جنبش دمکراسی خواهی بر مبنای منشور جهانی حقوق بشر، محوری ترین جنبشی است که در جامعه جریان دارد. این جنبش ولی هنوز تا پیروزی وموفقیت مراحل و راه درازو پرپیچ وخمی را پیش روی خود دارد. جنبش عملا موجود سبزبه عنوان یکی از مراحل جنبش دمکراسی خواهی، هر اندازه که به اهداف و خواست های این جنبش نزدیکترشده و برنقاط ضعف و کاستی های خود فائق آید، به همان اندازه شانس عبورازیک جامعه سنتی به جامعه مدرن نزدیکتر می شود.
رسیدن به چنین هدفی باید با نقد جنبش عملا موجود، شناخت و تحلیل نقاط قوت و ضعف آن، بررسی ونقد مواضع و راه کارهای جناح سازشکارو غیرتحول طلبش، به همراه نقد آن نیروئی که تاهمه برنامه سیاسی خودرا در جنبش سبز مشاهده نکند، از آن حمایت نکرده و از شرکت درآن خوداری می کند، همراه شود.
از مواردی که می تواند مورد نقد قرارگیرد، تابوزدائی وشکستن توهم نسبت به بنیاگذار جمهوری اسلامی است. خمینی به عنوان اصلی ترین نماد نظام جمهوری اسلامی، هنوز بین بخش قابل توجه ای ازاصلاح طلبان حکومتی در هاله ای از تقدس پیجیده شده وآنها هنوز خواب دوران ولایت اورا می بینند.
این مقوله آنچنان مهم نبود اگرمانند آلمان که تعداد اندکی نئو نازی هنوزهوادار هیتلر هستند، خمینی هم درنظام دمکراتیک و تثبیت شده ای، هوادار می داشت. تاسف دراین جاست که چنین توهمی در نزد افرادی به چشم می خورد که از سخنگویان اصلی و ازافراد موثر جنبش سبز می باشند. به همین دلیل ما مفید می دانیم تا در چند نوشته وبه اختصاربه بررسی نظرات وعملکرد خمینی، بنیانگذاررژیم جمهوری اسلامی پرداخته شود.
*********************
پاره کردن و آتش زدن عکس خمینی در کنار تصویر خامنه ای در روز 16 آذر جناح های مختلف حکومتی را به واکنش واداشت. آقای مهدی کروبی از اولین کسانی بود که عکس العمل نشان داد. وی ضمن اعتراض به صداو سیمای جمهوری اسلامی در رابطه با پخش آن، انگشت اتهام را به سوی کودتاگران دراز کرد.
البته وقاحت کودتاگران و تصمیم آنها به ادامه سرکوب جنبش به حدی است که نمی توان به راحتی از کنار این ادعا گذشت و آنرا نادیده گرفت. به ویژه وقتی بیاد بیاوریم که به فرمان رهبرآنها یعنی خمینی، سینما رکس آبادان و مسجد کرمان به آتش کشیده و به رژیم شاه نسبت داده شد. از این رو هیج بعید نیست که کودتاگران با درس آموزی از بنیانگذار جمهوری جهل، جنایت و دروغ دست به چنین کاری زده تا بتوانند زمینه سرکوب بیشترجناح مقابل حکومت را فراهم نمایند.
نطق خامنه ای، افاضات لاریجانی و سایر مقامات ریزو درشت جمهوری اسلامی بعد از 16 آذر و روز عاشورا بیانگر هدف آنان ازانتساب این واقعه به اصلاح طلبان حکومتی می باشد.
آنان علیرغم دعوت ظاهری خامنه ای به آرامش، حملات خویش رابه اصلاح طلبان حکومتی افزایش و وعده مجازات عاملان فرضی این حادثه را دادند. اما تظاهرات صدهاهزارنفری مردم درروز عاشورا که با شعارهای ضد خمینی و خامنه ای انجام گرفت، نشان داد که مردم جان به لب رسیده، دیگرازتهدیدهای باند کودتا هراسی به دل ندارند.
اینک هر سه قوه، شمشیر را از رو بسته وعلاوه بر سرکوب با اعتراف گیری اجباری از تعدادی ازدستگیرشدگان، دو تن از جوانان کشور مارااعدام ونیز برای تعدادی دیگرحکم اعدام صادر کرده اند.
30 سال خون آشامی، نمایندگان اسلام شیعه اثنی عشری را درکشورمان سیر نکرده و آنها تنها راه بقای خود را درادامه خون ریزی بیشتر می دانند. در مورد پاره و آتش زدن عکس خمینی در 16 آذرو نیز شعارهای ضد خمینی در روز عاشورا، مئسله اصلی این نیست که کدام طرف راست می گوید، بلکه موضوع کلیدی این است که چه اتفاقی افتاده است، که هردو طرف به وحشت افتاده وفریاد وامقدسا سر داده اند. آیا آنها واقعا همانطور که خود ادعا می کنند شخص خمینی را « قدیس » و « معصومی » می دانند که اهانت به اورا بر نمی تابند؟ ویا علت خشم و وحشت آنها، مهمتراز« قداست » خمینی است، ولی بر زبان نمی آورند؟
سوال دیگردراین رابطه این است که چرا تاکنون شعارهائی که علیه دستگاه ولایت فقیه و بویژه شخص خامنه ای داده شد، حساسیت این چنینی را حداقل در میان کودتاگران بر نیانگیخت، اما آتش زدن تصویر خمینی چنین غوغائی به پا کرد؟
ما فکر می کنیم، بعد از 31 سال هنوز هم که هنوز است خامنه ای و یا هرکس دیگری نماد واقعی نظام جمهوری اسلامی نیست. هردو جناح فکر می کنند، حذف هر یک ازآنها، وحتی حذف خامنه ای و احمدی نژاد با هم، هنوز به معنی فروپاشی حکومت اسلامی نیست . اما اگر « قداست » خمینی به عنوان بنیان گذار جمهوری اسلامی بشکند و از حالت تابو بودن خارج شود، آنوقت آغاز فروپاشی کل نظام مطرح می شود.
به همین دلیل لازم است تا درکنارافشای باند کودتا، و درراس آنها سید علی خامنه ای، شخصیت و کار کرد واقعی خمینی افشا گردد تا ضمن فروریختن « قداست » وی در جامعه، شرایط برای جایگزین کردن شعار« جمهوری ایرانی » به جای« جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمترو نه یک کلمه بیشتر» فراهم آید.
شاید برای نسل ما، انجام این کار دیگر ضرورتی نداشته باشد، زیرابسیاری ازماها، با پوست و گوشت خود جنایات خمینی را، هم در مورد خود ودوستان و خویشاوندان و نیز مردم کشورمان لمس و تجربه کرده ایم. اما نسل جوان که موتور اصلی جنبش اعتراضی و دمکراسی خواهی مردم کشور مان هستند، چی؟ آیا آنها از قتل عام دگراندیشان دردهه 60 که خمینی درراس حکومت بود،به اندازه کافی آگاهی دارند؟ آیا نتایج مخرب سیاست ادامه جنگ که منجر به مرگ صدهاهزارنفر و خسارت صدها میلیارد دلاری برکشور شده، برایشان روشن است؟ وقتی با جوانان تازه ازایران آمده، آنهم کسانی که دستی در سیاست داشته و دارند، صحبت به میان می آید، جواب به این سوالات منفی است.
بویژه وقتی می بینیم بسیاری ازآنان با شعار« یا حسین میر حسین » به میدان آمده اند و نیز آقایان موسوی و کروبی از خمینی یک قدیس ساخته و درآرزوی احیای جمهوری اسلامی دوران فرماندهی خمینی هستند، اهمیت افشای خمینی و نقطه نظرات وعمل کردش، صدچندان می شود!
براین موضوع بایستی تجربه نسل مانیز اضافه شود. آیا 30 پیش سال ما خمینی را بدرستی شناخته و با نظرات سیاسی وی آشنا بودیم؟ اگر قبل از انقلاب بهمن ازاهداف و شخصیت وی اطلاع داشتیم، آیا همان عملی را انجام می دادیم که درجریان انقلاب بهمن انجام دادیم؟ آیا غیراین است که با وقوع انقلاب اسلامی 22 بهمن و متعاقب آن تشکیل جمهوری اسلامی بسیاری ازفعالین سیاسی دوران شاه ابتدا ازشرکت در حیات سیاسی کشور محروم و سپس یا به جوخه اعدام و زندان سپرده شده و یا مجبور به ترک وطن گردیدند؟ آیا تکرار همین وضعیت درشرایط سیاسی آینده کشور ما محتمل نیست؟
به عبارت دیگر آیا این احتمال وجود ندارد که این بار نیز سرسکولارهای دمکرات کشورمان بی کلاه مانده و آنها نه تنها امکان بازسازی دمکراتیک و آباد سازی کشورمان را پیدا نکرده، بلکه دوباره سلاخی شوند؟
بنظر ما اگراپوزیسیون سکولار و دمکرات تنها نقش حمایتی رابرای خود پیشه کند و از نقد نظرات انحصارگرایانه و واپسگرایانه بخشی ازاصلاح طلبان حکومتی صرف نظر کنند، چنین احتمالی وجود دارد.
بنابراین ما وظیفه خود می دانیم تا ضمن حمایت ازحرکت های جناح اصلاح طلب حکومتی که در راستای دمکراسی و منافع ملی کشور انجام می شود، نظرات واپس گرایانه آنهارا، با هدف توهم زدائی ازچهره واقعی خمینی و عمل کرداوبه عنوان نماد اصلی نظام جمهوری اسلامی،به نقد بکشیم.
دراین رابطه با بررسی و نقد نظرات خمینی، به هدف خمینی در مخالفت با حکومت شاه قبل ازانقلاب و عملکرد وی در راستای آن هدف و بعد از فاجعه انقلاب 22 بهمن، می پردازیم.
خمینی قبل از انقلاب: ***
1 ــ هدف و انگیزه خمینی درضدیت با شاه.
مخالفت با شاه، نه مخالفت باسیستم استبدادی او و جایگزینی اش با نظامی دمکراتیک و مدرن، بلکه تشکیل حکومت اسلامی و بازگرداندن جامعه به دوران اولیه اسلام بود. وی در کتاب ولایت فقیه صراحتا می گوید که « رسول اکرم .... علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام و نظامات اسلام، به اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را بوجود آورد. درآن زمان مثلا به بیان قانون جزا اکتفا نمی کرد، بلکه به اجرای آن می پرداخت. دست می برید، حد می زد، و رجم می کرد. پس از رسول اکرم خلیفه همین وظیفه و مقام را دارد. » ص 25 کتاب .
در واقع منظور خمینی از حاکمیت اسلام، حاکمیت فقها و یا بقول خودش سلطنت فقها بر همه واز جمله شاهان بود. وی در این رابطه چنین می نویسد :
« الفقهاء حکام علی السلاطین. سلاطین اگر تابع اسلام باشند، باید به تبعیت فقها درآیند و قوانین و احکام را ازفقها بپرسند و اجرا کنند. در این صورت حکام حقیقی همان فقها هستند، پس بایستی حاکمیت رسما به فقها تعلق گیرد. » همانجا ص 49
از آنجا که از نظر خمینی قانون همان احکام اسلامی است که در قران و سنت رسول و دراحادیث مورد قبول وی آمده است، بد نیست تا با نگاهی به کتاب توضیح المسائل خمینی به برخی از این احکام اشاره ای داشته تا به درک عقب مانده وی از قانون وعمق فاصله آن با قوانین مدرن بیشتر پی ببریم.
کتاب نامبرده از 58 احکام و 2897 مساله و نیز ملحقات تشکیل شده است. که درارتباط با بحث ما، چند تائی از آنهارا در این جا ذکر می کنیم .
احکام جنایات ؛ مساله 349 :
« اگر انسان جماع کند و به اندازه ختنه گاه یا بیشتر داخل شود، در زن باشد یا در مرد، در، قبل باشد یا دبر، بالغ باشند یا نابالغ اگر چه منی بیرون نیاید، هردو جنب می شوند. »
مساله 350 :
اگر شک کند که به مقدار ختنه گاه داخل شده و یا نه عسل براو واجب نیست » ص 60 و 61
احکام زکات ؛ مساله 1853 :
« زکات نه چیز واجب است اول : گندم، دوم جو، سوم خرما، چهارم کشمش، پنجم طلا، ششم نقره، هفتم شتر، هشتم گاو، نهم گوسفند » ص 303
احکام نگاه کردن :
دراینجا خمینی طی 10 مساله، تکلیف انواع نگاه مرد ( چه بالغ و چه نابالغ ) را به زن روشن کرده است. و تعین کرده که چه نوع نگاهی جایز و چه نوع نگاهی غیرجایز است.
بیچاره سلاطین و نخست وزیران، نمایندگان مجلس و بطور کلی دانشمندان اعم از جامعه شناسان حقوقدانان، ریاضی و فیزیکدان، مهندسین در تمامی عرصه ها از کجا بدانند که « تا فلان جای دخول ختنه، انسان جنب می شود و تا فلان جا نه؟ »
چه جوری آنها انواع خمس و زکات را دانسته و از کجا می توانند تخمین بزنند که چه نگاهی حرام است و چه نگاهی جایز؟
تمامی این دانش در نزد فقها است و بس. بنابراین همه آن اندیشمندان، ازآنجائیکه در زمینه احکام اسلامی جاهل و فاقد کوچکترین اطلاعاتی هستند، برای کشورداری و مدیریت سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، محیط زیستی و بهداشتی جامعه مناسب نمی باشند.
برعکس فقها خبره این کارند!! و از آنجائیکه فقیه در معنای خاص خود در دین اسلام، آنهم اسلامی شیعه عثنی عشری وجود دارد، پس فقهای شیعه باید حاکم بر امور جامعه و مردم باشند.
بنابراین خمینی نه مشکلی با دیکتاتوری سلاطین داشت و نه با بی عدالتی آنها. مساله اصلی وی این بود که فقها باید سلطنت کنند نه پادشاهان!
2 ــ مشخصات حکومت اسلامی ازدید خمینی .
خمینی در پی تشکیل حکومت اسلامی بود که درآن بجای شاه خلیفه و یا ولی فقیه بر تخت خلافت نشیند و به جای قوانین مدنی، قوانین عهد بربریت دوران اولیه اسلام جاری گردد.
وی اقدامات وحشیانه ای نظیر دست بریدن، حد زدن و سنگسارکردن( رجم ) راازالزامات تشکیل دولت اسلامی دانسته و در عین حال اعتقاد داشت که « احکام اسلام محدود به زمان و مکانی نیست و تا ابد باقی ولازم الاجرا است. » همان منبع ص 26 .
3 ــ حکومت اسلامی، حکومت قانون الهی بر مردم است.
یکی از مشخصات دیگری که خمینی برای حکومت اسلامی قائل است، ودرواقع قانون اساسی جمهوری اسلامی نیز بر مبنای آن نوشته شده است، عبارت ازاین است که « حکومت اسلامی نه استبدادی است، و نه مطلقه، بلکه « مشروطه » است. »
معمولا طرفداران اصلاح طلب خمینی دوست دارند فقط این جنبه ازنظر خمینی را برجسته کنند که ادعا دارد، حکومت اسلامی مشروط است و منظور واقعی خمینی را که درادامه بشکل روشن توضیح داده است را نادیده می گیرند.
وی بلافاصله درک خویش از مشروطه را چنین توضیح می دهد. « البته نه مشروطه به معنی متعارف فعلی آن که تصویب قوانین تابع آرای اشخاص و اکثریت باشد. مشروطه ازاین جهت که حکومت کنندگان دراجرا واداره مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قران کریم و سنت رسول اکرم ( ص ) معین گشته است. ص 43 همانجا
« مجموعه شرط » همان احکام و قوانین اسلام است ..... از این جهت حکومت اسلامی « حکومت قانون الهی بر مردم » است.
بنابراین در مشروطه خمینی آنچه که محلی از اعراب ندارد قوانینی است که توسط اشخاص واکثریت تصویب و به اجرا گذاشته می شوند . وی دراین مورد چنین می نویسد. « فرق اساسی حکومت اسلامی با حکومتهای « مشروطه سلطنتی » و « جمهوری » در همین است : در اینکه نمایندگان مردم، یا شاه، در این گونه رژیم ها به قانون گذاری می پردازند . در صورتی که قدرت مقننه و اختیار تشریع دراسلام به خداوند متعال اختصاص یافته است. شارع مقدس اسلام یگانه قدرت مقننه است. هیج کس حق قانونگذاری ندارد وهیج قانونی جز حکم شارع را نمی توان به مورد اجراگذاشت . به همین سبب در حکومت اسلامی به جای مجلس قانونگذاری .... « مجلس برنامه ریزی » وجود دارد. ... » ص 44 همانجا
به این ترتیب خمینی نه به نمایندگان مردم اعتقاد داشت و آنها را برای قانونگذاری به رسمیت می شناخت و نه به مجلس قانونگذاری . او فقط مجلس برنامه ریزی الهی ای را لازم داشت که درپرتواحکام اسلام تدارکچی ولی فقیه باشد.
بنابراین آنهائی که خواستارقوه مقننه واقعی و قوه قضائی مستقل و قوه مجریه ای که براساس مصوبات قوه مقننه اداره کشور را بر عهده داشته باشد، چگونه می توانند خودرا طرفدار« امامی » بدانند، که صراحتا اعلام کرده « هیج کس حق قانونگذرای » نداشته و « هیج قانونی به جز حکم شرع را نمی توان به اجرا گذاشت » .
این وضعیت ازدو حال خارج نیست. یا آنها فکرمی کنند با وسیله قراردادن خمینی می توانند بر جناح حاکم غلبه و به این ترتیب نه از سر اعتقاد، بلکه از روی مصلحت اندیشی به وی روی آورده اند، یا اینکه هنوز در مورد خمینی در توهم هستند.
در هردو حالت آنها به رشد فکری و سیاسی جامعه و نیز به عبوراز حکومت توتالیتر دینی به یک حکومت متعارف و دمکراتیک لطمه زده و در نتیجه به بقای حکومت اسلامی یاری می رسانند .
اینکه خمینی بعد ازانقلاب مجبورشد به مجلس شورای اسلامی و قید کلمه جمهوری تن دهد، از روی مصلحت سیاسی وصرفا ناشی از شرایط جامعه و دستاوردهای حقوقی مدرنی بوده که مردم بعد از انقلاب مشروطه بدست آورده بودند. وی چنانکه در بالا آمد، هیچگونه اعتقادی به جمهوریت و مجلس قانونگذاری نداشت.
4 ــ قانون از نظر خمینی :
درک خمینی ازقانون نه تنها با معنای شناخته شده آن در جوامع مدرن، پیشرفته و دمکراتیک متفاوت بوده، بلکه حتی با جوامع دیکتاتوری مدرن نیز مغایرت دارد.
وی وقتی که از قانون صحبت می کرد، منظورش همان احکام اسلامی بود که یا درقران آمده و یا درحدیث های مورد قبول وی بیان شده است.
به همین دلیل نیزاو به مجلس قانونگذاری باور نداشت. در این رابطه خمینی به صراحت نوشته است که :
« حکومت اسلامی حکومت قانون است . دراین طرز حکومت حاکمیت منحصربه خداست و قانون فرمان و حکم خداست. » همانجا ص 44
و در ادامه برای محکم کاری تاکید کرده است:
« یگانه حکم و قانونی که برای مردم متبع و لازم الا اجرا است، همان حکم و قانون خداست. » همانجا ص 45
ازآنجائیکه قانون مورد نظر خمینی را نه منتسکیو که کتاب روح القوانین را نوشت و نه روسو که قراردادهای اجتماعی را به رشته تحریر درآورد و نه حقوقدانانی که برای جوامع مدرن امروزی جهت تنظیم بهتر روابط اجتماعی، سیاسی و اقتصادی بشریت تلاش می کنند، فاقد صلاحیت قانون گذاری هستند، در نتیجه فقط فقها هستند که این حق را به نمایندگی از طرف خدا ( آنهم فقط خدای مسلمانان شیعه ) دارا می باشند.
در اینجاست که ضدیت خمینی با علوم انسانی و اجتماعی معاصر، و دانشمندان و روشنگران و سیاستمداران غیر بنیادگرای اسلامی آشکار می شود.
وی در این رابطه چنین می نویسد:
« چنانکه اگر کسی همه علوم را بداند و تمام قوای طبیعت را کشف کند، یا موسیقی را خوب بلد باشد، شایستگی خلافت را پیدا نمی کند .... آنچه که مربوط به خلافت است ودرزمان رسول اکرم و ائمه ما درباره آن صحبت و بحث شده و بین مسلمانان هم مسلم بوده، این است که حاکم و خلیفه .... باید احکام اسلام را بداند، یعنی قانوندان باشد. » همانجا ص 48
بنابراین میزان شناخت خمینی از قانون فراتراز تجربه دوره اول اسلام و نیز احادیث مربوط به آن نبوده است. وی دنیای محدودی داشت که در آن نه پیشرفت جوامع انسانی جائی داشته و نه تنوع فرهنگ های رنگارنگ در سطح بین المللی و ملی .
*** ازآنجاکه کتاب ولایت فقیه حمینی فشرده تمامی نظرات وی درمورد حکومت اسلامی می باشد، ما بیشترین تاکیدرا روی این کتاب داشته و گاهی نیز گریزی به توضیح المسائل وی خواهیم داشت.
ماشاالله سلیمی . منوچهر مقصودنیا 27.02.2010
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد