logo





سئوال هائی درباره رهبری، سکولارها و جنبش سبز

دوشنبه ۱۷ اسفند ۱۳۸۸ - ۰۸ مارس ۲۰۱۰

مجيد سيادت

چارچوب بحث زير بر اين مبنی است که جنبش مردمی ما جنبشی دراز مدت است. جامعه ما در سی سال گذشته رشد کرده است. اکنون اين جامعه به توانائی خود آگاه شده است. در همين حال تناقضات و کمبودها، اجحافات و بی قانونی ها ی حاکميت در مسيری روزافزون قرار دارد. ايران امروز در هيچ شرايطی به اين نابسامانی ها تن نمی دهد. عليرغم هياهوی تبليغاتی رژيم در روز 22 بهمن، جنبش مردمی ما در فرايند رشد و تحکيم قرار دارد.
در اين دوره از مبارزه ، نقش مبارزه مدنی، حرکت روزمره و آرام مليونها ناراضی، فعاليت مسالمت آميز مردمی که از حقوق خود آگاهند و در اشکال گوناگون همان را طلب می کنند به مراتب برجسته تر از هر دوره ديگر در تاريخ مردم ما است. در عين حال، بی قانونی و زور گوئيها، و تمام آن مشکلاتی که کار را به اين جا کشاندند از بين نرفته اند و هنوز هم هر روزه انگيزه های بيشتری برای مبارزه فراهم می آورند. جنبش مردمی ما در حال رشد است وجناح افراطی حاکم در موضع دفاعی قرار دارد.

–رهبری

وضعيت رهبری جنبش در تمام ماههای گذشته مورد توجه بوده ولی اين توجه در ماه اخير بيشتر شده است. بعضی نوشتجات – مخصوصا آنهائی که عجولانه در روزهای اول پس از 22 بهمن نوشته شدند – از نبود رهبری شکايت کرده اند و حتی نوشته شده که نبود رهبری می تواند به فاجعه ای برای جنبش منجر شود.
پيش فرض بعضی از نگرانيها در اين بوده که اگر رژيم يکباره سقوط کند در نبود رهبری، ايران گرفتار دورانی از بلبشو خواهد شد. اين پيش فرض غير واقعی است. رژيم کنونی ايران در وضعيت سقوط، در کوتاه مدت، قرار نداشته و ندارد. حاکميت کنونی – مخصوصا جناح افراطی آن – در موضع تدافعی قرار دارد. حتی تظاهرات دولتی 22 بهمن نشان می دهد که آنها با ريزش نيرو روبرو هستند و هر روز گرفتار سئوالات بيشتر و سردرگمی های فراوانتر شده اند. ولی اين" موضع ضعيفتر" با پيش بينی مبنی برسقوط سريع رژيم يکی نيست.
فکر می کنم يک نگاه واقع بينانه بايد اين باشد که "رهبری" جنبش تا کنون توانسته به خوبی به وظائف مبارزاتی خود عمل کند. مثلث موسوی،کروبی، خاتمی در واقع "چهره های سرشناس" جنبش هستند. نقش آنها درهدايت و رهبری جنبش تا کنون غير قابل انکار است ولی هيچ نوع رسميت بيشتری ندارند و خودشان هم خود را فقط هم رديف بقيه می شمارند. برنامه ايشان بر اين مبنی است که در شرايط کنونی، يک جنبش مدنی می تواند در طی مبارزه ای مسالمت آميز (که طول آن معلوم نيست) آگاهی عمومی مردم را بالا ببرد، انسجام درونی نيروهای سرکوبگر را از هم بپاشد و بالاخره حرف مردم را به کرسی بنشاند. اين برنامه يک مبارزه برای فرسايش نيروی سرکوبگر است و نه شکست نظامی آن نيرو. در اين چارچوب، کارنامه ماههای اخير ايشان کارنامه ای موفق است.

اين مثلث چيزی شبيه نطفه يک رهبری برای جنبش مردمی کنونی است. آزادی خواهان ايران منطقا بايد بخواهند "رهبری" جنبش را تقويت کنند. طبيعتا بايد بخواهيم که اين رهبری تدريجا منسجمتر، همه جانبه تر و کاملتر شود. اگر نيروهای حاضر در صحنه و مخصوصا نيروهای سکولار بتوانند وظائف ملی خود را ايفا نمايند می توان انتظار داشت که تکامل رهبری در سالهای آتی اتفاق بيافتد. مسلم است که جنبش مدنی ما از ديناميسم قدرتمندی برخوردار است. اين جنبش ديناميک است و رهبری آن هم طبعا بايد ديناميک و قابل تکميل و تکامل باشد.
هيچ کس از آينده خبر ندارد ولی اين احتمال را نمی شود نديده انگاشت که در ادامه روند کنونی، نيروهای حاکم مجبور به مصالحه شوند. تنها در اين شرايط است که رهبری ای وسيعتر و همه جانبه ترکه محدوده اختيارات روشنتری می داشت می توانست اطمينان خاطر بيشتری به ما بدهد. اگر می شد به نحوی از انحا ميثاقی بين رهبری کنونی و مردم بسته می شد و هيات ناظری در کار می بود خاطر جمعی بهتری می داشتيم. در شرايط کنونی، در صورت وقوع يک مصالحه، جنبش سبز بايد اميدوار باشد آقايان موسوی،کروبی و خاتمی به وعده ها و گفته های خود،به ميثاق ملی ای که در بيانيه هايشان نهفته است، وفادار بمانند.
اگر اين مصالحه با بيانيه ها و اطلاعيه های صادره توسط مثلث رهبری جور در نيايد چه راهی برای جنبش باقی می ماند؟ اولا در شرايط کنونی، که بخش وسيعی از تبادل نظرها از طريق سيستمهای آنلاين انجام می گيرند زمينه های ناجور در طی يِکی دو هفته مقاله نويسی - از زوايای مختلف - به تمام نيروهای جنبش گوشزد خواهند شد.

(جالب است از اين زاويه توجه کنيم که در دو هفته اول بعد از 22 بهمن ارزيابی های ناهمگونی از اين روز منتشر شدند ولی تدريجا – همپای پخش ويديوها و مخصوصا فيلمی که گوگل از اين روز گرفته بود – اطلاعات ما بيشتر شد و به موازات آنها روندی در مقالات منتشره شروع شد که نوعی همگرايی بين نويسندگان را نشان می داد. تبليغات رژيم در روز اول بسياری را سردرگم کرده بود ولی حالا که با چشمان خودمان صحنه های واقعی را می ديديم فرصت بهتری می يافتيم که ارزيابی واقع بينانه تری داشته باشيم.
بخش وسيعی از وظائف هر رهبری دريافت اطلاعات درست، اطلاع رسانی مجدد به سطح وسيع و بالاخره ارزيابی از نظرات رده های پائينتر است. تکنولوژی مدرن، نشريات آنلاين و اينترنت و ديگر، اجرای اين وظائف را بمراتب ساده تر کرده اند و امکان تصميم گيری جمعی و دموکراتيک را بارها افزايش داده اند. بدين معنی، بخشی از وظائفی که قبلا توسط افراد معينی در يک ساختار تشکيلاتی انجام می شدند اکنون در ساختارهای نوين و به وسيله ابزار جديد اجرا می شوند)
می توان انتظار داشت که اگر رهبری کنونی از صحنه کنار گذاشته شود و يا بدنه جنبش با اقداماتش مسئله دار شود، بدنه جنبش به دوره ای از سردرگمی دچار شود. منطقا می بايد اميدوار باشيم که راه حل هائی برای اينگونه شرايط اضطراری تدريجا شکل بگيرند.
بطور خلاصه، قبول می کنم که می بايد رهبری قوی تر و منسجمتری داشته باشيم. ولی فکر می کنم تکامل رهبری همپای جنبش و به موازات رشد مبارزاتيش اتفاق می افتد.به ياد داشته باشيم که سياستی که بخواهد پروسه تکامل رهبری را مصنوعا به جلو هل بدهد تنها می تواند به سردرگمی و اتلاف نيرو بيانجامد. پيشنهادهائی مبنی بر تشکيل شورای رهبری (؟) در خارج از کشور بيش از هر چيز سئوال برانگيز است. فکر می کنم اگر قرار باشد که جلساتی در خارج تشکيل شوند موضوع بحث آنها بايد چگونگی کمک به جنبش داخل کشور باشد و نه تعيين رهبری جنبش.

سئوالها –
آيا رهبری کنونی کمبود دارد؟ آن کمبودها چه هستند؟ چگونه می توان در رفع آنها اقدام کرد؟
اگر به دليلی مثلث رهبری نتواند نقش خود را ايفا کند چه اتفاقی می افتد؟ ( دو احتمال مختلف – اول – اگر مثلث رهبری تن به مصالحه ای بدهد که برای بدنه جنبش قابل قبول نباشد. دوم - اگر به خاطر اقدامات رژيم اين آقايان نتوانند به وظائف خود عمل کنند). چه پيش بينی هائی برای اين شرايط وجود دارند و پروسه فراهم آمدن يک گروه جانشين چه بايد باشد؟ آيا راه حل های عملی و کوتاه مدتی وجود دارند؟
چه انتظاراتی از رهبری داريم؟ چه شاخصهائی را برای آن به کار می بريم؟ آيا اين شاخصها صرفا از نمونه های تاريخی گرفته شده اند و يا با توجه به تحولات قرن بيست و يکم و امکانات عصر حاضر؟ بهترين اشکال و ساختارهای سازمان دهی و رهبری که در اين قرن با نيازهای ما جور در می آيند چه هستند؟
پروسه تکامل رهبری را چگونه می بينيم؟
پروسه دست يابی به رهبری مورد انتظار ما چيست؟ يک نوع "تاج گذاری (يا "بيعت")؟
آيا در همين حال حاضر می بايد نوعی گرد هم آئی بدين منظور در خارج کشور تشکيل داد؟ چه نيروها و سازمانهائی را در آن جا می دهيم؟

سکولارها

سکولارها خواهان ايرانی آزاد هستند. سکولارها می خواهند جامعه ای دموکراتيک داشته باشيم که در آن تمام شهروندان حقوق برابر داشته باشند. سکولارها می خواهند اراده مردم – اکثريت مردم – بر جامعه حاکم باشد ولی حقوق اقليتها – اقليتهای سياسی،قومی و عقيدتی - محترم شمرده شود. سکولاريسم مقوله ای کاملا مجزا و متفاوت از "ضد مذهب" بودن است. اولی مقوله ای سياسی است که می گويد هر انسانی در عقايد مذهبی خود مختار است. سکولاريسم جدائی دين از دولت را برای دستيابی کامل به آزاديها و حقوق مدنی ضروری می داند. سکولاريسم به حقوق همه انسانها در تعيين اعتقادات شخصی احترام می گذارد. بسياری مسلمانان فهميده و دانشمند، به سکولاريسم اعتقاد دارند.
دومی- " ضديت با مذهب" - مقوله ای در زمينه فلسفه و اعتقادات دينی است. سکولاريسم اين تفکر را هم – همچنان تمامی ديگر مسائل عقيدتی افراد - جدا از دولت و سياست می داند.
علائم گوناگونی وجود دارند که نشان می دهند سکولارها در مبارزات ماههای اخير نقش فعالی داشته اند. ولی هيچ اطلاع دقيقتری از وزن سکولارها در جنبش کنونی در اختيار عام قرار ندارد. می دانيم که در طی سی سال گذشته، دهها هزار عناصر پراکنده سکولار تدريجا در اشکال گوناگون به محافل و گردهمائيهای مختلفی دست يافته اند . ولی اين تجمعات پراکنده هستند و از انسجام - نه درون گروهی و نه بين گروهها - برخوردار نيستند. در اين شرايط فعالُيتهای آنها نمی توانند برجستگی داشته باشند.
بسياری نظرات گوناگون – و نا همگون – خود را سکولار می دانند. مشکل است تصور کنيم همه اين نظرات بتوانند بصورت يک صدای واحد عمل کنند.( شايد در بعضی جوانب، اينگونه تجمع حتی مضر باشد.) با تمام اينها سکولارها بايد بتوانند حرکت مستقل و قابل رويتی داشته باشند. نيروهای سکولار تنها در سطحی، و به درجه ای، می توانند در رهبری جنبش باشند که هويت مستقل خود را نشان داده باشند. در فضا ی مه آلود سياسی کنونی،در يک جنبش مردمی، فعاليتهای اين نيروها به حساب نظرات ديگر، به حساب چهره های کنونی جنبش، گذاشته می شوند.
فعاليت مستقل سکولارها با حمله و فحاشی به رهبری کنونی جنبش متفاوت است. فعاليت مستقل به معنای حرکاتی است که به اهداف آزادی خواهانه جنبش مردمی، و به مبارزه با نيروهای افراطی و سرکوبگر حاکم خدمت کند.
از اين زاويه سکولارها نياز دارند که سياست خود را نسبت به جنبش سبز روشن کنند. البته ساختار" شبکه ای" جنبش به نحوی است که جلوی شرکت هيچ نيروئی گرفته نمی شود. هر کسی مختار است تصميم بگيرد در اين يا آن اقدام شرکت کند. در عين حال چهره های سرشناس جنبش سبزنيز همه آزادی خواهان را به مبارزه دعوت کرده اند. با تمام اينها سکولارها به سياست روشن و قابل درکی نياز دارند که همپای ايفای نقش مثبت در اين جنبش، استقلال نظر آنها را هم در بر بگيرد.

سئوالها-
سکولارها چه می خواهند؟ وظائف آنها در جنبش آزادی خواهانه چيستند؟ چه نقشی در رهبری جنبش دارند و می توانند داشته باشند؟ آيا سازمانهائی که نقش فعالی در سی سال گذشته داشتند می توانند دوباره نقش مشابهی داشته باشند؟
فعاليت مستقل سکولارها به چه معنا است؟ و چگونه می تواند در شرايط کنونی ايران خود را بروز دهد؟

سکولارها و جنبش سبز

در حال حاضر، جنبش مردمی ما در جنبش سبز تجلی می يابد. به عبارتی، جنبش سبز تجلی آمال و اراده مردم برای آزاد زيستن و بهتر زيستن شده است. وقايع تاريخی ماههای اخير نشان داده اند که اين جنبش موفق به جلب و جذب مليونها ايرانی شده است. برای اولين بار در تاريخ ما، جنبشی مدنی و مسالمت آميزدست به مبارزه ای زده و می خواهد سرنوشت خود را راسا دراختيار بگيرد.
در همين حال دهها سازمان سياسی و دهها هزار نيروی باتجربه پراکنده وجود دارند که خود را سکولار می دانند . اين نيروها منطقا می خواهند نقش مثبتی – بر مبنای درک مشخص خود – در اين روند داشته باشند. با تمام اينها بسياری اجزای اين نيرو با رهبری کنونی جنبش سبز و مخصوصا با اصرار آنها بر سر مبارزه "در چارچوب قانون اساسی" مسئله دارند.
چهره های شناخته شده جنبش سبز مکررا اعلام کرده اند که در چارچوب قانون اساسی، در چارچوب جمهوری اسلامی، فعاليت می کنند. سئوال می شود سکولارها چگونه می توانند در اين جنبش شرکت کنند و در عين حال به آرمانهای نهائی خود وفادار بمانند؟
سکولارها طيف وسيعی از نيروهای راست سلطنت طلب تا چپ سوسياليستی را در بر می گيرند و مسلم است که هر کدام به نوبه خود طرح و برنامه ای را عنوان می نمايند. اينجا جای بحث بر سر هيچ کدام از طرح و برنامه های مشخص نيست. با تمام اينها يک موضوع بايد برای همه بسيار روشن باشد.
در صحنه کنونی ايران، هر نيروی فعالی می بايد جايگاه و سياست خود را دررابطه با جنبش سبز روشن کند. البته می شود اين مسئله را به فراموشی سپرد و يا با انواع فرمولها رفع تکليف کرد. ولی تنها زمانی که سياست روشنی اتخاذ شود می توان انتظار داشت که از هرز نيرو جلوگيری شده و کمکی به جنبش مردمی انجام بگيرد.

سئوالها-
آيا مخالفت با جمهوری اسلامی بايد از هم اکنون در دستور کار سکولارها باشد.؟ آيا می توان بر اين مبنی در شرايط امروز ايران فعاليت علنی و پردامنه ای داشت؟
آيا می شود با شعار سرنگونی در همين جنبش سبز کنونی ادامه مبارزه داد؟
آيا می توان " رسيدن به آزاديهای عمومی" را به مثابه هدف مرحله ای خود اعلام کرد؟(اين پلاتفرم فرصت همکاری وسيع و دراز مدت با نيروهائی را که خواهان مبارزه در چارچوب قانون اساسی هستند فراهم می آورد و امکان می دهدحد اکثر توان آزادی خواهی مردم ايران در يک اردوی واحد عمل کند).
آيا کسب آزاديهای اوليه نمی تواند قدم اول در راه مبارزه برای جامعه دموکراتيک به شمار رود؟
مجيد سيادت
16 اسفند 88

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد