برای آن مادرانه مهربان مادرم
هنوز طالبِ آن خوابِ نجیبم
بردامان عشقت
و نرمایِ رانت
و پنجه ای
که فرورود
در خاکستری موهایم .
هنوز طالب آن خوابِ نجیبم
در ظهر آتشفشانی شهر
شرجی
و یا
ابری از خاک
و نرمایِ رانت .
هنوز طالب آن خوابِ نجیبم
که مزه کودکیم را دارد
وجوی پر زگُه
و توپ سه پوس
و سر زدن به آن
و کتک خوردن
و صابونِ گُلِ یاس
و شیر آب
و جای شلاقِ پنجه هایت
بر شانه راستم
ونرمای رانت
وقتی که با حوله سرم را
خشگ می کردی .
هنوز طالبِ آن خوابِ نجیبم
که سرم بر نرمای رانت
و دخترانِ شاهِ پری
که با بسته چشمانم بودنشان
و حضور انگشتانت بر آن تراشیده سر
و دلی که به من عاشق بودنش را عاشق بودم .
هنوز هم ، هنوز هم ، هنوز هم . . . . . .
و چه ظالمانه غربتی ست اینجا
بدون، نرمه رانت .
اریبهشت ۱۳۸۰
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد