوژی‌های تازه‌ای سر و کار می‌یابیم که جز اهل فن کسی از آنها سر درنمی‌آورد. این علوم و تکنولوژی‌ها در زبان‌های اصلی‌شان نیز زبان ویژه خود را دارند، ــ آنچه فرنگی‌ها بدان ژارگون می‌گویند و با زبان گفتگوی روزانه یکی نیست. آنها که این گونه واژه‌ها را “در نتوانند یافت“ در برابر خود موضوعات نیز وضع بهتری ندارند.
با اینهمه در واژه‌های نو، چه آنها که ساخته و چه آنها که گرفته می‌شوند، نخستین شرط، پذیرفتنی بودن واژه‌هاست. واژه‌های بدآهنگ بکار نخواهند رفت. شرط دوم، دقیق بودن، همراه آن می‌آید. واژه تازه می‌باید معنی را برساند. با آنکه واژه در زبان قراردادی است، این قاعده در واژه‌های تازه سست می‌شود. ما دست را بی پرسش می‌پذیریم ولی دستاورد به زور دقیق بودن و خوشاهنگ و رسا بودن پذیرفته می‌شود. سومین شرط، قابل صرف بودن واژه نوست. البته همه‌جا نمی‌توان این قاعده را بکار بست. واژه‌های ترکیی گاه به دلیل درازی قابل صرف نیستند و از فعل معین گریزی نخواهد بود: conceptualization فرایافتی کردن.
در ساختن واژه‌های تازه از دو شیوه بهره گرفته شده است. نخست، ترجمه جزء به جزء واژه اروپائی: مردمسالاری، نرم افزار، ناکجا آباد utopia. دوم، ترجمه به معنی مانند آموزه برای doctrin، یا تابش برای nuance.
ضرورت واژه‌سازی در برابر هجوم واژه‌های اروپائی، فارسی زبانان امروزی را در مورد دستور زبان آسان‌گیرتر کرده است. در ساختن اسم مصدر، هرجا که ریشه زمان حال فعل، صیغه امر، به کار نیامده است از صفت بهره جسته‌اند. نخست پیدایش بود که با همه اعتراض‌های دستوریان در برابر پیدائی ایستادگی کرد. پس از آن گرمایش آمد و دگرش و تندش velocity و ژرفش (بجای تعمیق نازیبا.) با توجه به نیازهای روز افزون به واژه‌های نو، از این درجه انعطاف‌پذیری دستوری نمی‌باید برآشفت. می‌توان ساختن اسم مصدر از نام را نیز در جاهائی روا دانست. (دکترغلامحسین مصاحب در دائره‌المعارف خود نخستین‌بار نشان داد که جهان با این نوآوری‌ها بهم نخواهد خورد). در علم و تکنولوژی و زبان کارشناسی، چنانکه اشاره شد ما با سلیقه عموم سر و کار نداریم و می‌باید توسن زبان را آزادتر بگذاریم. دستور فارسی در هزار و دویست سال گذشته بیش از اینها دگرگونی دیده است.
***
فارسی پیش می‌رود و دست در کاران پیشبرد فارسی در رشته‌های گوناگون فراوان شده‌اند. نیاز زمان و دگرگونی روحیه ایرانیان و جامعه فرهنگی بالنده ایران صدسالی است به سود فارسی‌گرائی کار می‌کند. آینده فارسی نیز در همین است. اما اکنون که هرکس گوشه‌ای از زبان را گرفته است و در آن دست می‌برد ــ عموما سودمند و سازنده ــ توصیه‌هائی چند برای جلوگیری از دوباره کاری‌ها و آشفتگی‌ها، و برای آسان کردن رواج و بکارگیری واژه‌های تازه به جاست.
1 ــ ریشه‌ها در زبان فارسی به اندازه کافی نیست و از یک ریشه ممکن است واژه‌های چند ساخته شود، درصورت همانند و در معنی متفاوت. در این جا انضباط و خویشتنداری بسیار لازم داریم. اگر واژه‌ای برای رساندن یک معنی ساخته شد بهتر است آن را در همان معنی بکار بریم و هرجا آسان‌تر یافتیم حرام نکنیم. رویکرد پس از دهه‌ها جستجو به فارسی راه یافت و جای attitude را پر کرد. ولی نویسندگانی آن را معادلapproach بکار بردند که رهیافت برای آن گذاشته شده است و بسیار خوب است؛ یا بجای روی آوردن بکار بردند که همواره بکار می‌رفته است.
همه‌پرسی که رفراندم را به خوبی می‌رساند در دست سهل‌انگاران با نظرخواهی یا نظرآزمائی opinion poll مترادف شده است و به “همه“ در آن اعتنا نمی‌کنند. یادمان در برابر monument آمد، اما کسانی که تا آن زمان یادبود و یادواره می‌گرفتند نام هر نشست چند نفره را یادمان گذاشتند و هیچ‌ فکر نکردند که فارسی monument نیز لازم دارد. حاکمیت که حکومت را از روزنامه‌ها و بلاگستان بیرون کرده نمونه دیگری از این شلختگی است. فکر نمی‌کنند که چرا تا چندسال پیش در فارسی میان یک فرایافت مجرد sovereignty و یک نهاد government تفاوت می‌گذاشتند؟ همین که حاکمیت و حکومت هر دو از ریشه حکم هستند برای آشفتگی در اندیشه و زبان بس بوده است.
2 ــ زبان امری شخصی نیست. می‌باید بر ساخته‌های خوب دیگران گشاده بود. در انگلیسی هر روز واژه‌ای، واژه‌هائی بر زبان افزوده می‌شود و همین بس که در جائی بکار رود تا ملک همگانی شود. نویسندگان ما می‌توانند از انگلیسی زبانان بیاموزند و برای هر معنی دو یا چند واژه را به جان هم نیندازند: فرایند، و آنگاه فراشد، و فراگرد برای process.
3 ــ در زبان تکامل یافته (به معنی ورزیده شده در دست نویسندگان و اندیشه‌مندان) واژه‌های مترادف زیاد نیست. نو جوئی‌ها و نازک کاری‌های ذوق و اندیشه به واژه‌ها معانی دقیق‌تری می‌دهد. واژه‌هائی که در کاربرد عمومی مترادف شمرده می‌شده‌اند معنی‌های ویژه می‌یابند یا تابش (نوانس)‌های یک‌معنی را بیان می‌کنند. از مترادف‌های فارسی و عربی راه یافته به فارسی که بگذریم در فارسی نیز کما بیش چنین است. از این رو می‌باید در بکاربردن مترادف‌ها صرفه‌جوئی کرد که زبان را هم شیوا (فصیح)تر و هم رسا (بلیغ)تر می‌کند و انضباط و دقت بیشتر به سخن می‌بخشد.
4 ــ امکانات روز افزون ارتباطی، بیش از همه شبکه جهانی تارنما web در دست‌های نا آزموده و بی‌مبالات می‌تواند بزرگ‌ترین آسیب‌ها را به فارسی بزند. فارسی هنوز نتوانسته است مانند زبان‌های اروپائی پیشرفته فاصله بزرگ زبان گفتار و نوشتار را پر کند. یک اروپائی فرهیخته همان گونه سخن می‌گوید که می‌نویسد و هر دو با بهره‌گیری هرچه بیشتر از دارائی زبان. در فارسی یا عربی تفاوت گفتار و نوشتار گاه تفاوت چشم زن دو سطح فرهنگی است. گویش تهرانی که در گفتار چیزی نزدیک بیست میلیون ایرانی بکار می‌رود فقیر (پیرامون هزار دو هزار واژه) و شکسته بسته است؛ از کمترینه امکانات بیانی برخوردار می‌شود و اندیشه را نیز به پای خود می‌کشد. نوشتن به این زبان بال و پر فارسی را می‌بندد. “وبلاگ“ نویسان که بیش از همه فارسی گفتاری را زبان نوشتار کرده‌اند نه تنها خواننده بلکه خود را بیش از او در همان پایگاه فرهنگی نگه می‌دارند. اما فارسی بسا چیزها دارد که دریغ است بیهوده بماند. در زبان‌های نیرومند، گسترش آموزش و ارتباطات در دست مردمان کوشنده، گفتار را به نوشتار که زبان معیار و استاندارد است رسانید. در فارسی، ما به‌یاری آموزش و ارتباطات در نزدیک کردن زبان نوشتار به گفتار می‌کوشیم که فرهنگ ما را از این هم که هست بی‌نواتر خواهد کرد.
آن شعر نظامی را که در بالای این نوشته آمده است می‌باید جدی گرفت. زبان سرسری الکن، نوشته‌ای که کمترین وقت و هرچه بر قلم آید در آن صرف می‌شود هزینه‌هائی در تکامل ذهنی مردمان دارد. ذهن انسانی نیازمند ورزش و نظم و گوناگونی است و زبان که خود فراورده ذهن انسانی‌ست بزرگ‌ترین شکل‌دهنده آن نیز هست. بی‌آنکه قصد اهانت به وبلاگستان باشد می‌باید هشدار داد که با نثر بازارچه و سرگذر به فرهنگ شگرف جهانی نمی‌توان نزدیک شد. آن ذهن‌های پرورش یافته، با واژگان اندک‌مایه و دستور زبان پیش پا افتاده، به خود ستم می‌کنند. انسان هنگامی که نوشته‌های حساس و پر معنی بسیاری از وبلاگ‌ها را می‌خواند از اینکه خود را این چنین رها کرده‌اند تاسف می‌خورد. دریغ از آن همه هوشمندی که این چنین به کم‌مایگی خرسند است.
بر این توصیه‌ها دو ملاحظه عملی را می‌باید افزود که کار گردآوری و فهم واژه‌های تازه را آسان می‌کند. آوردن برابرهای بیگانه در متن و در کنار واژه‌های نوساخته که معمول هم شده است و کمک بزرگی به خوانندگان است؛ و افزودن واژه‌نامه بر کتاب‌ها که همگان و به ویژه گردآورندگان را بکار خواهد آمد.
این زبان شاعرانه هزار و دویست ساله (در تازه‌ترین صورت خود) که از آغاز تاریخ‌ش در سه‌هزار سال پیش پیوسته رو به ساده شدن و تکامل رفته است و امروز در خدمت ماست؛ زبانی با چنان مایه ادبی که هم امروز چشم‌اندازش از همه زبان‌های شرقی پیرامون‌ش روشن‌تر است و ادبیاتی شایسته ادبیات کلاسیک آن در دامن‌ش پرورده می‌شود؛ و با چنان موسیقی آوائی که به گوش اهل زبان‌های دیگر خوش می‌آید، حتا اگر آن را درنیابند؛ فارسی یا دری، یا تاجیکی هرچه آن را بنامند، تنها یک میراث نیست که آن را پاس بداریم. این سرمایه‌ای است که می‌باید بکار اندازیم. گفته‌اند که زبان‌ها از گویندگان‌شان هوشمندترند. فارسی از گویندگان‌ش دلیرتر نیز هست.
آوریل 1993 (روزآمد شده)
منبع: www.Talashonline.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد