logo





جاذبه پنهان ناسیونالیسم ۲

پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۸ - ۱۸ فوريه ۲۰۱۰

ف. آزاد

خلاصه : ضرورت تمدید بررسی ناسیونالیسم بجهت اهمیت اساسی و حاد آن در شرایط روز و نیز از اینروست که بجهت نامعلوم بودن کیفیت و جهات ممکن حرکت اجتماعی اخیر ایران ، نقد علمی کوششهای مختلف از اطراف و اکناف برای تعیین جهت آن ضروری تر است.
مساعی علم همواره متوجه ارزیابی پدیده ها بر اساس معیارهای تجربی ـ منطقی عام است. ازاینرو هرچندکه علم معاصر تحت تاثیر تسلط بینش آنالیتیک (تجزیه گرای) غربی ظاهری متفرد یافته است . لکن علم بالذاته مغایر و مخالف استثنا و خاص شماری است . و این حداقل بجهت ملاحضه و تاکید آثار متقابل و روابط اساسی طبیعی پدیده هاست.
از همان دوران عتیق زمانی که مابعد الطبیعه برای هر پدیده زمینی قائل به خدای خاص متفاوتی بود ، علم در پی تحویل علل پدیده های متفاوت زمینی به پدیده اساسی تری رفت . بجهت عامیت منطقی که ماخوذ از تجربه است و ضرورت توضیح و ارجاع فرایض علمی به واقعیات و آنچه که به "اصل اقتصاد علم" موسوم است این روش علم در توضیح همه پدیده ها از طبیعت تا جامعه بوده است . اینست که تکیه به علل استثنائی در توضیح کیفیت پدیده ها به حوزه مابعد الطبیعه بدل شده است . به معنی دیگر دینی اندیشان چه متدین و چه متجدد معمولا سعی در تحلیل مسائل مثلا اجتماعی از طریق علل استثنائی دارند .
ز نمونه های بارز دینی اندیشان متجدد که سعی در دادن "حال و هوای" غیر دینی به نوشته های خود دارند همچنانکه پیشتر آوردم آقایان آرامش دوستدار و اسماعیل خوئی هسنتد که موارد اشتراکشان در عین بیوگرافی های متفاوت بیشتر از مورد اساسی دینی اندیشی است (1) .
به نوشته های آرامش دوستدار پیشتر بسیار پرداخته ام که از سر دعوای مذهبی باب و بها با اسلام به اسلام می پردازد و تحت تاثیر یونان زدگی نیچه گرایانه و مد ناسیونالیسم متاثر از نازیسم متجددین ایرانی قرن پیش در پی رواج افکار خرافی و نژاد و نژاده پرستانه فردوسی طوسی است. در حالی که اگر هم در متن بیسوادی فرهنگی دوران پهلوی این افکار شووینیستی خریداری در میت ایرانیان بیسواد میداشت ، امروز جز میان خیل کثیر سرهنگان سابق و خانمهای خانه دار مهاجر طرفداری ندارد . اینست که فعلا به نوشته های آندیگری می پردازم که در موردی البته متفاوت از اولی بشمار میرود. ایشان مینویسد (1 ـ ب):
" این را من بارها "گفته ام و بار دیگر می گویم"که یورش ِ تازیان بر ایران با ما مردمان کاری کرد که هیچ یورش ِدیگری ، پیش و پس از آن ، هرگز نکرده است .اگر مردمانِ این سرزمین همه با هم را تنی یگانه بگیریم ، می توان گفت یورش های دیگر ، برخی بیشتر و برخی کمتر ، تنها "تن شکن" بودند: این یکی، امّا ، در بر آیندهای فرهنگی – آیینی ی خود ،"روان شکن" نیز شد. بی خود نیست که این یورش ،با برآیندهای شوم و ماندگارش ،هرگز از پیشآستان ِیاد ما واپس نمی نشیند و زخمی که به راستی بر جان ما زده است هنوزنیز همچنان تازه و دردناک است. این یورش بیشترینه ی مردمان ِایران را، به دلخواه یا به نا دلخواه ، به اسلام گرواند.
او در این مختصر چندین غلط و جعل اساسی دارد که یا عمدی هستند و نشان از بی اعتباری او می باشند و یا سهوی و نشان از بی اطلاعی او که باز منجر به بی اعتباری او خواهند شد . مورد اول هموژن و "تن یگانه" گرفتن مردم ایران است (مثلا در آن عصر) : در حالیکه دستکم پس از آنچه که در قرن پیش از تسلط اعراب و اسلام بر مانویان و مزدکیان ایران گذشته است حتی هرمحصلی باید بداند که اطلاق چنین یگانگی میان ایرانیان ممکن نیست که ستم "ایرانی" رفته بر این بعضی از آنان فراتر از ستمی است که حتی در آن عصر نیز بر بیگانگان "روا" میشمردند . این فرض او جعل است چون: ایران از ابدالآباد و مخصوصا در آن عصر مجموعه ای از ملل مختلف تحت سلطه حکومت مرکزی ساسانی بشمار میرفت که تا یکی دوقرن و جتی چند دهه پیشتر خود مختار و صاحب فرهنگ و زبان خاص خود بودند . پس صحیح نیست که این مجموعه هتروژن را که بعضی به قتل عام دیگری نیز پرداخته اند "تنی یگانه" فرض کنیم . لذا هر نتیجه گیری متکی بر چنین فرض نادرستی نظیر نتیجه گیری وی در رابطه با اسلام نیز غلط است. بگذریم که تصور اینچنین "یگانگی تن" مردمان یک سرزمین از مصطلحات فاشیستی است که مثلا در سخن مشهور هیتلر: "یک مردمان ( یک ملت) ، یک سرزمین ، یک رهبر" منعکس است .
غلط دیگر وی در اینست که علت "یورش تازیان بر ایران" را عمدا کتمان کرده است تا از آن مصادره به مطلوب بکند و تقصیر اسلام را صد چندان جلوه دهد. چه بدرستی علت حمله اعراب به ایران این بود که بالاخره جلوی حملات دائمی ایران به اعراب را که همواره با قصاوتهای شدیدی توام بود (1) بگیرند . حداقل قضیه اینست که حملات و تسخیرات این چنین را در آنعصر معمول و متداول بگیریم که باز این سئوال پیش میاید که او چرا این زمینه معمول "یورشهای" آنعصر را کتمان کرده است ، مگر به دلیل نتیجه گیری غلط از آن در تشدید تقصیر اسلام. غلط دیگر وی در آرایش "روان شکن" بودن یورش مذکور است: که انکشفه "روان" نیک ایرانی با این یورش شکست و ایرانی بی روان شد . در اینجا لازم به تذکر است که اصطلاح "روان" ملی مخصوصا از نوع "تن یگانه" (کذا فی الصل) اصطلاح مصطلح فرهنگهای فاشیستی است!
بر این اساس پیش پا افتاده بودن نتیجه گیری وی که بر طبق آن: یورش " روان شکن" بیشترین ایرانیان "به دلخواه یا نادلخواه" به اسلام گرواند ، همچنانکه اذعان "به دلخواه یا نادلخواه" بودنش میرساند، از پیش مبرهن است . سئوالی که میماند اینست که این چگونه "روانی" بود که نه تنها قرنها قتل عام و ظلم و جور و یورش بر مردمان سرزمینهای همسایه را روا میدانست بلکه حتی از قتل عام ایرانیان غیر زرتشتی (مانوی و مزدکی) هم ابائی نداشت . این روان معتقد به " پندار نیک ، گفتار نیک ، رفتار نیک" ؟ آیا دوام چنین روانی بایسته بود یا شکست آن و بی آن؟

حواشی:

(1) ر. ک. " جاذبه پنهان ناسیونالیسم ـ 1" و منابع مورد انتقاد در آن:
الف: آرامش دوستدار: "یادداشتی بر حوادث ایران"
http://www.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/20036
و ب: " اسماعیل خویی: "از جمهوری اسلامی تا جمهوری ایرانی ، 2 ـ جمهوری ایرانی ؟ "
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=269
از نمونه های دینی اندیشی او که پیشتر اشاره کردم (1) اعتقاد او به وجود "گوهر" آسمانی مسیحیت است.

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد