پژوهش پيرامون سرآغاز و پيشينه حضور زنان در عرصه ادبيات داستانى و نقش آنان در توسعه و تكامل اين گستره از ادبيات و نيز تأثيرى كه شعر و داستان و رُمانِ شاعران و نويسندگان زن بر فرايند مبارزات اجتماعى و كوششهاى زنان در جهت احقاق حقوق انسانیشان داشته است، از جمله مباحثى است كه میتواند موضوع يكى از جالبترين تحقيقات دانشگاهى قرار گيرد. در كشورهاى اروپاى غربى و آمريكاى شمالى دير زمانى است كه چنين پژوهشهايی از ديدگاههايی متفاوت و متنوع صورت میگيرد و كوشش میشود تا در كنار نقد و بررسى ادبى داستانها و رُمانها، بهجنبههاى فرهنگى و اجتماعىِ آثار نيز پرداخته شود. در اين پژوهشها نه تنها آثار نويسندگان زن، بلكه گاه خود نويسندگان و سير زندگی و سرنوشتشان موضوع تحقيق قرار میگيرد و در نتيجهی چنين تحقيقاتى است كه تازه روشن میشود كه شعر شاعر و رُمان نويسندهاى در چه مقياسى از رويدادهاى زمانه و تا چه اندازه از زندگى او و همنسلانش تأثير پذيرفته است؛ و چه بسيارند آثار شاعران و نويسندگان و هنرمند زن كه شفافترين آينه حيات اجتماعى و بهترين و گوياترين گواه رويدادها تاريخىاند.
شايد يكى از نمونههاى جالب توجه در اين زمينه، زندگى و آثار نويسنده نامدار فرانسوى «ژُرژ ساند» باشد. اين بانوى نويسنده (با نام حقيقى Amantine-Aurore-Lucile Dupin) كه در سال تاجگذارى ناپلئون، يعنى در سال ۱۸۰۴ ميلادی (۱۲ سال بعد از انقلاب فرانسه) بهدنيا آمد، در رُمانهايش بهبهترين وجه رويدادهاى پُرتلاطم اروپاى قرن نوزده و سرنوشت محنتانگيز زنان آن دوران را بازتاب داده است. البته زندگى و آثار «ژُرژ ساند» تنها نمونهاى از تلاش نويسندگان زن براى احراز جايگاهى شايسته در عرصههای فرهنگى و اجتماعى است؛ وگرنه در اين گستره میتوان از شخصيتهاى بسيارى نام برد كه بیترديد نام زنانى چون «سيمون دِ بووار» و «دوريس لِسينگ» و نيز پروين اعتصامی در شمار آنان خواهد بود؛ بی آنکه از نقش و جايگاه معاصرانی چون کاترين مانسفيلد، ويرجينيا وولف، مارگرت دوراس، تونی موريسون و يا فروغ فرخزاد، سيمين دانشور، ليلا احمد، فاطمه مرنيسی، نوال السعداوی و سيمين بهبهانی بتوان غافل شد.
اينكه در ايران- در گذشته بيشتر از امروز- به نويسندگان زن و آثارشان كمتر توجه شده است شايد در وحله اول بهاين علتِ بسيار ساده باشد كه هنوز حضور زنان را در اين عرصه برنمیتابند و همانند بسيارى از عرصههاى فرهنگى و هنرى و اجتماعى، براى آنان نقشى ثانوى و پيرامونى قايلند و تازه اگر هم عنايتی روا دارند، آثار نويسندگان زن را در نوع (ژانر) «ادبيات بازاری» قرار میدهند و سخن از «پرچمداری زنان در ادبيات بازاری ايران» پيش میکشند؛ و اين در حالى است كه در چند دهه اخير زنانِ شاعر و نويسنده و هنرمند، حضورى فعال و موفقيتى چشمگير در عرصه هاى گوناگون داشتهاند و آثارشان نه اگر همسنخ، اما بيگُمان همسنگ و همسطح نويسندگان «جنس برتر» بوده است.
اگر تا ديروز مردان راوى احساسات زنان و قصهگوی غمها و شادیهاى آنان بودند و اگر زنانى روستايى چون «زرين كلاه» صادق هدايت و «مرجان» محمود دولتآبادى بهعنوان شخصيتهای اصلى داستانها در جستجوى مردان گمشدهشان بودند ... در رُمانها و داستانهاى نسل كنونى ايران با زنانى مواجه میشويم كه در شهرهاى بزرگ روزگار میگذرانند و با پيچيدگىها و دشوارى هاى زندگى ماشينى و تودهوار دست بهگريبانند. شخصيت و كنش اجتماعى «قهرمانان» اين داستانها، همانند نويسندگانشان ديگرگون شده است و هر دو هويتى تازه كسب كردهاند. جالب توجه آنکه نه تنها شخصيتهای داستانها از شخصيت آفرينندگانشان تأثير میپذيرند، بلكه نويسندگان و خوانندگان داستانها نيز بیتأثير از شخصيت «قهرمانان» خود نخواهند ماند. «آدمهاى» داستانها كه زمانى حاصل خيالپردازى نويسنده و خيالپرستى خواننده بودند، حال خود از اعماق اعصار پا بهجهان واقعيتها نهادهاند و دست در دستِ خيالپردازان و خيالپرستان سر بهطغيان برداشتهاند و حقوق پايمالشدهی خود را میطلبند.
نسل تازه نويسندگان زن ايرانی با اعتماد بهنفسِ فزاينده و تلاش خستگىناپذير و ايستادگى در برابر مسايل و مشكلات گوناگون، در حال اوج گرفتناند. راز موفقيت روزافزون اين نسل در درك پيچيدگىهاى زندگى مدرن و پرهيز از ارائه راه حلهاى ساده و يكنواخت نهفته است. و شايد همين ويژگىهاست كه آثار زنان نويسنده معاصر ايران را، هم براى خواننده ايرانى و هم براى خوانندگان غربى، جالب و جذاب میكند.
http://www.naghed.net/index.html