logo





انتخابات عراق و سير تحولات آينده

شنبه ۷ فروردين ۱۳۸۹ - ۲۷ مارس ۲۰۱۰

محمد آسنگران

محمد آسنگران:

انتخابات عراق را ميشود از دو زاويه مورد بحث و بررسي قرار داد. يک زاويه مرسوم اين است که رسانه ها به آن پرداخته اند. اما وجه مهم اين "انتخابات" تحولاتي است که در نتيجه مناسبات و سياستهاي عمومي تر دو قطب دول غربي به رهبري آمريکا و جنبش اسلام سياسي به رهبري جمهوري اسلامي اتفاق افتاده است. بدون در نظر گفتن تحولات و مناسبات اين دو قطب باهم نميتوان جابجايي موقعيت احزاب و جريانات حاکم و اپوزيسيون عراق و به تبع تحولات آينده را بررسي کرد. آنچه که رسانه هاي داخلي و خارجي منتشر کرده اند نتايج اين انتخابات تا يک روز قبل از پايان شمارش آرا چنين است: " بر اساس شمارش ٩٣- ٩٧ درصد آرا در همه استانهاي عراق تا روز چهارشنبه ٢٣ مارس ٢٠١٠ ائتلاف العراقيه به رهبري اياد علاوي با کسب ۲۵.۸۷ درصد آرا در صدر قرار گرفته است. گفته ميشود اين ائتلاف ادعاي گرايش‌های ليبرالي و سکولاريستي دارد. ائتلاف دولت قانون به رياست نوری المالکی با کسب ۲۵.۷۶ درصد آرا و با فاصله نزديکی از ائتلاف العراقيه در رتبه دوم قرار گرفته است. اين فهرست متشکل از حزب الدعوه و تعدادی از هم پيمانان آن است. رتبه سوم به ائتلاف ملی عراق به رياست عمار حکيم و ابراهيم جعفری تعلق دارد که ۱۹.۴۳ درصد آرا را بدست آورده است. اين ائتلاف که مقتدا صدر و احمد چلبی نيز در آن قرار دارند در محافل خبری و سياسی عراق به عنوان نزديکترين ائتلاف و فهرست انتخاباتی به ايران نام برده می‌شود. ائتلاف "هبستگی کردستانی" تحت رهبری جلال طالبانی و مسعود بارزانی که از ١٤ حزب و سازمان تشکيل شده است در رتبه چهارم قرار گرفته و حدود ۱۵.۲۷ درصد آرا را کسب کرده است. اين ائتلاف در استان‌های اربيل ، دهوک و سليمانيه حائز اکثريت آرا شده و در کرکوک بعد از ائتلاف العراقيه به رهبري علاوي قرار گرفته است. رتبه پنجم به فهرست گوران (تغيير) به رهبري نوشيروان مصطفي معاون سابق طالباني در حزب اتحاديه ميهني به ۴.۳۶ درصد آرا رسيده است. اين جريان منتقد حاکميت جلال طالبانی و مسعود بارزانی است و در مناطق کردنشين شمال عراق در رتبه دوم بعد ازائتلاف چهارده حزب به رهبري طالباني و بارزاني قرار دارد. بقيه آرا به جريانات مذهبي و قومي کوچکتر تعلق گرفته است. نتيجه نهايي انتخابات عراق قرار است روز جمعه ٢٦ مارس اعلام شود." با توجه به نتايج اعلام شده تا کنوني انتظار نميرود که تغييرات جدي اي در نتيجه آرا اتفاق بيفتد. اما در همين چهار چوب و بر مبناي اخبار و گزارشات منتشر شده درعراق و خارج از عراق آنچه حائز اهميت است اين است که: اکثريت مردم از احزاب و جريانات حاکم ناراضي هستند و در ميان امکانات موجود به احزاب اپوزيسيون و جرياناتي که حاکمين تا کنوني را مورد نقد قرار داده اند روي آورده اند. در سطح سراسري ائتلاف "العراقيه" به رهبري اياد علاوي که خود را منتقد احزاب مذهبي حاکم معرفي کرده و خواهان تصفيه افراد "تندرو مذهبي" در ادارات دولتي و نيروهاي نظامي بوده با بيشترين اقبال روبرو شده است. گفته ميشود تمايل و تلاش آمريکا و ناظران سازمان ملل براي قدرت گيري علاوي مورد اعتراض رقباي ديگر قرار گرفته است. در جبهه مقابل جمهوري اسلامي تلاش کرد که حکيم و مقتدا صدر بيشترين قدرت را ازآن خود کنند. اما بعد از اينکه معلوم شد مقتدا صدر و حکيم امکان پيروزي ندارند٬ گزينه دوم جمهوري اسلامي مالکي و ليست العراقيه بود. در کردستان هم فضا به ضرر احزاب حاکم و روي آوري مردم به اپوزيسيون را نشان ميدهد. نوشيروان مصطفي در شهر سليمانيه با فاصله کمي از ائتلاف چهارده حزب به رهبري طالباني و بارزاني در رتبه دوم قرار گرفته است. تا اينجاي تصوير خارج از هر نوع ارزيابي از ماهيت و سياست احزاب دخيل در سياست عراق٬ تحولاتي را نشان ميدهد که جريانات مذهبي طرفدار جمهوري اسلامي در موقعيت ضعيفتري قرار گرفته اند.
اين تحولات کدامند؟
واقعيت اين است که عراق و بطور کلي کشورهاي خاورميانه عليرغم تغيير و تحولات داخلي٬ ميدان کشمکش دو قطب کشورهاي غربي به رهبري آمريکا و جنبش اسلامي سياسي به سرکردگي جمهوري اسلامي است. اين جدال بعد از واقعه ١١ سپتامبر به اوج خود رسيد. هر دو طرف با توجه به استراتژي سياسي خود٬ تلاش کردند نيروهاي طرفدار خود را در تعيين سرنوشت کشورهاي منطقه تقويت کنند. اما اين جدالها در متن شرايطي پيش ميرفت که قبلا و از ابتداي دهه ٩٠ ميلادي يعني بعد از پايان جهان دو قطبي بلوک شرق و غرب٬ بورژوازي آمريکا با سياستهاي نظم نويني خود تلاش کرد به ژاندارم دنيا تبديل شود. يکي از نتايج اين سياست جهاني حمله آمريکا و دول متحد به عراق بود. صدام حسين رئيس جمهورعراق که تازه از جنگ ٨ ساله با ايران خلاص شده بود ميرفت که اتوريته ناسيوناليسم جهان عرب را احيا کند و در راس آن قرار گيرد. ناسيوناليسم عرب که قبلا در جنگ ٦ روزه اعراب و اسرائيل با شکست جمال عبدل ناصر در مصر بي اتوريته و با شکست مواجه شده بود٬ اين بار شانس قدرت گيري خود را به رهبري صدام حسين ميخواست امتحان کند. آمريکا و دول غرب که در جنگ ايران و عراق نميخواستند هيچکدام از طرفين پيروز ميدان جنگ باشند٬ عملا به قدرتگيري و تقويت اتوريته صدام حسين در جنبش ناسيوناليستي عرب کمک کرده بودند. نتيجه اين سياست ميتوانست اين باشد که اسرائيل از جانب صدام حسين مورد تهديد واقع بشود. مخصوصا که همه کشورهاي عربي دل خوني از تحقيرهاي اسرائيل داشتند. استراتژيستهاي غرب و آمريکا راه چاره را در اين ديدند که براي مهار معادلات سياسي تازه در منطقه٬ صدام حسين را دشمن و خطري براي دولتهاي عربي و مردم عرب تصوير کنند. حمله صدام حسين به کويت و اشغال اين کشور سناريوي آمريکا را تکميل کرد و صدام حسين با اتحادي جهاني از کشورهاي غربي و عربي مواجه شد. آمريکا و دول غرب چنان وانمود کردند که براي حفظ آرامش منطقه که البته بخشي از واقعيت بود٬ بايد ديکتاتوري صدام حسين را مهار کرد. نتيجه آن شد که نه تنها صدام حسين را از کويت بيرون کردند بلکه به عراق حمله کرند و كل آن جامعه را به ویرانه تبدیل كردند. اين جنگ متناوبا تا سال ٢٠٠٣ ادامه داشت. در اين مقطع آمريکا تصميم گرفت کشور عراق را اشغال و صدام حسين را سرنگون کند و اين کار را کرد. در نتيجه اجراي اين سياست آمريکا و متحدينش٬ دو اتفاق مهم در منطقه افتاد. اولا يک بار ديگر ناسيوناليسم عرب اين باربا مشارکت خود حاکمان کشورهاي عربي تحقير شد. دوما يک قدرت منطقه اي که تا آن مقطع مانع موثري در ايجاد محدوديت در مقابل نفوذ جمهوري اسلامي در کشورهاي منطقه بود از ميان برداشته شد. ادامه اين روند جمهوري اسلامي را به نيرويي يکه تاز ميدان سياست در عراق و فلسطين و لبنان و تا حدودي افغانستان تبديل کرد. آمريکا و متحدينش را دراين کشورها زمين گير کرد. آمريکا که در دوران بوش ميخواست با اين اقدامات سرکردگي خود را در دنيا تثبيت کند و جمهوري اسلامي را در لاک خود فرو ببرد و به سازش با خود بکشاند٬ ناچار شد براي جلوگيري از شکست قطعي و تکرار تجربه ويتنام به مذاکره و سازش با جمهوري اسلامي روي آورد. در اين مقطع تروريسم اسلامي به اوج قدرت و قلدري رسيد. نفوذ جريانات اسلامي در دنيا گسترش يافت. سهم خواهي جريانات منبعث از جنبش اسلام سياسي در دنيا شدت و حدت بيشتري گرفت. اين هدفي بود که جمهوري اسلامي بعد از قدرتگيري در ايران به دنبال آن بود. اما ابتدا بايد خود را در ايران تثبيت ميکرد و جنگ ايران و عراق نعمتي بود که جمهوري اسلامي را به هدف اولیه خود رساند. بعد از واقعه ١١ سبتامبر اشغال عراق و افغانستان بوسيله آمريکا و متحدينش از يک طرف شيرازه جامعه عراق را متلاشي کرده و عملا از هم پاشيد و از طرف ديگر خوان يغمايي براي نفوذ و اعمال سياست جمهوري اسلامي پهن کرد. اين اتفاقات ميدان رشد جريانات اسلامي و نفوذ جمهوري اسلامي را بيش از پيش فراهم کرد. بعد از سرنگوني صدام حسين جمهوري اسلامي يکه تازي خود را در منطقه آغاز و ادعا کرد که دنيا بايد او را به عنوان قدرت اول منطقه به رسميت بشناسد. اين اتفاقات که اساسا در نتيجه رقابت قدرتهاي سياسي و اقتصادي جهان بويژه آمريکا و اروپا بوجود آمده بود٬ زنگ خطري بود که کل بورژوازي غرب و آمريکا را متوجه اشتباه سياست خود در گذشته بکند. در نتيجه آمريکا در مقابل قطبهاي رقيب اقتصادي کوتاه آمد٬ بوش را همراه سياستهاي قلدرمآبانه کنارگذاشت و اوباما را براي مصالحه و تامين منافع دراز مدت بورژوازي آمريکا به جلو صحنه راند. و بالاخره اروپا و آمريکا با سياست متحدانه تري براي مهار جنبش اسلام سياسي وارد جدال با اين جنبش شدند. اين فاکتورها در کنار انزجار مردم از جنگ و ترور و قوانين متحجرانه ١٤٠٠ سال قبل جريانات اسلامي و ابراز وجود جنبش توده اي مردم در ايران براي سرنگوني جمهوري اسلامي زمينه اينرا فراهم کرد که اسلام سياسي سير رو به افول خود را آغاز کند. اين اتفاقات آغازي براي تغييرتعادل قوا و تناسب جديد نيروهاي موثر منطقه بود. با آغاز سير رو به افول اسلام سياسي نقش جمهوري اسلامي کم و کمتر خواهد شد و با سرنگوني آن جهان و بويژه کشورهاي اسلام زده از دست اين طاعون قرن حاضر خلاص ميشوند. با توجه به تحولات فوق انتخابات عراق تنها يک مولفه و اتفاق داخلي نيست. بلکه اتفاقي است که نيروهاي دخيل در آن همگي زير نفوذ اين دو قطب غرب و اسلام سياسي قرار دارند و سير رو به افول اسلام سياسي در منطقه و جهان نميتواند نتيجه اش قدرتگيري و يکه تازي جريانات اسلامي طرفدار جمهوري اسلامي باشد. فاکتور ديگري که نبايد ناديده گرفت رقابت کشورهاي عربي با جمهوري اسلامي در عراق و منطقه است. حوادث فوق کمک کرده است ناسيوناليسم عرب در عراق از جايگاه مهمتري به نسبت اسلام سياسي برخوردارشود. اليت سياسي و استراتژيستهاي جريانات ناسيوناليست عرب متوجه اين واقعيت شده اند که برنده شکست ناسيوناليسم عرب اگر در جنگ ٦ روزه اسرائيل بود٬ در جنگ دول غرب با صدام حسين جمهوري اسلامي برنده آن شد. اين احساس و ارزيابي باعث شده است که نفوذ جمهوري اسلامي در عراق و کشورهاي بحران زده منطقه به سرعت کاهش پيدا کند و سير افول خود را طي کند. بويژه جنبشي که در ايران آغاز شده است اين اميد را تقويت کرده است که جامعه جهاني همراه مردم ايران جشن پايان حاکميت و قلدرمنشي اسلام سياسي را بر پا کنند. اين روندهاي عمومي که در بالا به آنها اشاره شد٬ متاسفانه با غيبت يک نيروي جدي و قدرتمند چپ و کمونيست در عراق ورق خورده است. اما با در نظر گرفتن اين تحولات و نيروهاي صاحب نفوذ در عراق جامعه راه استقرار نظم و برگشتن به قامت و هيبت يک جامعه نرمال بورژوايي را طي ميکند. طبقه کارگر در اين جامعه به سرعت وارد ميدان سياست و تاثير گذاري خواهد شد. دوران تشتت و جنگ و ترور که حدود ٣٠ سال است جامعه عراق را به کام خود فرو برده است٬ امکان قدرتنمايي را از جنبش کارگري گرفته بود. دراين دوران ٣٠ سال گذشته طبقه کارگرنتوانست دوران رشد جنبش و قدرتگيري خود را شاهد باشد. اما جامعه اکنون وارد فاز ديگري شده است. اين میتواند آغازي جدي براي رشد جريانات سياسي چپ و کمونيست آن جامعه باشد که بتوانند با درک روح زمانه خود٬ با ارزيابي تازه و با رويکردي جديد فاز ديگر و موثرتري از فعاليت و تاثير گذاري را آغاز کنند.*
جمعه ، ۶ فروردين۱۳۸۹




نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد