logo





ي.د

پايان نمايش معجزه ي هزاره

دوشنبه ۳۰ فروردين ۱۳۸۹ - ۱۹ آپريل ۲۰۱۰

احمدي نژاد به يك معني ستاره ي نمايش يا همان «وُدت» در معناي گي دو بوري كلمه است.او «با در خود متمركز كردن تصوير يك نقش ممكن،روند مبتذل سازي را در قالب سرگرم كردن هاي پُر زرق و برق نمايش،متمر كز مي كند».ايده ي افزايش نرخ رشد جمعيت در كنار بحث داغ «زلزله» از همان دست سرگرم كردن هاي پر زرق و برقي است كه «مصرفِ گسترده ي كالاها،نقش ها و اشياء براي انتخاب را در ظاهر كثرت بخشيده اعمال مي كند».نمايشي كه احتمالا براي مدتي پاي جمعيت شناسان و انجمن جمعيت شناسي را در كنار ديگر متخصصان كشور كه تا به اين لحظه به تناسب نياز به ايفاي نقش به روي صحنه آمده اند،به جمع ديگران هنرمند باز كند.
... خوب از كجا شروع كنيم؟احتمالا مالتوس نقطه شروع مناسبي است.نه؟!احمدي ن‍ژاد گفته كه به هر كس از تهران برود يك قطعه زمين و...اعطا مي شود؛به اين ترتيب هر قدر زميني كه يكي از اعضاي جمعيت روي آن كار مي كنند،كمتر باشد سهم نهايي اش در توليد مواد غذايي عملا شروع به كاهش مي كند و چون رشد ذخاير مواد غذايي نمي تواند با جمعيت در حال رشد برابري كند،درآمد سرانه شروع به كاهش مي كند و تا حدي پايين مي رود و منجر به جمعيت متعادلي مي شود كه به سختي در سطح حداقل معيشت و يا كمي بالاتر از آن زندگي مي كند.
اما نه! چرا به سراغ بوسروپ و كولين كلارك و هرمان كان و ديگر نظريه پردازان «رشد جمعيت در راستاي توسعه» نرويم؟
بوسروپ ادعا مي كند«فشار جمعيت باعث تغييرات تكنولوژيكي مفيد مي شود و همچنين پيش نياز توسعه كشاورزي است».كلارك عقيده دارد منابع زمين براي جمعيت در حال افزايش،كافي است.هرمان كان و جوليان سايمون بر اين عقيده اند كه «هنوز همه منابع جهان شناخته نشده» و تازه اگر مي دانستند ايران چه كشور پر بركتي است،احتمالا رقم 9 ميلياردي اي كه گادوين در سال 1820 به عنوان رقمي از جمعيت انسان ها كه زمين با تكنيك هاي زمان قادر است به آنها غذا بدهد را افزايش مي دادند.باري جهان منزلگاه خوردن و نوشيدن و از پس تمامي آنها ... است.تو چه كار به كمبود امكانات داري،بگو بسم الله،خدا كه نه اما دولت تا آخرين قطره ي نفت پشتت است.ببخشيد؟تئوري ديگري جا نمانده است؟در صورت امكان به انجمن علمي جمعيت شناسي مراجعه نماييد.
اينجاست كه «نمايش» توأمان به صورت خود جامعه،جزئي از جامعه و ابزار يكپارچه سازي آن نمودار مي شود.نمايش صريحا شاخه اي است كه هر نگاه و هر آگاهي را متمركز مي كند.نزديك 5 سالي مي شود كه گروه بزرگ و نسبتا وسيع متخصصان و نظريه پردازان مورد «خطاب ايدئولوژي»اي قرار گرفته اند كه تخصص هاي ايشان را به بازي گرفته است.يك بار اقتصاد دانان مي شوند بازيگران اين نمايش،يك بار زنان، يك بار بازماندگان آشويتس،يك بار مدرك بگيران،يك بار عاشقان علوم انساني،يك بار جمعيت شناسان،يك بار زلزله نگاران و... يكپارچه سازي اي كه در خلال اين فراخوان عمومي به متخصصان براي مواجه با امر نمادين،به بيان گي دو بور «چيزي جز زبان رسمي جدايي سازي تعميم يافته نيست».درست مثل يك «تئاتر اينتركتيو» مي ماند كه هر حركت پيش بيني نشده اي از جانب تماشاگران به سرعت باد به بخشي از نمايش بدل مي شود.نمايشي از تضارب آرا،برخورد عقايد براي اثبات حقانيت اكثريتي كه يك رئيس جمهور را برگزيده اند.اُتوپورتره[تك چهره از خود]اي كه نظم حاضر مي كوشد از قدرت خويش ارائه دهد تحت لواي يك تعامل دموكراتيك با توده ها از طريق سخن گفتن بي واسطه با ظاهر شدن بر صفحه ي تلويزيون يا سخنراني در يك ورزشگاه متحقق مي گردد.هگل معتقد است:«نمي توان بي واسطه به سراغ امر بي واسطه[شناخت] رفت».باري احمدي نژاد با درك اين نكته است كه مجالي نمي دهد تا ديگران منتقد با واسطه به سراغش بيايند؛و از همين روست كه «پديده» مانده است.پيش تر از آنكه تحليل ها ترتيبش را بدهند او ترتيب همه را داده است.به بياني لاكاني،احمدي ن‍ژاد در عين اينكه باني و كارگردان امر نمادين جامعه ايران و حتي تا اندازه اي جهان است،اما خود به حوزه ي امر واقعي به معني حیطه‌هایی از زندگی که نمی‌توان شناختشان تعلق دارد.به بياني ويتكنشتايني احمدي نژاد احتمالا تا آخرين لحظه از حيات خويش واجد معنا خواهد بود چون هيچ كس نمي تواند منظورش را بفهمد.
لاکان اشاره می‌کند که انسان به صورت نارس به دنیا می‌آید. به این معنا که تا چند سال پس از تولد نمی‌تواند حرکاتش را باهم هماهنگ کند. وقتی کودک به حدود شش ماهگی می‌رسد، سعی می‌کند این همذات‌پنداری و هماهنگی را به دست بیاورد. او با دیدن تصویر خودش در آینه (مراد از آینه، هم می‌تواند آینهٔ واقعی باشد و هم آینهٔ فردی دیگر) است که بر این مشکل غلبه می‌کنند. تصویر آینه به کودک آرامش می‌دهد زیرا او از خودش تصور کاملی ندارد. او هرپاره از خودش را متعلق به دیگری می‌داند. تصویر آینه باعث می‌شود تا کودک تصویر کاملی از خودش به دست بیاورد. او جای دقیق اندام‌هایش را نمی‌داند. وقتی می‌خواهد چیزی را به دهان ببرد، نمی‌تواند مکان دقیق دهانش را مشخص کند. او با نگاه کردن به آینه افراد دیگر، و توجه به حرکات آن‌ها، سعی می‌کند مثل آن‌ها بتواند حرکاتی منظم و با قاعده و دقیق داشته باشد. و در نتیجه مثل آن‌ها کامل باشد. این تلاش باعث پیدایی من یا نفس در کودک می‌شود. «نفس از نظر ساختاری از هم گسسته است و میان خودش و تصویر خودش دوپاره است. از همین رو است که همواره خواهد کوشید تا دیگری (تصویر در آینه یا فرد دیگری که دیده است) را با خود یکی کند». در امر یا نظم خیالی، همین کلمهٔ همواره است که تاثیرگذار است. چراکه کودک پس ورود به سنین بزرگسالی هم نفس این خصلت را از دست نمی‌دهد. یعنی همواره می‌خواهد کامل‌تر شود و وحدت بیشتری پیدا کند. در واقع من مطلوب هستهٔ اصلی امر خیالی است. تصویری است اغراق‌آمیز که فرد از وجود خود ساخته و مبتنی بر آرزومندی اوست.
به اين اعتبار احمدي نژاد به دقت از همه مي آموزد تا آرام آرام در طي يك پروسه ي يادگيري ديگران را با خود يكي كند.در قسمتي از نمايشنامه ي «رومولوس كبير» اثر فردريش دورنمانت،آنجا كه وفادان به روم و دلسوزان آينده ي اين تمدن عظيم،رومولوس را به دليل بي كفايتي اش در اداره ي كشور با عباراتي از اين دست كه «تو بايد به روم حساب پس بدي» و «تو به نيروي ما تكيه كردي» به چالش مي كشند،پاسخ دندان شكني از او دريافت مي كنند:
«من به نيروي شما تكيه نكردم.اگر من به كمك شما دنيا رو تسخير كرده بودم،اون وقت اين گفته درست بود.ولي من دنيايي رو از دست دادم كه شما اون رو به دست نياورده بوديد.من اون رو مثل يك سكه ي بي ارزش به دور انداختم.من آزاد هستم.شما فقط حشراتي هستيد كه در اطراف روشنايي من مي رقصيد.سايه هايي هستيد كه هرگاه من ندرخشم نابود خواهيد شد.»
باري بايد با اين وضعيت تروماتيك مواجه شد و همان جا توقف كرد.در فيلم تهوع آور و البته عالي «سالو»ي پازوليني،چها ديو فاشيست كه نمادها و پايه هاي قدرت اند در آغاز فيلم با اعلام اينكه از طريق ازدواج با دخترانشان در سرنوشت دهشت انگيزي كه براي خود و ديگران ترتيب داده اند شريك مي شوند،به واقع هرگونه اثري از فرديت و«خود» را نابود مي سازند و به اين ترتيب دست به كار ايجاد فاجعه اي مي شوند كه نهايتي براي انزجار از آن قابل تصور نيست.وضعيتي كه مقاومت و گردن نهادن به آن هر دو نتيجه ي مشابهي را انتظار مي كشد:مرگ،آن هم نه يك بار.آنها از آشغال هايي حرف مي زنند كه حاضر نمي شوند در بازي ديوانه وارشان شركت كنند و آنها را «مردم» مي نامند.آري،احتمالا اين كاري است كه ما بايد به آن مشغول شويم:تلاش براي «آشغال» ماندن.
حاكمان در مقام ناظماني كه به بچه ها جريمه مي دهند و بالاي سرشان قدم زنان اين عبارت را تكرار مي كنند كه «نبينم كسي بي كار باشد» به دنبال ارضاي كامل از طريق نظاره ي ابژه ي ميل اند[جايگاه ما].و كاري كه ما بايد انجام دهيم نه انجام تكليف و نه اعتراض به آن بل صرفا انجام ندادن و «بي كار» ماندن است.لحظه اي چون مجسمه ي فكر «رودن»،دست را به زير چانه زدن و تأملي در كار جهان به هنگامي كه سوژه گي مان امكان سياسي شدن از طريق پيوند خوردن با جمع را ندارد،يگانه راه بركنار ماندن از بازي در نمايش قدرت است در دوران اداره ي توتاليتري شرايط هستي توسط او.به بيان «نگري» و «هارت» در چنين موقعيتي بايد فرار كرد.فرار به معني تخليه ي كليه ي مكان هاي قدرت.
عدم مقاومت در جايي كه انتظار مقاومت مي رود و مقاومت در جايي كه انتظارش نيست بهترين استراتژي در مواجه با خطابه ي ارتجاع است. در موقع بازجويي گاه پيش مي آيد كه اصرار بر مقاومت در برابر پذيرش منطق بازجو،بازي را به نفع او تمام مي كند؛مثل نپذيرفتن امر مقدس او،اما بالعكس عدم مقاومت در برابر اين موقعيت در جايي بازي زنداني-بازجو و نمايش زندان را برهم مي زند.سگ آبي ،حيواني است كه به اعتبار ارزش بيضتين اش تحت تعقيب شكارچيان قرار مي گيرد،اما براي نجات جان خويش، بيضه هاي خويش را خود مي درد.اين كار او رسالتي را كه بر دوش شكارچيان است بي اثر مي كند.
افزايش نرخ رشد جمعيت در كنار تخليه ي 5 ميليون نفر از تهران و بالا و پريدن ما براي اثبات تناقض نهفته در اين سخنان با استناد به تخصص هايمان كليت بي معنايي را مي سازند كه تنها بازتوليد كننده ي هويتي است كه شخصيت مقعدي براي كيف اش به آن نياز دارد. احمدي نژاد خيلي پيش تر از اينها به واسطه ي كتاب بي نظير «معجزه هزاره سوم» دريافت كه به معمايي بدل شده است كه عده اي در هيأت كارشناس و تحليلگر زور مي زنند زواياي مختلف اش را بشناسند،غافل از اينكه هيچ دليل منطقي اي براي ظهور معجزه نيست و هر تلاشي براي توضيح جز تقويت موقعيت شگفت انگيزي معجزه كاري از پش نخواهد برد؛آنچه كه خود همين نوشته هم به آن مبتلاست.بني اسرائيل به اين خاطر حضرت موسي را به تنگ آورد كه به دليل كثرت معجزه در آن زمانه ،معجزه بيش تر از آنكه براي ايشان به مثابه امري الهي تلقي گردد،كاري روتين بود كه به تناوب از موسي (ع) انتظارش را مي كشيدند،به اين ترتيب معجزه از نظر امري بديهي در مصر آن زمان آرام آرام جايگاه همان جادوهاي جادوگران فرعون را گرفت.به اين اعتبار تنها چاره ي ما در مواجه با «معجزه هزاره سوم» پذيرش اين جمله ي ويتكنشتاين است:
«آنچه را كه نمي توانيم درباره اش سخن بگوييم بايد به خاموشي بسپاريم».

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد