logo





مطالبی در باره
نامه منتشر نشده مهندس بازرگان به شاه سابق ايران

و اشاره ای کوتاه به نوشته آقای مسعود بهنود تحت عنوان
«عجب کاری نکرد پادشاه»

جمعه ۳ آبان ۱۳۸۷ - ۲۴ اکتبر ۲۰۰۸

منصور بيات زاده

bayatzade.jpg
مرحوم مهندس مهدی بازرگان بخاطر پيدا کردن راه حل در پاسخ به ماجرای اشغال سفارت ايالات متحده آمريکا در تهران توسط دانشجويان طرفدار خط امام ،در تاريخ نهم آذر ١٣٥٨ نامه ای به محمدرضا پهلوی، پادشاه سابق ايران می نويسد، و در آن نامه به « اعلیحضرت سابق آقای محمد رضا پهلوی » پيشنهاد « مراجعت به ایران برای حضور و دفاع خود در محاکمه » می نمايد. آقای دکتر ابراهيم يزدی دبيرکل نهضت آزادی ايران در تاريخ ٢١ مهر ١٣٨٧ آن نامه ، که در واقع يکی از اسناد مربوط به تاريخ معاصرايران در دوران رژيم جمهوری اسلامی می باشد را انتشار خارجی داده است. (١)
اگر بنا باشد محتوی نامه مهندس بازرگان را بدون در نظر گرفتن ارزش های فکری و عقيدتی آن شادروان مورد بررسی و تفسيرقرار داد و در واقع معيار سنجش و قضاوت در آنمورد را، « ارزش ها و ضد ارزشهای» سياسی که بيانگر هويت افراد و نيروهای سياسی مخالف وی باشد در نظر گرفت ، در چنين وضعی، هر فرد و يا گروه سياسی بر پايه معيارهای مورد نظر خود می تواند به نتايج و جمعبندی های متفاوتی از ديگران دست يابد. با توجه به همين سيستم و شيوه کار است که آقای مسعود بهنود که يکی از سخنرانان جشن هشتادمين سالروز تولد آقای داريوش همايون ـ وزير شاه و قائم مقام حزب رستاخيز ـ در شهرکلن آلمان بوده است ، در نوشته ای تحت عنوان «عجب کاری نکرد پادشاه» ، (٢) زنده ياد مهندس بازرگان را «ساده دل» ناميده و محتوی نامه او را « نشان از خوشباشی و ساده انگاری او» تلقی نموده است. نبايد از خاطر بدور داشت که همين آقای مسعود بهنود ، کتاب « ٢٧٥ روز بازرگان » را در سال ١٣٧٧ نوشته است و در واقع اين جناب بايد تا حدودی با ارزش های فکری، عقايد و خلقيات مرحوم مهندس بازرگان آشنائی داشته باشد!(٣)
برپايه نوشتار کتاب های « از سيدضيا تا بختيار» و « ٢٧٥ روز بازرگان»، بقلم آقای مسعود بهنود، محمدرضاشاه پهلوی در دوران سلطنت خود بويژه بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢ و دوران بعد از قيام ١٥ خرداد ١٣٤٢ ، عليه منافع ملی و استقلال ايران عمل نموده و حقوق ملت مستتر در قانون اساسی مشروطيت را با کمک ارگانهای سرکوب از جمله «ساواک» پايمال نموده و کوچکترين توجهی به اعلاميه جهانی حقوق بشر، اعلاميه ای که دولت ايران، يکی از امضاء کنندگان آن بوده است ، نداشته و همچون يک پادشاه مستبد حکومت می کرده است، حکومتی که درطی انقلاب ١٣٥٧سرنگون شد!
بخاطر اعتراض به ملاقات آقای مهندس بازرگان نخست وزير دولت موقت با برژينسکی در حين مسافرتش به الجزاير، در ١٣ آبان ماه ١٣٥٨ ، يک جماعت ٤٠٠ نفری ،که خود را « دانشجو يان پيرو خط امام » می ناميدند، سفارت آمريکا در تهران را اشغال کردند ـ برخی از آن افراد بعدأ بخشی از فعالين و صاحب نظران نيروهای سياسی معروف به «اصلاح طلبان » را تشکيل دادند ـ ، و «حزب جمهوری اسلامی» ، حزبی که عده ای از روحانيون بانفوذ نظام ،از جمله آيت الله بهشتی، آيت الله هاشمی رفسنجانی، آيت الله علی خامنه ای ... از رهبران و صاحبنظران آن بودند، طی اعلاميه ای با عنوان « آقای بازرگان چرا با برژينسکی ملاقات کرديد» به جوّ هيستريک و راديکال حاکم برجامعه دامن زدند، آن وضعيت سبب شد تا مهندس مهدی بازرگان يک روز بعد از اشغال سفارت ، در تاريخ ١٤ آبان از مقام نخست وزيری دولت موقت ، استعفا دهد.
در متن استعفا نامه مهندس بازرگان می خوانيم:
« نظر به اين که دخالت ها، مزاحمت ها، مخالفت و اختلاف نظرها انجام وظايف محوله و ادامه مسئوليت را برای همکاران و اينجانب مدتی است غير ممکن ساخته و در شرايط تاريخی حساس حاضر نجات مملکت و به ثمر رساندن انقلاب بدون وحدت کلمه و وحدت مديرت مؤثر نيست، بدين وسيله استعفای خود را تقديم می دارد تا به نحوی که مقتضی می دانند کليه امور را در فرمان رهبری بگيرند يا داوطلبانی را که با آنها همآهنگی وجود داشته باشد مأمور تشکيل دولت فرمايند».(٤)
آقای حسن يوسفی اشکوری نيز طی نوشته ای تحت عنوان «بازرگان ساده دل بود اما ...» (٥) در رابطه با نامه مهندس بازرگان به شاه سابق ايران ، در پاسخ به آقای مسعود بهنود نوشته اند که مهندس بازرگان از طريق آقای احمد خمينی، آيت الله خمينی را در جريان قصد خود قرار داده که آيت الله خمينی نيزموافقت خود را با نگارش نامه از سوی مهندس بازرگان اعلام داشته بود!
بنظر من (منصور بيات زاده) سوسياليست مصدقی، می توان با بسياری از نظرات ، عقايد و عملکرد های مهندس بازرگان توافق نداشت و حتی مخالف بود، ولی اگر بنا باشد قضاوتی عادلانه و بی غرضانه نسبت به محتوی نامه ی وی به شاه سابق ايران نمود ، حتمأ بايد معيار سنجش و برخورد نه فقط برپايه مواضع سياسی فردی و يا گروهی باشد، همچنين ضروريست تا در اين «سنجش» و «قضاوت» ، به ارزش های دمکراتيک و ميهن دوستی ، استقلال طلبی و دفاع از تماميت ارضی ايران نيز توجه نمود. در صورت قبول چنين شيوه کاری ، قبل از قضاوت در باره محتوی نامه بايد از خود سئوال نمود، چرا و بچه خاطر مهندس بازرگان ٢٥ روز بعد از استعفا از مقام نخست وزيری و باوجود آنهمه بدرفتاری که با شخص او و اعضای کابينه اش شده بود، حاضر شده است تا آن نامه مورد بحث را به پادشاه سابق ايران بنويسد؟
آيا « ساده انگاری» او باعث شده بود تا وی چنان سياست و روشی را اتخاذ نمايد و يا اينکه وی به خطراتی که بالاگرفتن اختلافات بين دولتهای ايران و ايالات متحده آمريکا در رابطه با اشغال سفارت آمريکا با خود می توانسته است بهمراه داشته باشد می انديشيده است، و در آن رابطه ، از وظائف ملی خود می دانسته است که بعنوان يک شهروند وطن پرست ايرانی در جستجوی پيدا کردن راه حل برای پايان دادن به آن مشکل و معضل باشد؟
همانطور که قبلا اشاره کردم، می توان از مواضع و ديدگاه های مختلف با محتوی نامه مرحوم مهندس بازرگان برخورد نمود و حتی همچون آقای مسعود بهنود به جوّ ضد بازرگانی دامن زد و کوشش نمود تا بدون توجه به خصوصيات شخصی او، شخصيت سياسی او را خدشه دار نمود!
بنظرمن، اين ازحقوق دمکراتيک آقای مسعود بهنود است که روزی با انتشار کتاب « از سيد ضيا تا بختيار» ، پرده از چهره کريه رژيم وابسته به امپرياليست شاه و کارپردازان آن رژيم بردارد، و روزی ديگر به تمجيد و تکريم عوامل آن رژيم وابسته بپردازد و حتی مخالفين آن رژيم را «ساده دل» فرض کند! اينهم حق دمکراتيک من (منصور بيات زاده ) است که چون مسائل سياسی و ميهنی را از ديدگاه ديگری مورد بررسی و تفسير قرار می دهم با چنان شيوه کار و طرز تفکری توافق نداشته باشم و بمخالفت با آن بپردازم و درآن باره دست بروشنگری بزنم، سياست و عملکردی که تا کنون به آن پايبند بوده ام.( ٦)
کسی که صحبت از طرفداری از نظام دمکراسی می نمايد، بايد قبول داشته باشد که افراد جامعه چون يکسان نمی انديشند و در باره بسياری از مسائل سياسی و اجتماعی نظرات و عقايد متفاوتی را مطرح خواهند کرد، بايد روابط و ضوابط دمکراتيک بر جامعه حاکم گردد، تا تمام دگرانديشان بتوانند نظرات و عقايد خود را طرح و تبليغ نمايند!( ۷)
صفبندی افراد و نيروهای دگرانديش در مقابل هم و مبارزه و جدل سياسی آنها با يکديگر،بهيچوجه بمعنی دشمنی آن افراد و نيروها نبايد تلقی گردد، چونکه در نظام دمکراسی ،موضوع رقابت نظرات و عقايد و عملکردها با يکديگر نقش محوری دارد!
البته اين سئوال در مقابل آقای مسعود بهنود قرار دارد که اگر در آن مقطع تاريخی که آقای مهندس بازرگان نامه به شاه سابق ايران را به نگارش درآورده ، متن آن نامه را نيزعلنی نموده بود، با توجه بمحتوی مندرج در کتاب های «از سيد ضيا تا بختيار» و «٢٧٥ روز بازرگان» که در باره خصلت های ضدملی و غيردمکراتيک رژيم محمدرضاشاهی و مهره های آن رژيم بنگارش درآمده اند،آيا آقای مسعود بهنود در آنزمان صفحاتی نيز در باره آن نامه و تائيد متن آن ، به نگارش در نمی آورد و بازهم صحبت از «عجب کاری نکرد پادشاه» می نمود؟!
اما برعکس مطالب مطرح شده آقای مسعود بهنود در نوشته «عجب کاری نکرد پادشاه» ، اگر محمد رضاشاه حاضر شده بود به نامه مهندس بازرگان پاسخ دهد و تلويحأ اعلام نموده بود که حاضر به مراجعت به ايران و شرکت در يک دادگاه می باشد، ولی برای مراجعت و شرکت در دادگاه شرايط خود را مطرح می نمود و در آن رابطه به چگونگی برگزاری يک دادگاه صالح، نه يک دادگاه چند ساعته در اطاق های دربسته که حتی حکمش از قبل نوشته شده باشد تاکيد می ورزيد و در آن رابطه ضمانت بين المللی را طلب می نمود ــ اگرچه در دوران سلطنت محمد رضاشاه، يکی از خواست های نيروهای سياسی مخالف رژيم شاه، برگزاری دادگاه برپايه قوانين بين المللی و محترم شمردن اصول قانون اساسی مشروطيت بود ، خواستی که محمدرضاشاه بهيچوجه حاضر نشد به آن گردن نهد ــ ، آيا آقای مسعود بهنود بازهم همين نظرات را بيان می کرد؟
بنظر من طرح چنان نظراتی از سوی شاه، چونکه در رابطه با خواست آزادی گروگانهای آمريکائی قرار داشت، تبليغات بين المللی بزرگی را باخود بهمراه می داشت که، احتمالا چگونگی روند تکامل جامعه و نظام حکومتی می توانست شکل ديگری بخود گيرد و در نتيجه کمکی به شکل گرفتن جامعه قانونمدار و دمکراتيک در ايران باشد!
اما محمد رضا شاه اگرچه بچگونگی وضع و موقعيت ايران و جهان آگاه بود، به نامه مهندس بازرگان پاسخ نداد، آنهم شايد بدين خاطر که تصور می نمود با بالاگرفتن و تشديد اختلافات ، احتمالا ارتش ايالات متحده آمريکا به خاک ايران حمله خواهد کرد و در نتيجه تخت و تاج از دست رفته در اثر انقلاب بهمن ١٣٥٧ ــ همان انقلابی که عليه ظلم و فساد و بی قانونی بپا شده بود و پادشاه صدای آن را نيز در زمانيکه هنوز خود را پادشاه ايران می دانست، شنيده بود ــ را مجددأ بدست خواهد آورد !(٨)
دکتر منصور بيات زاده
dr.bayatzadeh@ois-iran.com
پنجشنبه ۲ آبان ۱٣٨۷ - ۲٣ اکتبر ۲۰۰٨

پانويس:

١ ـ نامه منتشر نشده به محمد رضا پهلوی ـ مهندس مهدی بازرگان ،
به نقل از سايت ميزان نيوز
http://www.mizanews.com/default.asp?aid=146
و
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.ois-iran.com/ois-iran-3899-mehdi_bazergan_nameh_be_mohamadreza_pahlawi.htm

٢ ـ عجب کاری نکرد پادشاه ـ مسعود بهنود ،
به نقل از سايت ميزان نيوز

http://www.mizanews.com/default.asp?aid=149

٣ ـ کتاب ٢٧٥ روز بازرگان ـ مسعود بهنود ، چاپ اول: ١٣٧٧ ، نشرعلمی، چاپ:تک

٤ ـ کتاب ٢٧٥ روز بازرگان ـ مسعود بهنود ، صفحات ٨٠٤ و ٨٠٥

٥ ـ بازرگان ساده دل بود اما ... ـ حسن يوسفی اشکوری ،
به نقل از سايت ميزان نيوز
http://www.mizanews.com/default.asp?aid=147

٦ ـ مجموعه ای از مقالات در نقد چند مقاله ی آقای مسعود بهنود ـ دکتر منصور بيات زاده
http://www.ois-iran.com/ois-iran-1118-dr.bayatzadeh-majmoaie_az_maghalat_dar_naghde_masoude_behnoud.htm


٧ ـ مطالبی درباره «حقوق شهروندی» و «ارزشها» و « بارسياسی عناصر تشکيل دهنده نظام دمکراسی» ـ دکتر منصور بيات زاده ،
به نقل از سايت سازمان سوسياليست های ايران
www.ois-iran.com/pdf144.pdf

٨ ـ کليپ ويدئويی از صحبت محمد رضا شاه: صدای انقلاب شما را شنيدم
http://video.google.com/videoplay?docid=-6119729762079305070&hl=en

======================
* ـ دفتر مخصوص خانم فرح پهلوی، طی اطلاعيه ای اعلام نموده است که نامه مهندس بازرگان بدست شاه نرسيده است و از آقای دکتر ابراهيم يزدی خواسته شده است تا توضيحاتی در مورد چگونگی ارسال نامه بدهد.
به نقل از سايت گويانيوز:
http://news.gooya.com/politics/archives/2008/10/078017.php


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

رژیم مسئول تفرقه وتلاشی ست
محسن کوشا
2008-11-13 11:41:09
با سپاس از آقای تهرانی،
کاملا منظورتان را می فهمم.
بنطرم اگر حکومت ایران تک صدائی ایران با اهرم فشار به ممانعت های خود برای گذار به مشارکت مردم در پیشرفت و توسعه مملکت ادامه دهد. قواعد متعارف حشر ونشر ملل را کما فی السابق زیر پا گذارد هم از داخل و هم از خارج بیم تحرکات خانمان برانداز همیشه وجود دارد.

بهمین دلیل باید تلاش کرد تا با انواع تاکتیک های مفید و سازنده «آقایان» را نسبت به عملکرد نابخردانه شان هشدار داد تا با کمک مردم و جامعه ی بین المللی حکومت مذهبی را به عقب نشینی وادار کرد تا ایران متلاشی نشود!
این به معنی آن خواهد بود که گشایش هائی صورت خواهد گرفت که مردم هم در فضای نرم تری به کار وزندگی ادامه دهند.
در چنین شرائط «فرضی»
باید خیلی تبعات دیگر هم داشته باشد.
اگر کم وکیف مبارزات کاهش یابد رژیم در موضع فعلی جری تر خواهد شد که مثل صدام خودشان و مملکت را بروز سیاه
خواهند کشاند.
صادقانه سئوال می کنم آیا مردم ما نسبت به این رژیم مذهبی ،رفتاری مانند مردم عراق نسبت به صدام داشته اند ؟ آیا ایران دراین 30 سال تسلیم این رژیم قرون وسطائی شده ست ؟

نجات ایران در گرو حذف مرحله ای فشارهای مرگبار حکومت دینی می باشد تا مردم بتوانند یکپارچگی ایران را حفظ کنند.درغیر اینصورت همان که شما بدرستی اشاره کردید اتفاق خواهد افتاد.


علی تهرانی
2008-11-12 21:24:51
آقای کوشا، در پاسخ به پرسش شما؛ بله، وضعیتی بدتر ازجمهوری اسلامی هم برای ایران می تواند اتفاق بیفتد. با زمزمه های که درمورد تقسیم عراق به سه قسمت پس از خروج آمریکاییها می شنو یم و اخبار ظهور گروه های پان ترکیسم و پژاک و غیره، احتمال وقوع هر اتفاقی در صورت از بین رفتن قدرت مرکزی و خلاء قدرت در کشور وجود دارد. در منطقه ای که ما در آن زندگی می کنیم فقط ملت ایران تصمیم گیرنده نهایی نیست.

امید به جوانان
محسن کوشا
2008-11-11 16:28:09
آقای تهرانی عزیز ، از توجه شما به کامنت خود سپاسگزارم. من برای نظرم دلایل بسیاری دارم که مختصر عرض می کنم.
- بعداز حذف فشاری که تا بهمن ٥٧ بطور سیستماتیک بر جامعه تحمیل شد باعث حرکت میلیونی مردم گردید.
- خمینی و دارودسته ی او بدلیل اینکه واقعا عقب مانده ترین جریان آن دوره بودند فقط با خشونت وحشنتاکی توانست مردم را قلع و قمع کند.
- همه ی مقایسه های اقتصادی ، سیاسی ، فرهنگی نشان میده که این حکومت ما را بقهقرا برد.
- مردم در تمام گوشه و کنار ایران بخصوص خوزستان با تمام وجود می بینند که چقدر همسایگان جلو رفته اند.
- از قتل های زنجیره ای به بعد حکومت مجبور شده از نسل کشی فاصله بگیرد و اگر شرائط دنیا اجازه میداد به قتل عام و ترور ادامه میداد. در اغلب نقاط دنیا همینطور ست.
- دیگر امکان باز گشت ایران به جزیره ی آرامش زمان شاه و دوران سیاه بعداز انقلاب خمینی و ادامه دهندگانش منتفی ست.
- من به نیروی جوان ایران احترام می گذارم که مانند ما در ٥٧ نیستند خیلی روشن ترند و دنیا را خوب می بینند. بیشتر به همکاری و سازندگی می پردازند تا حذف و تخریب و از چند دستگی در خارج از کشور هم نگران نبستم . در ضمن بار دیگر خواهش می کنم مرا روشن کنید کدام امکان می تواند از این رژیم وحشتناکتر باشد ؟
با احترام




علی تهرانی
2008-11-11 06:13:32
دوست عزیز آقای کوشا، منهم یکی از آن افراد جناحهای مشکوک هستم که سخت مردم را از انقلاب کردن و بهم ریختن اوضاع میترسانم . همانطوری که در انقلاب قبلی دوستان دانشجو را از یکشبه انقلابی شدن و زیر همه چی زدن پرهیز می دادم.

آقای کوشا ، در عالم واقعیات ، اگر امروز جمهوری اسلامی سرنگون شود با چه نیروی می توان نظم و امنیت را در کشور برقرار کرد. آیا با شعار آزادیخواهی و دموکراسی در کشوری مثل ایران می توان امنیت برقرار کرد، که قدم اول در ایجاد زمینه لازم برای برگزاری انتخابات و ریختن پایه های یک سیستم دموکراسی است.

با این نگرشی که نیروهای مخالف حکومت به یکدیگر و دوران گذشته دارند، نسل فعلی ایرانیان شانس دستیابی به دموکراسی را در آینده ای نزدیک از دست داده است.

شاید که نسلهای آینده از دریچه ای دیگر به دنیا نگاه کنند و بتوانند با توجه به بافت فکری و فرهنگی ایران نسخه ای کارآمدتر برای درمان دردهای جامعه بپیچند...


محسن کوشا
2008-11-06 20:22:49

دوست گرامی که نوشته ای :.... این بدبختی که نصیب ملت ایران گردیده علاوه بر حماقتهای شاه ثمره دشمنیهای کور این آقایان با رژیمی بوده که در آن حداقل ٣٥ میلیون ایرانی بجز عده ای قلیلی راحت زندگی می کردند......

آیا واقعا فقط عده ی قلیلی راحت زندگی نمی کردند؟
درست است که انقلاب ٥٧ به دست عقب مانده ترین نیروهای اجتماعی ایران افتاد که اصلا اهداف اولیه مردم - نه تنها انقلاب ٥٧ - حتی آماج های انقلاب مشروطه را نیز تا آنجا که توانستند « تازیانه » بزنند تا با مشروعه در عبای ولایت مطلقه فقیه به استقبال «امام زمان» بروند. که این عقب گرد به جز فاجعه چه نامی دیگر برازندش نیست.

اما با پذیرفتن این شکست عظیم نمی توان واقعیت های قبل از انقلاب را آگاهانه یا ناآگاهانه نادیده گرفت.
در تمام سالهای قبل از انقلاب که مدیر یکی از معظم ترین کارخانه های جاده ی مخصوص کرج بودم . حقوق پایه کارگران ٣٣٠ ریال بود ( حقوق من بیست برابر آنها بود که در واحد ما ١٠٠ نفر بفراخور ٢ تا ٣٠ برابر حقوق پایه کارگران در آمد داشتند و ١١٠٠ نفر بین ٣٣٠تا ٤٥٠ دستمزد روزانه داشتند . کارگران ترجیح میداندند که به مشاغل دیگر مانند کارهای ساختمانی و دستفروشی روی آورند تا درآمد بیشتری برای زندگی بخور و نمیر و اجاره ی سرپناه تامین کنند. این باعث مشکل عظیمی در واحد های تولیدی شده بود که کسی حاضر به ادامه ی کار نمی شد و همیشه کمبود نیروی کار داشتیم. دولت هم برای مهار تورم اجازه ی افزایش حقوق نمی داد.

١. بلافاصله بعداز انقلاب شادروان داریوش فروهر حقوق پایه را از ٣٣٠ به ٦٦٠ افزایش داد که در نبود تولید و رکود اقتصادی بسیاری از واحد های تولیدی را با بحران روبرو کرد. قصد ارائه ی آمار ندارم ولی حاشیه نشینهای شهری و بخش بزرگی از روستائیان و میلیونها کارگر ساده و روزمزد
به انقلاب امید داشتند که مشکلات اقتصادی آنها را حل کند. وگرنه چنان راه پیمائی ها صورت نمی گرفت.
٢. اعتراضات کارگران بیکار بدون پوشش اجتماعی بزرگترین حرکت های کارگری بود.

باز هم تائید می کنم که پیامد های انقلاب وحشتناک بود و در باره ی آن هر چه بگوئیم کم گفته ایم. اما رشد ناموزون اقتصادی قبل از انقلاب در پهندشت ایران از تعادل اقتصادی بی نصیب بود و با بحران نفت آنرا بیشتر متزلزل کرد . این بستری برای مانورهای سیاسی شد. لذا شکست مدیریت کلان مملکت علت اصلی برآمدهای میلیونی بود وگرنه شاه در سرکوب مخالفان تردیدی نداشت که بی نتیجه بود. زیرا نبود سازمانهای سیاسی با سیاستمداران باتجربه و اتوریته میدان را برای مانور نیروهای مذهبی باز گذاشت.

بر خلاف تبلیغات روانی بعضی جناح ها مشکوک که مردم را از ادامه ی مبارزه با حکومت فعلی میترسانند. که ممکن ست مانند انقلاب ٥٧ وضع از این هم بد تر خواهد شد شود باید خاطر نشان کرد که این بار تمام دیگر نیروها ی ایرانی یک سر و گردن از نیروهای حکومتی توانائی های سیاسی و اجتماعی ارزنده تر دارند. باید با درایت کامل مردم را برای کنار گذاشتن این حکومت مذهبی تشویق کرد. تمام گروه های سیاسی می توانند با تاکید بر تدوین یک قانون اساسی مردمی از طریق مجلس موسسان وزن مشروطه خواهی خود را علیه ولایت فقیه و مشروعه خواهان حکومتی بر این رژیم تحمیل کنند. این موضوع مرزبندی روشنی ست که تمام نیروهای باصطلاح روشنفکران مذهبی را وادار به موضع گیری خواهد نمود . باید دید مهندس سحابی و دکتر سروش و حجاریان و بهزاد نبوی ، مسعود بهنود و ابراهیم نبوی و.. و.. کجا قرار خواهند گرفت ؟
با مشروعه یا مشروطه ؟
با احترام



مطالبی در باره نامه منتشر نشده مهندس بازرگان به شاه سابق ايران
دکتر منصور بيات زاده
2008-11-06 14:08:46
در رابطه با نوشته من که در سايت های مختلف درج شده بود، برخی از هموطنان اظهار نظر کرده بودند ـ بعضی در باره مطالب نوشته من و برخی اشاره به مسائلی که اصولا ربطی به موضوع مطرح شده از سوی من نداشت. متأسفانه بخاطر کسالتی که داشتم به موقع نتوانستم در رابطه با آن مواضع اظهارنظر کنم ، اما پاسخی کوتاه در باره اظهارات هموطنان محترم آقايان اردوان اشکانی، و علی تهرانی که هنوز در روی سايت عصرنو قرار دارند و همچون ديگر نوشته ها به صفحه آرشيو سپرده نشده اند، می دهم.:

در پاسخ به سئوالات آقای اردوان اشکانی ، يقينآ در آنزمان افراد و سازمانهای سياسی وجود داشتند که با «صداقت » نظرات و عقايد خود را در نفی رژيم شاه با مردم در ميان گذاشتند، رژيم شاه رژيمی سرکوبگر، قانون شکن و وابسته به بيگانگان بود.
بنظر من، طرح آن مسائل و روشنگری در آنمورد، کاری صحيح و مثبت بوده است. به افراد و نيروهای سياسی که در آن جهت مبارزه کرده اند بهيچوجه نمی تواند اشکالی وارد باشد.البته ضروريست در همين مورد مشخص خاطر نشان کرد که در آن مقطع تاريخی، امکان تماس افراد سياسی و فعالين احزاب و سازمانها و جبهه ها با مردم ايران بسيار مشکل بود. رژيم شاه هرگونه فعاليت سياسی ، حتی فعاليت افراد و نيروهای سياسی که خواستار اجرای قانون اساسی مشروطيت بودند را ، سرکوب می کرد. نيروهای مخالف و منتقد سياست و عملکرد رژيم شاه اصولا امکانات تبليغاتی در اختيار نداشتند. پس بايد قبول کرد که مردم ايران در آن مقطع تاريخی ، کمتر با نظرات و عقايد نيروهای سياسی می توانستند آشنا شوند. در واقع،سياست و عملکرد های غيرقانونی و سرکوبگررژيم شاه، بزرگترين مبلغ مردم در آن مبارزه بود. در همين رابطه است که برخی از هموطنان ، محمد رضاشاه پهلوی را بعنوان رهبر واقعی انقلاب بهمن ١٣٥٧، همان انقلابی که باعث برچيده شدن نظام سلطنتی شد، می دانند.

بنظر من، همانطور که اشاره رفت ، به مبارزه در جهت سرنگونی رژيم شاه و در واقع نفی آن رژيم اشکال و ايرادی نمی تواند وارد باشد. اگر انتقاد و ايرادی به فعالين سياسی و «روشنفکران» آن زمان وارد است ـ که بنظر من است ـ ، انتقاد بايد مربوط به برداشت های غلط آن فعالين و نيروها از نظام دمکراسی و حقوق دگرانديشان باشد. اگرچه تمام مبارزين و روشنفکران صحبت از آزادی و دمکراسی می نمودند، ولی برداشته های متفاوتی ـ همچون امروز ـ از نظام دمکراسی و آزادی داشتند. در واقع اکثريت بسيار بزرگی از «روشنفکران» و ديگر مخالفين رژيم شاه، با «مشکل معرفتی» روبرو بودند. من (منصور بيات زاده) يکی از همان روشنفکران و مبارزين در آن دوران بودم. من اگرچه تحت تأثير نظرات و عقايد چپ قرار داشتم و خود را همچون امروز مصدقی می دانستم ، تازه چندسال پس از سرنگونی رژيم شاه و عملکردهای سرکوبگرانه حاکمين جمهوری اسلامی با اين مسئله آشنا شدم که تحقق نظام دمکراسی می طلبد تا «قانون اساسی »حتمأ بايد نسبت به ايدئولوژی و مذهب بی طرف می باشد.
در رابطه با همان مشکل معرفتی است که اکثر نيروهای سياسی در مقطع کنونی بر امر «جدائی نهاد مذهب از نهاد دولت » بدرستی تاکيد می ورزند.

در دوران مبارزه عليه رژيم شاه، کمتر کسی به تبليغ ارزش های تشکيل دهنده نظام دمکراسی و يا جامعه مدنی ، از جمله بی طرفی قانون اساسی نسبت به ايدئولوژی و مذهب می پرداخت. «شعار همه با هم» ، اگر بطور واضح از سوی همه نيروها ی سياسی مطرح نمی شد، ولی در عمل همه نيروها در آن جهت عمل کردند. در آنزمان ما در کنفدراسيون دانشجويان و محصلين ( که در واقع بزرگترين جبهه علنی نيروهای سياسی مخالف رژيم شاه در آن مقطع تاريخی) آن بخش از روحانيون که حاضر نمی شدند در مبارزات سياسی عليه رژيم شرکت کنند، روحانيون ارتجاعی خطاب می کرديم و آن بخش از روحانيون که در مبارزه عليه رژيم شاه شرکت می کردند، از آنها بعنوان روحانيون مترقی و مبارز نام می برديم و در کنگره های خود برای آنها پيام می فرستيم.من يکی از فعالين آن تشکيلات بودم. همانطور که اشاره کردم ما با مشکل معرفتی روبرو بوديم. اما آن مشکل معرفتی نبايد سبب شود تا مبارزه عليه رژيم سرکوبگرشاه منفی جلوه داده شود.
آقای علی تهرانی بدرستی نوشته اند:
«مقاله آقای بیات زاده نشان میدهد که دشمنی با شاه هیچ حد و مرزی ندارد حتی پس از 30 سال.»، ولی ايشان فراموش کرده اند که توضيح دهند که رژيم محمدرضاشاه رژيمی سرکوبگرو قانون شکن بود که کوچکترين ارزشی برای نظرات و عقايد شهروندان ايرانی که همچون او نمی انديشيدن بود! آقای علی تهرانی به اين مسئله توجه نکرده اند که ، اگر رژيم شاه سعی کرده بود قانون اساسی مشروطيت را اجراکند ــ با تمام کمبودهائی که آن قانون اساسی با خود بهمراه داشت، ازجمله قائل شدن «حق وتو» برای پنج آيت الله العظمی مذهب شيعه ــ و در واقع با آزادی بيان و قلم مردم ايران مخالفت نمی کرد و اين اجازه را می داد تا در جامعه برخورد عقايد شکل گيرد و مردم ايران امکان پيدا کنند تا با نظرات و عقايد نيروهای سياسی آشنا شوند، آيا اصولا انقلابی در ايران بوقوع می پيوست؟
بنظر من ضروريست تا فعالين سياسی به نقد نظرات و عقايد يکديگر بپردازند و کوشش کنند تا با کمک يکديگر ارزش های تشکيل دهنده فرهنگ دمکراسی را به ارزشهای اجتماعی در وطنمان ايران تبديل کنند.
اشتباه خواهد بود که نقد نظرات و عقايد را بحساب دشمنی و يا تسويه حساب و مچ گيری تلقی کرد!

مرحوم بازرگان و نامه به شاه !
علی تهرانی
2008-11-05 23:13:04
بهترین خدمتی که افرادی مثل آقای بازرگان و سحابی و ....می توانستند به ملت ایران انجام دهند این بود که هیچوقت وارد سیاست نشوند و به همان کار معلمی و کارخانه داری اشتغال داشته باشند. ساده لوحی این قبیل افراد در صحنه سیاست باعث به قدرت رسیدن پست ترین، فاسد ترین و قسی القلب ترین اقشار جامعه میشود. همانطوری که در ایران شاهد آن هستیم.

طنز تاریخ این است که ، پس از فوت آقای بازرگان ، دکتر فرید اعلم می خواست در مسجد دانشگاه امیرکبیر که توسط انجمن اسلامی دانشجویان ( در زمانی که دوستان مهندس بازرگان مسئول آن بودند ) ساخته شده بود برای ایشان مجلس ختم بگذارد که با آن موافقت نشد.

مقاله آقای بیات زاده نشان میدهد که دشمنی با شاه هیچ حد و مرزی ندارد حتی پس از ٣٠ سال.

آقای بیات زاده هم یکی از آن روشنفکرانی هستند که گویا متوجه نشده اند در شرکت سهامی انقلاب ایشان هم سهمی داشته اند و این بدبختی که نصیب ملت ایران گردیده علاوه بر حماقتهای شاه ثمره دشمنیهای کور این آقایان با رژیمی بوده که در آن حداقل ٣٥ میلیون ایرانی بجز عده ای قلیلی راحت زندگی می کردند و میلیونها ایرانی مثل ایشان برای یک زندگی معمولی مجبور به ترک وطن نبودند.

نقدي بر گفته هاي استاد
اردوان اشكاني
2008-10-26 08:09:49

با درود بر استاد محترم جناب دکتر بيات زاده
مطالب جنابعالي را در سايت وزين عصر نو مطالعه نمودم بر خود واجب دانستم مطالبي براي روشن شدن بيشتر مسايل مطرح نمايم.
پرسش نخست بنده اين است آيا در دوران به ثمر رسيدن انقلاب و در آن جو احساسي روشنفكري وجود داشت كه مسايل را با روشني و صداقت با ملت در ميان گذارد؟
دوم اينكه اين به اصطلاح روشنفكر يا روشنفكران آيا به خود زحمت مطالعه آثار فرومايگان مذهبي ( كه رهبري اين انقلاب را بدست گرفته بودند) را داده بودند؟

سوم اينكه وارونه گرداني گفته هاي رهبر انقلاب و منعكس نمودن آن به مردم به چه مقصودي صورت مي پذيرفت؟ (به جرايد آن روزگار مراجعه نماييد مثلا خميني مي گفت حجاب براي همه زنان آزاد است اگر بر اساس موازين اسلام باشد كه خود اين مكتب خواهان به كشيدن زن بوده پس يعني حجاب براي زنان آزاد نيست و آنان بايد در داخل گوني ها پيچيده شوند. آن چيزي كه توسط به اصطلاح روشنفكران! ما همانند ابراهيم يزدي - بازرگان - سنجابي - طالقاني و .... به خورد مردم داده ميشد اين بود: هيچ اجباري در حجاب نيست.
يا خميني ميگفت فعاليت سياسي و مذهبي براي تمامي اقشار جامعه آزاد است اگر اين فعاليتها بر اساس موازين اسلامي باشد
ابراهيم يزدي - بازرگان - سنجابي - طالقاني و ....: همه گروهها در فعاليتهاي سياسي و مذهبي آزاد هستند. (اگر نيك در آثار مذهبيون و رهبران اين انقلاب مينگريستيم ميدانستيم كه حذف مخالف و عدم تحمل صدا و نظري ديگر از اركان مباني ديني آنان است كه روشنفكران ما از آن غافل ماندند)

روشنفكري و وجود انسانهاي روشنفكر نياز به بستر مناسب دارد. همچنان كه براي داشتن باغ مناسب نياز به آب و زمين و نگهداري مناسب داريم براي پرورش دانايان يك جامعه نياز به آزادي-وجود جامعه مردمسالار و امنيت و ... دارد.
بعد از كودتاي منحوس 28 مرداد 1332خفقان مطلق بر جامعه ايران حكمفرما گرديد و در 25 سال حكومت استبداد جامعه ما از پرورش روشنفكر واقعي بدلايل ذكر شده بالا ناتوان گرديد چه اينكه تنها پتانسيل موجود تنها اين روحانيت مرتجع بود كه ميتوانست اين انقلاب را به سرقت برده و ابعاد جاهطلبي آنان بر كسي روشن نبود. ميبينيم افرادي همانند سنجابي و بازرگان و... به پيشواز خميني به فرودگاه رفته و اين سيگنال غلط را به مردم دادند: روحانيت ميتواند منجي اين ملت باشد پس اي مردم به حلقه روحانيت چنگ زنيد.

به نظر اينجانب افرادي مانند بازرگان به لحاظ انساني انسانهاي بسيار نيكي بودند ولي به لحاظ سياسي بسيار خام يا به عبارتي اينان نادانان سياسي بودند. ايشان عيرغم مدارج عالي علمي در ترموديناميك و آشناي با مدرنيسم و اقامت طولاني در فرنگ مباحثي مانند رابطه قرآن و ترموديناميك را مطرح مينمودند! (آخر چه ارتباطي؟). يا نصيحت ايشان به فرزندش كه ميفرمود انجام فرايض ديني بسيار مفيد است اگر آن دنيايي باشد قطعا به نفع تو و در غير اين صورت ضرري نصيبت نخواهد شد (ببينيد مبناي استدلال يك روشنفكر سياستمدار را !!!) اين تماما دلالت بر سادگي ايشان داشته چه اينكه نتوان او را شياد دانستن

از سادگي ايشان بايد گفت كه در خصوص هويدا ايشان با خميني مشورت نمود و موافقت ايشان را در خصوص عدم اعدام نامبرده دريافت نمود ولي ميدانيم آن چه شد!. به نظر مي آيد ايشان ناخواسته توسط روحانيت به بازي گرفته شده تا بستر لازم را (عليرغم خواست خويش) براي حكومت ولايي فراهم نمايد.

البته نوشته هاي فوق تنها نظر اين حقير بوده و اميدوارم در نوشته هاي آتي از آنجناب به جوابهاي خويش دست يابم.

با آرزوي تندرستي و سلامت براي جنابعالي


خداوند دروغ-جهل و خشكسالي را از ايران بدور دارد


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد