logo





چند ترانه

چهار شنبه ۱۲ اسفند ۱۳۸۸ - ۰۳ مارس ۲۰۱۰

بتول عزیزپور

batoul-azizpour1.jpg
این لشکر ِ سبز پای ِ خزان سُست کند
ویرانی ِ باغمان ز نُو بُست کند
شب می رَوَد و حدیث زندان و شِکنج
سوزانْ قلمی بر شمُرَد باز، دوصد گفت کُند

هشدار! به زخم ِ ما نمک ریزانی
بر شعلهء آتش تو یکی هِیزمَک بی جانی
جان ها و زبان ها همه « نه» گویانند
باری، به چه کَس چنین تو خنجر رانی؟

این سال ِ خروشان نه دِی و پیرار است
توفنده بر این رَخت و طناب و دار است
می رویَد وُ می پویَد وُ از جان گذرد
بر حیله و مَکر ِ شِحنه هم هُشیار است

این قِصهء پُر غصه صدای ِ من و تست
ننوشته و ناگفته در آن باید جُست
فصلی که برآشوباند این دشمن ِ چُست
خطی ست که می رَوَد دوباره بر سطر نُخست.

دادا دادا زنان، یلان، را چه کنند
بَربَسته همه؛ یکان یکان را چه کنند
بر نام ِ ندا ترانه سهراب و امیر
بفزوده دوصد؛ شیر دلان را چه کنند؟

پائیز ۱۳۸۸

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد