ما سازمان را باز کرديم و دمکراسی را در زندگی سازمانی به کار گرفتيم. از جمله در تامين حقوق اعضا، مناسبات درون سازمانی و ساختارهای تشکيلاتی و پذيرش نگاههای مختلف در چارچوب جريان چپ. در اين زمينه ما دستاوردهای زيادی داشتيم که اميدوارم امکان جمعبندی و ارائه آن فراهم گردد
تلاش ـ به سنتی تقريباً هر ساله مراسم سی و نهمين سالگرد «بنيانگذاری جنبش فدائيان خلق ايران» برگزار گرديد. با وجود اين که اين مراسم همواره به همت و تلاش سازمان فدائيان خلق ايران اکثريت برگزار می شود، اما سازمان مدعی نيست که اين مراسم، بزرگداشتِ گذشته ای است که تنها به آن تعلق دارد. لطفاً بفرمائيد، جنبش فدائی چند گروه و سازمان ديگر را در بر میگيرد؟ آيا دامنه ی جنبش فدائی محدود به همان گروههائی است که هرساله نامشان را در اين مراسم می شنويم يا شامل سازمانها و حتا افراد ديگری هم می شود که در اين گردهمآئیها غايبند؟
خليق: ما همه ساله، سالروز بنيانگذاری جنبش فدائی را جشن میگيريم. برگزاری جشن توسط سازمان ما به معنی آن نيست که جنبش فدائی تنها به سازمان ما تعلق دارد. چنانچه مشاهده کرديد، ما امسال از رفيق پرويز نويدی دعوت کرديم که در کنار رفقای ما قرار گيرد و همانند رفقای ما به بيان نظرات خود بپردازد. تلاش ما همواره اين بوده است که جشن بنيانگذاری جنبش فدائی مشترکاً توسط جريانهای برآمده از آن برگزار شود. ولی متاسفانه تا کنون به دلايل مختلف اين تلاش به نتيجه نرسيده است. اميدوارم که چهلمين سالگرد حيات جنبش فدائی مشترکا توسط بخش بزرگی از فدائيان خلق برگزار شود.
تا جائی که من اطلاع دارم سازمان چریکهای فدایی خلق ایران سالگرد جنبش فدائی را جشن میگيرد. احتمالا برخی جريانهای ديگر فدائی هم سالگرد نوزده بهمن را جشن میگيرند که بازتاب چندانی در رسانهها ندارد.
در حال حاضر علاوه بر سازمان ما، جريانهای زير هم با نام فدائی فعاليت میکنند:
ـ سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران
ـ سازمان چریکهای فدایی خلق ایران
ـ چریکهای فدایی خلق ایران
ـ سازمان چریکهای فدایی خلق ایران (اقليت) که به دو جريان تقسيم شدهاند
ـ مدتی است که جريانی با نام سازمان اتحاد فدائيان کمونيست شروع به فعاليت کرده است.
جنبش فدائی همانند ساير جنبشهای اجتماعی از نيروهای وسيعی تشکيل شده است. بخشی از اين نيروها در سازمانهای سياسی متشکل شدهاند و بخش ديگر بيرون از سازمانها هستند که خود را متعلق به اين جنبش میدانند. اين نيرو هم در داخل حضور دارد و هم در خارج از کشور.
تلاش ـ سازمان فدائيان خلق ايران ـ اکثريت ـ زادروز ديگری دارد و آن مقطع اعلام رسمی انشعاب بزرگ اقليت و اکثريت بر سر مشی مسلحانه به عنوان موضوع محوری بوده است. ابتدا پس از اين انشعاب است که جنبش سياسی ايران رسماً با سازمان شما ـ اکثريت به عنوان يک سازمان سياسی ـ مواجه میشود.
به تعارض يا بهتر است بگوئيم تناقض ميان اين دو زادروز، که در يکی مشی مسلحانه ـ و تبعات آن ـ فراخوانده و به عمل بدل می شود، و آن ديگری که با رد مشی مسلحانه سازمان اکثريت پا به عرصه وجود میگذارد، چگونه برخورد می شود؟ زادروز واقعی تر سازمان کدامست؟ چرا از سوی سازمان همه ساله سالروز آغاز مشی چريکی گرامی داشته می شود، اما به مقطع تولد رسمی سازمان اعتنای چندانی نمیشود؟
خليق: بر سر مبارزه مسلحانه نه يک انشعاب، بلکه چهار انشعاب در جنبش فدائی داشتيم. شکلگيری اين انشعابها عمدتا به زندانها بر میگردند. اما يکی ار انشعابات در درون سازمان و بعد از ضربات سال ۱۳۵۵ صورت گرفت که در راس آن تورج حیدری بیگوند قرار داشت که به حزب توده ايران پيوشت. در زندانها در بين طيف جنبش فدائی، سه گرايش در بينسالهای ۱۳۵۰ـ ۱۳۵۷ پديد آمد که به جدائی آنها انجاميد ولی به بيرون از زندان امتداد پيدا نکرد. گرايش رد مبارزه مسلحانه، گرايش مدافع نظرات مسعود احمدزاده، گرايش طرفدار نظرات بيژن جزنی. مدافعين گرايش اول بعد از آزادی از زندان به همراه تعدادی از کادرهای گروه فلسطين و مجاهدين مارکسيست شده، سازمان راه کارگر را پی ريختند. انشعاب دوم در سال ۱۳۵۸برسر مشی چريکی و ديدگاههای مسعود احمدزاده صورت گرفت. طرفداران گرايش دوم بعد از آزادی از زندان با اشرف دهقانی و محمدحرمتیپور که در جريان انقلاب بهمن به ايران بازگشته بودند، نزديک شدند و از ديدگاه مسعود احمدزاده و از مشی چريکی دفاع کردند. اين گرايش با توجه به اينکه اکثريت فدائيان مشی چريکی و نظرات مسعود احمدزاده را رد کرده بودند، ديگر جای خود را در سازمان نمیديدند و لذا راه خود را جدا کردند و جريانی را به نام چریکهای فدایی خلق ایران که به جریان اشرف دهقانی معروف است، تشکيل دادند.
اما انشعاب بزرگ در جنبش فدائی در سال ۱۳۵۹ صورت گرفت و سازمان به دو جريان اقليت و اکثريت تقسيم گرديد. انشعاب بر سر دو موضوع بود:
۱. طرفداری از مبارزه مسلحانه و رد آن. اقليت همچنان از مبارزه مسلحانه دفاع میکرد و اکثريت حامی مبارزه مسالمتآميز و مخالف مبارزه مسلحانه بود.
۲. اختلاف برسر تحليل از جمهوری اسلامی و سياستهای متخذه نسبت به آن.
اين گفته شما درست است که جامعه سياسی ايران بعد از انشعاب اقليت و اکثريت، با سازمان ما به عنوان سازمان سياسی مواجه شد. ولی رويکرد سازمان ما به مبارزه مسالمتآميز و مدنی، فاصله گرفتن از مبارزه مسلحانه و برآمد آن به عنوان سازمان سياسی به معنی نفی موجوديت گذشته سازمان نيست. ما نمیتوانيم اين واقعيت را نفی کنيم که سازمان ما از درون جريانی پديد آمده است که طی هشت سال مبارزه مسلحانه کرده است. ما نمیتوانيم آن بخش از حيات خودمان را بکنيم و دور بياندازيم. سازمان خود را جزو جنبش فدائی میداند و جنبش فدائی در سال ۱۳۴۹ پا به حيات گذاشته است و نه در سال ۱۳۵۹.
به علاوه اقليت هم در سالهای بعد به دو جريان تقسيم شد که بخشی از آن مخالف مبارزه مسلحانه با جمهوری اسلامی بودند. در طی دهههای گذشته بخشی از نيروهای اقليت و بخش ديگری از فدائيان که در سالهای بعد از سازمان جدا شدند، باهم وارد روند وحدت شده و سازمان اتحاد فدائيان خلق ايران را تشکيل دادند که به مبارزه مسالمتآميز و مدنی اعتقاد دارد و به عنوان سازمان سياسی عمل میکند.
تلاش ـ حق با شماست نقد گذشته نبايد به معنای نفی يا انکار آن گرفته شود. اما برگزاری جشن و سرور به مناسبت آن گذشته نيز پای باور به نقد آن را نيز تا حدودی سست می کند، يا حداقل گرد ابهام بر آن نقد و ژرفای آن می پاشد.
چه ارتباطی ميان دو موضوع محوری انشعاب اقليت و اکثريت وجود داشت؟ يا به عبارت روشن تر؛ رد مبارزه ی مسلحانه تا چه اندازه زير سايه ی «تحليل از جمهوری اسلامی و سياستهای متخذه نسبت به آن» قرار داشت؟
خليق: يک جريان دوبار متولد نمیشود و نمیتوان دوبار برای آن جنبش تولد گرفت. جشن و سرور در سالگرد جنبش فدائی به معنی تائيد مشی چريکی نيست، بلکه از يکسو تجليل از يارانی است که برای بهروزی مردم مبارزه کردند و جان خودشان را در اين راه از دست دادند. جوانانی که تنها سودای سعادت مردم را در سر داشتند و برای رسيدن به آن سختیها، شکنجهها و زندان را تحمل کردند. از سوی ديگر تاکيدی است بر تحولاتی که اين جنبش طی کرده است. ما جنبش فدائی را عليرغم افت و خيزهای آن، جريانی بالنده و پويا میدانيم.
به نظر نمیرسد با برگزاری جشن سالگرد جنبش فدائی، اين ذهنيت به وجود بيآيد که گويا امروز ما از مبارزه مسلحانه دفاع میکنيم. ما از سال ۱۳۵۸ به اينسو، همه ساله جشن سالگرد جنبش فدائی را برگزار کردهايم. چه در ايران و چه در مهاجرت. اين جشن به يک سنت تبديل شده است.
بين رد مبارزه مسلحانه و "تحليل از جمهوری اسلامی و سياستهای متخذه نسبت به آن" ارتباط معينی وجود نداشت. اکثريت نيروهای فدائی در تجربه و در بحثهای نظری در زندان و بيرون از آن، به رد مبارزه مسلحانه رسيدند و راه مبارزه سياسی را انتخاب کردند.
تلاش ـ اگر ميان اعلام علنی و رسمی رد مشی مسلحانه و اتخاذ سياست حمايت از حکومت انقلابیِ ضدامپرياليستی ـ با همه الزامات آن ـ که شما از آن در پوشش «تحليل از جمهوری اسلامی و سياست های متخذه» ياد می کنيد، ارتباط معينی وجود نداشته، اماظهور سازمان اکثريت از درون جنبش فدائی بر پايه اين دو رکن نبايد اتفاقی و بی ارتباط باهم بوده باشد. زيرا به گفتهی خود شما ـ که تنها تأئيد يک رخداد واقعی است ـ «انشعاب بزرگ» در سال 1359 ـ و ظهور رسمی سازمان ـ بر سر همين دو موضوع بوده است. يعنی بخشی از منشعبين ادامه مشی مسلحانه را می خواست و بخش ديگر آن را رد می کرد و بخشی سرنگونی رژيم را دنبال می کرد، آن هم به شيوه انقلابی و قهرآميز، ديگری به مشی حمايت از آن به دليل انقلابی بودن رژيم روی آورده بود.
حال با فرض پذيرفتن «بی ارتباطی» ميان اين دو موضوع، اما پذيرفتن اين که اين دو موضوع به مثابه دو مرز تفکيک سازمان اکثريت از ساير سازمانهای درون جنبش فدائی در مقطع «انشعاب بزرگ» بوده است، بايد بتوانيم برای شناخت ريشه ای و سير تحولی بهتر سازمان هر يک از اين دو رکن و مبانی نظری شکل گيری آنها را ديده و بررسی کنيم. مبانی نظری رد مشی مسلحانه که به گفته شما از نظر توالی زمانی قديمی تر است، کدام استدلالها بودند؟
خليق: بیترديد سياست حمايت از جمهوری اسلامی که در نيمه دوم سال ۱۳۵۸ کم رنگ بود و به تدريج پررنگتر شد، در انشعاب اکثريت ـ اقليت موثر بود. اما رد مبارزه مسلحانه توسط اکثريت به لحاظ زمانی مقدم بر حمايت از جمهوری اسلامی بود. رد مبارزه مسلحانه از يکسو به بحثهای نظری بر میگشت که در زندانها جريان پيدا کرده بود که قبلا به آن اشاره شد و از سوی ديگر به تجربه انقلاب بهمن و ماههای بعد از آن و طرح شعار پيش به سوی "تشکيل حزب طراز نوين طبقه کارگر". مبانی نظری رد مبارزه مسلحانه در آنزمان مارکسيسم ـ لنينيسم بود. در جزوهای که در سال ۱۳۵۸ در پاسخ به "مصاحبه با رفيق اشرف دهقانی" نوشته شد، از اين زاويه مشی چريکی مورد نقد قرار گرفت. طبعا زاويه نقد امروز ما از مبارزه مسلحانه با نقد آن روز متفاوت است. آن روز مبنای نظری نقد مبارزه مسلحانه، در اساس لنينيسم بود.
پارامتر ديگر رد مبارزه مسلحانه به تجربه انقلاب بهمن بر میگشت. برکناری حکومت شاه در پرتو جنبش تودهای عملی شد نه قهر پيشرو. اين امر به نگاه ما نسبت به مبارزه مسلحانه ضربه زد و عدم کارائی آن را آشکار ساخت. به علاوه دهه ۶۰ و ۷۰ که دوران جنگهای آزادیبخش بود، سپری شده بود و جنبش چريکی در امريکای لاتين هم به موفقيت چندانی دست نيافته بود. اين امر نيز در فاصلهگيری از مبارزه مسلحانه نقش داشت.
بعد از انقلاب تشکيل حزب طراز نوين طبقه کارگر در دستور کار ما قرار گرفت. تشکيل حزب طبقه کارگر با مشی مسلحانه مغايرت داشت و فعاليت صنفی و سياسی را میطلبيد.
تلاش ـ بنابراين ابتدا مشی مسلحانه در نزديکی بيشتر به مارکسيسم ـ لنينيسم مورد ترديد قرار گرفت و بعد هم تجربه انقلاب اسلامی که يک حرکت تودهای عظيم برای سرنگونی رژيم وقت بود، بی اثر بودن و مردود بودن آن مشی را نشان داد. به اين ترتيب رد يک مشی نادرست از دو زاويهی فکری و بر دو پايه ای که بعدها مجدداً خود آنها مورد ترديد قرار گرفتند! به اين معنا که 1 ـ لنينيسم با هسته ی مرکزی تشکيل حزب طبقه کارگر به منظور استقرار ديکتاتوری پرولتاريا بعضاً مسکوت گذاشته و بعضاً در نوشته ها و مواضع فردی برخی اعضای مؤثر سازمان رد شد 2 ـ انقلاب توده ای ايران همراه با رهبری و حاميان سياسی و روشنفکری خود از عهده استقرار رژيم و مناسباتی برآمد که در عمل شکست تأسف بار تاريخی، فکری، فرهنگی و اخلاقی خود را به نمايش گذاشت ـ چه کسی است که امروز ديگر از چنين توده ای و بسيج آن به هر قيمت فاصله نگرفته باشد! به ورشکستگی الگوی جنبش های چريکی آمريکای لاتين در عمل هم که هنوز در توجيه آن مشی و تحت تأثير «شرايط جهانی بودن» بکار گرفته می شود، اشاره نموديد. به اين ترتيب و با اين نتيجه گيريها می بينيم در درجه نخست بنيان های شکل گيری يا تجديد حيات سازمان اکثريت همه بی ربط شدند. قوای جديد يا باقی مانده ی سازمان اکثريت برچه بنيانی شکل گرفته يا به بقای خود ادامه میدهند؟
خليق: ابتدا چند نکته در رابطه با متن سئوال شما. من از انقلاب تودهای صحبت نکردم، بلکه از جنبش تودهای در مقابل قهر پيشرو و از کارائی و عدم کارائی آندو سخن گفتم. برآمدن جمهوری اسلامی از بطن جنبش تودهای، به معنی نفی جنبش تودهای به طور کلی نيست. جنبش تودهای با سمتگيری ارتجاعی مورد تائيد ما نيست. ولی ما از جنبش تودهای که ترقیخواهانه است، دفاع میکنيم. جنبش اعتراضی برآمده از انتخابات ۲۲ خرداد هم جنبش تودهای است و ما خود را جزو اين جنبش میدانيم. ما از جامعه تودهوار دفاع نمیکنيم و نظر ما اين است که گروههای مختلف اجتماعی لازم است که سازمان پيدا کنند و در کنار مطالبات عمومی، مطالبات مشخص خودشان را مطرح کنند. جنبش برخاسته از بطن جامعهتودهوار، به دنبال فاشيسم، راست افراطی و يا رهبری کاريزماتيک میافتد و برای جامعه فاجعه میآفريند.
آنچه من در پاسخ به سئوالات شما گفتم در رابطه با دلايل رد مبارزه مسلحانه بود و نه صرفا بنيانهای شکلگيری سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت). بنيانهای سازمان در سند "ديدگاهها و آماجها" و در برنامه سازمان آمده است. میتوانيد برای آشنائی با بنيانهای نظری و برنامهای سازمان ما به اين دو سند مراجعه کنيد. من در اينجا يک پارگراف از سند "ديدگاهها و آماجها" نقل میکنم تا پاسخ شما را داده باشم: "سازمان فداييان خلق ايران (اکثريت) مدافع دموکراسى، پيشرفت، عدالت اجتماعى و سوسياليسم است. صلح در مقياس ملى و بينالمللى خواست بزرگ انسانها و ضامن اساسى موفقيت در راستاى آماجهاى فوق است. ما دفاع پيگير از استقلال کشور و منافع ملى را با دفاع از مناسبات برابرانه و برادرانه ميان همه ملل جهان پيوند مىدهيم. سازمان ما مدافع حقوق بشر است و بر همين پايه عليه هر گونه ستم ملى، طبقاتى، جنسى، نژادى، مذهبى و عقيدتى مبارزه مىکند. در شرايط جهان امروز حفظ محيط زيست و ممانعت از مداخلات زيانبار در طبيعت زيست يکى از هدفهاى بزرگ بشريت است. اين هدف يکى از آماجهاى اصلى برنامه سياسى ما است."
تدقيق و تکميل سند "ديدگاهها و آماجها" در دستور کار کنگره آتی سازمان قرار دارد. در سند برنامه، نگاه ما نسبت به جامعه، دولت، مناسبات آندو، مسائل اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و برنامه مشخص ما در زمينههای مختلف آمده است.
تلاش ـ ما و احتمالاً برخی از خوانندگان علاقمندمان به سرنوشت سازمان نيز تحولات و تغييرات نظری سازمان شما، و به ويژه آن چه که بر روی «کاغذ» آمده است را با اشتياق دنبال کردهايم. هرچند استناد به اسناد مصوبه کنگره های جديدتر سازمانی از سوی شما به عنوان بالاترين مقام رسمی فدائيان خلق ايران (اکثريت) برای ما قابل فهم است، اما بايد به ما حق بدهيد که اعلام کنيم اين استنادها هنوز به معنای توضيح دقيق چگونگی اين تغييرات نيست و به ما در تشخيص اين که آيا به مقتضای روز و تکرار آنچه همه میگويند، و تفکيک آن از مبانی فکری و ارزشی کمک چندانی نمی کند.
ما هم می بينيم که ديدگاهها و آماجهای جديد ظاهراً با بنيانهای مقطع پايه گزاری سازمان ـ چه سال 49 و چه 59 ـ متفاوتند. اما آنچه در نهايت روی اين «کاغذها» بازتاب نمی يابند، ارزيابی از درستی و راستی شيوه ها در تغيير ديدگاهها و ميزان ژرفای اين تغييرات در درون سازمان است و همچنين بی پاسخ ماندن پرسش هائی است که از قضا برخی در جلب اعتماد عمومی نسبت به اين مبانی و پايبندی بدانها مؤثرند، از جمله اين که: سازمانی که اين چنين آماده تغيير مواضع، بنيانها و ارزشهای ـ اگر دوست داريد به جای آن بگوئيد، ديدگاهها و آماجهای ـ خود بوده است و تنها در طول مدت سه دهه يا چند سالی بيشتر و کمتر، از يک سازمان شبه نظامی مارکسيت ـ لنينيست مدافع ديکتاتوری طبقه کارگر، به يک سازمان سياسی در پی همان نظام و با آماج اصلی ضديت با امپرياليسم جهانی و سپس به يک سازمان مدافع صلح، مدافع حقوق مساوی و آزادی های فردی و اجتماعی مخالف «دولت حداکثری» و.... تغيير يافته، آيا چنين سازمان مستعد تغييری، آمادگی پذيرش رابطه انديشه، ايدئولوژی و عمل سياسی خود را نيز داشته است؟ اگر بله، آيا روشن شده است که در هر مقطعی روشها و سياستهای اتخاذی از سوی سازمان تابع کداميک از اين دستگاههای فکری و نظام ارزشی بوده است و آيا مسئوليت سياست های ناشی آنها را نيز پذيرفته است؟ اگر بله، پس چرا هنوز بعضاً حتا سخنان يک شاعر يا روزنامه نگار ـ به هر بهانه ای ـ می تواند پس از سی سال به ناآرامی های درون سازمانی و گسست بيشتر داخلی آن دامن بزند؟ آيا سازمان به روشنی و با قبول مسئوليت سازمانی، نه فردی يا جناحی، اعلام داشته است که در هر مقطعی زير سايه دستگاه فکری خاص آن مقطع ـ آن ديدگاهها و آماجها ـ تا کجا در عمل سياسی پيشرفته و مسئوليت آن را می پذيرد؟ اگر بله پس درگيری های درونی سازمان حتا تا بالاترين سطوح کادرهای پرسابقه آن نشانه چيست؟ آيا سازمان می تواند با اطمينان اعلام نمايد که ميزان پايبندی خود به انديشهها و ارزشهايش را همواره در عمل نيز به نمايش گذاشته و به اثبات رسانده است و اگر نه چرا و به چه دليلی؟ و اگر سازمان در نهايت و در عمل به نتايج سياسی افکار خود تن نداده و به راهی خلاف انتظار برخاسته از آن ديدگاهها رفته است، چگونه می توان امروز مطمئن بود که سازمان در عمل سياسی خود به ديدگاهها و آماجهای جديد متفاوتش، وفادار خواهد ماند؟
خليق: در سمتگيری عمومی سازمان به عنوان جريان چپ تغييری به وجود نيآمده است. آنچه امروز ما را به ديروز پيوند میدهد، همانا جايگاه ما به عنوان جريان چپ، مبارزه عليه نابرابریهای اجتماعی، دفاع از عدالت اجتماعی و تلاش برای پیريزی جامعه انسانی است. انتخاب اجتماعی ما به عنوان مدافع منافع طبقه کارگر و زحمتکشان در طی چهار دهه ثابت مانده است. بنابرين بين آماجهای کنونی ما با دوره بنيانگذاری سازمان اشتراکات معينی وجود دارد.
اين خطوط کلی اگر توضيح دهنده پيوند امروز ما با گذشته است، ولی توضيح دهنده گسستها از گذشته و سير تحولی سازمان ما نيست. سازمان ما دو تحول جدی را پشت سر گذاشته است. تحول اول به سالهای بعد از انقلاب بر میگردد. گذر از يک سازمان چريکی معقتد به مارکسيسم ـ لنينيسم به سازمان سياسی معتقد به مارکسيسم ـ لنينيسم با برداشت رايج در اتحاد شوروی و احزاب کمونيست. يعنی فاصله گرفتن از يک جريان چريکی که مشخصات خاص خود را داشت و پيوستن به جنبش جهانی کمونيستی و پذيرش دستگاه فکری آن و نزديکی به حزب توده ايران. تحول دوم گذر از يک سازمان سياسی ـ ايدئولوژيک مارکسيست ـ لنينيست به يک سازمان چپ دمکرات و غيرايدئولوژيک.
شما از توضيح دقيق چگونگی تغييرات صحبت کرديد. توضيح روند تغييرات در سازمان و تعيين مشخصات نظری و سياسی سازمان در هر مرحله، در اين مجمل نمیگنجد. من به برخی علل و وجوه تغييرات در سئوالات بالا پرداختم. لازم است در مطلب جداگانه به چگونگی اين تغييرات در آن زمان پرداخته شود. ما تلاش خواهيم کرد که در چهلمين سالگرد جنبش فدائی به تبيين تحولات سازمان بپردازيم.
اما در مورد سئوالات مشخص شما:
۱. ما مسئوليت اقدامات سياسی آن دورهها را پذيرا هستيم. بارها ديدگاهها و عملکرد سازمان را نقد کردهايم. از جمله، مشی سياسی سازمان در سالهای ۱۳۵۸ ـ ۱۳۶۲ در پلنوم سال ۱۳۶۵ کميته مرکزی و در کنگره اول سازمان در سال ۱۳۶۹ مورد نقد قرار گرفته است. در کنگره يازده سازمان از جانب هيئت سياسی ـ اجرائی قراری به کنگره ارائه شد مبنی بر بررسی مشی سياسی سازمان در دوره مزبور. در اين قرار آمده است: "کنگره از شورای مرکزی آتی در تداوم کار کمیسیون ثبت عملکرد رهبری، میخواهد مسئله بررسی و نقد سیاست و عملکرد سازمان در سالهای نخستین پس از انقلاب را نسبت به جمهوری اسلامی به جهات نظری، برنامهای، سیاسی، حقوقی و سازمانی در دستور کار خود قرار دهد و پیامدهای آن سیاست را در ارتباط با مجموعه سیاستها و عملکرد جریانهای سیاسی توضیح دهد. این بررسی مجموعه سیاستها و عملکرد سازمان در آن مقطع را شامل خواهد شد. نتیجه بررسی به شکل مقتضی انتشار بیرونی خواهد یافت".
سازمان از پذيرش مسئوليت شانه خالی نمیکند و از نقد سياستها و عملکرد خود ابائی ندارد. ما عميقا اعتقاد به نقد مشی سياسی و عملکرد جريانهای سياسی در دورههای مختلف داريم. کمتر جريان سياسی در کشور را میتوان سراغ داشت که در حد ما، گذشته خود را نقد کرده باشد. ما بعد از گذشت حدود سه دهه از آنزمان، باز نقد برنامه، سياستها و عملکرد سازمان را در دستور کار خود قرار دادهايم.
۲. زمانی که يک "شاعر و يا روزنامهنگار" و يا فردی بدون سند و مدرک به يک سازمان تهمت سنگين میزند، بايد با آن برخورد کرد. ما به شاعر مورد نظر شما مراجعه کرديم و گفتيم که هر سندی داريد آن را در اختيار ما بگذاريد و يا منتشر کنيد. اما تا کنون نه او و نه افراد ديگر نتوانستهاند اتهامات خود را مستند کنند. متاسفانه فرهنگ اتهام و هتاکی جزو فرهنگ بخشی از نيروهای سياسی است. آنها براحتی اتهام میزنند بدون اينکه اتهام خود را مستند و مستدل کنند.
۳. تحول نظری، برنامهای و سياسی ما و گذر به يک سازمان سياسی چپ دمکرات نه به کنگرههای اخير، بلکه به دوره مهاجرت بر میگردد. چالش سنگينی نظری، برنامهای، سياسی و سازمانی در درون سازمان از سال ۱۳۶۲ تا کنگره اول سازمان در سال ۱۳۶۹ جريان داشت. متاسفانه تا کنون به اين دوره که در حيات سازمان و در تحولات آن نقش زيادی داشته است، پرداخته نشده است.
۴. دو عامل مهم در سمتگيری نظری، برنامهای، سياسی و سازمانی ما در آنسال ها و در سالهای بعد تاثيرات جدی داشته است. عامل اول برآمدن استبداد دينی از انقلاب بهمن، عملکرد جمهوری اسلامی و سياست ما در پشتيبانی از اين حکومت در مقطع سالهای ۱۳۵۹ ـ ۱۳۶۱. عامل ديگر حضور بخشی از کادرهای سازمان در اتحاد شوروی و ديدن واقعيات اين جامعه، تحولات جهانی و فروپاشی اتحاد شوروی و اردوگاه شرق بود.
۵. شما از وفاداری سازمان به ديدگاه ها و آماجهايش صحبت کردهايد. بايد بگويم که آنچه من در بالا نقل کردم، به سالهای اخير برنمیگردد. بلکه در کنگره دوم سازمان که در سال ۱۳۷۰ برگزار شد، به اين مسائل پرداخته شده است. من برای تائيد اين موضوع پاراگرافی از سند مصوب کنگره دوم را نقل میکنم که نشان میدهد که تحولات فکری ما به آن سالها بر میگردد: "سازمان ما يک سازمان ايدئولوژيک، يعنی سازمانی که از نظام فکری ـ فلسفی خاصی پيروی میکند، نيست و در تدوين و تنظيم برنامه، خطمشی سياسی و امور تشکيلاتی خود، از مجموعه انديشه و دانش پيشرو و معاصر بهره میگيرند. سازمان ما مدافع حقوق بشر و دمکراسی، عدالت اجتماعی، رشد اقتصادی و رفاه مردم است و در راستای باور به ارزشهای انسانی و عموم بشری، خواهان تامين منافع ملی و استقلال کشور، صلح و ارزشهای سوسياليستی میباشد."
سند "ديدگاه ها و آماجها" در کنگره پنجم که در سال ۱۳۷۶ برگزار شد، به تصويب رسيد. تحولات فکری ما و گذر به سازمان چپ دمکرات از سابقه دو دهه برخوردار است. دو دهه است که سازمان ما با چنين سيمائی معرفی میشود. سابقه دو دهه نشان از پايداری سازمان ما در مواضع کنونیش است. در طی دو دهه نگرش نظری، برنامهای، سياسی و سازمانی ما،سير تکوينی خود را طی کرده است.
۶. يکی از ويژگیهای سازمان ما، پويائی آن بوده است. اين خصوصيت موجب شده است که سازمان پذيرای تحولات فکری و سياسی باشد و از مواضع دگماتيک فاصله بگيرد. ما عدم تاثيرپذيری جريانهای سياسی از تحولات جهانی و تحولات کشور را مثبت نمیدانيم. زلزلهای در سطح جهان اتفاق افتاد و تجربه ۷۰ ساله اتحادشوروی شکست خورد. برخی جريانهای چپ همچنان چشم بر اين رويداد بزرگ بستند و بر ديدگاهها خود پای فشردند. اما ما از اين رويداد به شدت تاثير پذيرفتيم و در ديدگاههای خود بازنگری کرديم.
۷. کوشش ما اين بود که نگرش جديد خود را در عمل و در عرصه سياسی و سازمانی به کار بنديم. در اين زمينه میتوان موارد متعددی را ذکر کرد. من فقط به يک مورد به طور کوتاه اشاره میکنم. ما سازمان را باز کرديم و دمکراسی را در زندگی سازمانی به کار گرفتيم. از جمله در تامين حقوق اعضا، مناسبات درون سازمانی و ساختارهای تشکيلاتی و پذيرش نگاههای مختلف در چارچوب جريان چپ. در اين زمينه ما دستاوردهای زيادی داشتيم که اميدوارم امکان جمعبندی و ارائه آن فراهم گردد.
طبعا در پيشبرد اين پرنسيپ ها، ما با مشکلات زيادی روبرو بوده و هستيم و نواقص در کار ما اندک نيست. باز کردن سازمان، پيآمدهای مثبتی برای سازمان داشت. ولی در عين حال مشکلاتی هم آفريده است.
تلاش ـ با سپاس از همکاری و پاسخهای صميمانه اتان
منبع:
www.Talashonline.com