همشهری بزرگوار و مشهور امیر هوشنگ ابتهاج که به " سایه " شهرت دارد همواره شاعر محبوبی بوده است. این که محبوبیتش از محجوبیتش است یا از شعر و شخصیتش ، بی شک این ترکیب دومی ـ تا به امروز ـ در محبوبیتش نقش پایدار تری داشته. به هر رو این یک قیاس غیر ادبی است، چرا که در آینده کسی نخواهد دانست که به مثال خلقیات سایه ( که عمرش دراز باد )چگونه بوده، چنان که امروز ناآگاهی از منش شخصی سعدی و حافظ بی تاثیر در محبوبیت شعری آن دوست. اما انکار نمی توان کرد که شخصیت ارزنده یک هنرمند، به هنگام همزیستی با آثارش، در محبوبیت او نقش دارد. آن هم در زمانه ای که همه چیز در پرتو ارتباطات نوین در معرض نگاه عموم قرار دارد. تا این فرضیه چندان به درازا نکشیده شاید بد نباشد در این باب یادی بکنم از یک خاطره نوشته ی سیمین بهبهانی عزیز در وصف آن "جوان خوش قیافه و محجوب " سال های جوانی اش " سایه " که به قول او با " اولین غزل هایش خوب درخشیده " بود؛ و یعنی که او همه ی خوبی ها یک جا داشت.
اما شاید مهمترین مزد شاعری و منش انسانی را سایه از استاد شهریار گرفته باشد. شهریار که بعد خود، " سایه " را پرچمدار شعر ایران قبول داشت در کتاب گفت و گو با حریری، مدیر "کتاب سرای بابل" به تاکید از سایه نام می برد و آثار او را در شعر معاصر گرانبها می داند. اما شهریار نه تنها درباره شعر سایه بلکه در مورد خود او هم سنگ تمام گذاشت و شاگرد خلف خود را که در سال ۱۳۶۲ به دلیل ارتباط با تعدادی از سران حزب توده دستگیر و به زندان فرستاده شده بود با نگارش نامه ای پرشور و جانانه برای ریاست جمهوری اسبق ـ رهبر فعلی رژیم ـ توانست شاعر در بند را نجات می دهد. شهریار در آن نامه برای نجات سایه از زندان، به اسطوره های مذهبی تشیع متوسل شد و با قیاس سایه به آن اسطوره ها، توانست آزادی او را بگیرد. گفته می شود سایه از زمان بازداشت ـ به اعتراض ـ ریش خود را در زندان نگه داشت؛ امروز آن ریشی که به سپیدی کامل گراییده، یادگار روزهای سیاه زندان پس از انقلاب است.
بی گمان بسیاری (به ویژه بزرگان موسیقی ایران) در بیش از نیم قرن گذشته با سایه خاطره های فراوانی دارند اما تعریف این موضوع ـ که دوست دوران نوجوانی و جوانی سایه برایم تعریف کرد ـ را شاید کمتر کسی شنیده باشد. پانزده سال قبل "هوشنگ مردکار" وکیل پایه یک دادگستری در شهر رشت ،عصر روزی که در دفتر وکالتش به دیدارش رفته بودم آن را برایم تعریف کرد. سخن ما در مورد ادبیات و فرهنگ و جراید شهر بود. او از نشریه های دوره جوانی اش در آخرین سا های بیست و اولین سال های سی سخن می گفت و من از نسل تازه تری حرف می زدم. سخن او به چهره های دوره خودش و آن گاه و به دوست قدیمیش هوشنگ ابتهاج - سایه - کشیده شد. چهره اش از آن یاد به شادمانی شکفت و با تعصب دوستی دیرینه، از نخستین نغمه های سایه در رشت سخن گفت. گویی جوانی با خاطره ها بازآمده بود؛ با عشق و افتخار نسبت به سایه،یاد نوجوانی ها و جوانی ها را به کوتاهی بازگفت. از آن شعر عاشقانه سایه که معروف شد برای معشوق " ارمنی " خود سروده، سخن گفت؛ اما نگفت معشوق سایه ارمنی بوده. "مردکار" می گفت آن روز ها که سایه ی جوان در دام آن عشق بوده ، من و او بسیار با هم دوستی نزدیکی داشتیم. اما روز هایی بود که سایه کمتر به بیرون پا می گذاشت و بیشتر در طبقه دوم خانه ای که در نزدیکی همین ساختمان است ( به من تاکید کرد بیرون که رفتیم آن اتاق سایه را که پنجره اش به خیابان باز می شود به تو نشان خواهم داد) در تب عشق و شعر می سوخت. بعد وقتی من و آقای مردکار از دفتر وکالتش در خیابان بیستون رشت به سمت سبزه میدان می رفتیم، او به عقب برگشت و در آن نزدیکی طبقه دوم ساختمانی را نشانم داد و گفت: سایه، شعر " گالیا " را در همان اتاق مشرف به خیابان برای معشوقش گفته است. این را دوست قدیمی سایه با حسرتی گفت و برگشت. و من لحظه ای به پنجره های آن ساختمان و اتاقی که سایه جوان از آن جا به خیابان چشم می دوخت نگاه کردم و یاد شعری از او افتادم که نامش " چشمی کنار پنجره انتظار" بود. این بار من سکوت کردم. دوست قدیمی سایه ادامه داد :"مدتی بعد سایه به تهران کوچید". این را به تلخی گفت و من ندانستم آیا دوست دیرین سایه از یادآوری آن خاطره دلگیر شد یا از عشق ناکام سایه ... و یا از کوچیدن سایه به تهران.
هوشنگ ابتهاج سمیعی ششم اسفند سال ۱۳۰۶ در شهر رشت متولد شد. او با نخستین شعر هایش تخلص " سایه " را برای خود برگزید. اولین دفتر شعرش را که " نحستین نغمه ها " نام دارد در شهر رشت توسط انتشارات " طاعتی " در سال ۱۳۲۵ منتشر کرد. کتاب های دیگر او سراب، ۱۳۳۰،سیاه مشق، ۱۳۳۲،شبگیر، ۱۳۳۲،زمین، ۱۳۳۴،چند برگ از یلدا، ۱۳۴۴،یادنامه، ۱۳۴۸ (ترجمه شعر تومانیان شاعر ارمنی، با همکاری نادرپور، گالوست خاننس و روبن)،تا صبح شب یلدا، ۱۳۶۰یادگار خون سرو، ۱۳۶۰،حافظ به سعی سایه (دیوان حافظ با تصحیح ابتهاج)،تاسیان ۱۳۸۵ (اشعار ابتهاج در قالب نو)
شعر زیر از سروده های معروف سایه است که فروغ فرخزاد نیز به "تضمین " آن شعر سرود
امشب به قصه ی دل من گوش می کنی
فردا مرا چو قصه فراموش می کنی
این در همیشه در صدف روزگار نیست
می گویمت ولی توکجا گوش می کنی
دستم نمی رسد که در آغوش گیرمت
ای ماه با که دست در آغوش می کنی
در ساغر تو چیست که با جرعه ی نخست
هشیار و مست را همه مدهوش می کنی
می جوش می زند به دل خم بیا ببین
یادی اگر ز خون سیاووش می کنی
گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که تو در گوش می کنی
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است
حرمت نگاه دار اگرش نوش می کنی
سایه چو شمع شعله در افکنده ای به جمع
زین داستان که با لب خاموش می کنی
هوشنگ ابتهاج (ه.الف.سایه)
نقل از ايرانيان برگن:
http://iranereibergen.blogfa.com/
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد