logo





ما همه بیماریم

پنجشنبه ۲۹ بهمن ۱۳۸۸ - ۱۸ فوريه ۲۰۱۰

هژیر پلاسچی

hazhir-palaschi-1.jpg
برای آنهایی که به زندان رفتند/می‏روند
شکنجه‏گران دوران پهلوی همدیگر را «دکتر» می‏خواندند و اتاق شکنجه را «اتاق عمل» نام داده بودند. کسانی به یاد می‏آورند که شکنجه‏گران حکومت اسلامی نیز در دهه‏ی شصت به جای اتاق شکنجه از واژه‏ی «سی. سی. یو» استفاده می‏کردند. ایران تنها کشوری نیست که در آن ایدئولوژی پزشکی _ علمی این چنین در خدمت کنترل و نظارت ساختار قدرت قرار گرفته است. در شوروی پسالنینی مخالفان حکومت را به تیمارستان می‏فرستادند. در آلمان نازی یهودی‏ها، کولی‏ها، کمونیست‏ها و عناصر همگون‏ناشدنی را در خدمت آزمایش‏های پزشکی قرار می‏دادند و دیوانه‏ها و معلولان را سلاخی می‏کردند.
در روزگار ما، روزگار نولیبرالیسم هار، ایدئولوژی پزشکی _ علمی تلاش می‏کند با پزشکی کردن ساحت‏های غیرقابل کنترل، تعریف‏ناشدنی و معادله‏ناپذیر حیات مانند عشق، افسرده‏گی، مرگ‏خواهی و هیچ‏انگاری، تخیل را اخته کند و تحت انقیاد «عقل سلیم» درآورد. درست همان کاری که با ارائه‏ی تعریف‏های شبه علمی از بیماری و سلامتی برای تحت کنترل گرفتن بدن از سوی حقیقتی «عرفی و بدیهی» انجام می‏دهد.
زندان اما آنجایی است که مفهوم حاکمیت در سیمای پزشک ادغام می‏شود. پزشک بزرگی که از قضا می‏خواهد با پزشکی جامعه، با بیماری‏زدایی از عرصه‏ی عمومی، سیستم مسلط/بدن حاکم را حفظ کند. اما در شرایطی که بیماری در جامعه‏یی فراگیر شده باشد، مانند آنچه امروز در ایران شده است، برای حفاظت بدن تنها نمی‏توان به کوچاندن بیماران به زندان اکتفا کرد. حفظ «نظم عمومی» و «امنیت ملی»، همان نام مستعار سیستم مسلط در هر کجای جهان، به جراحی نیاز دارد. باید بیماران را به انکار بیماری واداشت. در چنین موقعیتی همان‏طور که یک زندانیِ این روزها نوشته بود: «سوژه‏ی سیاسی در دست حاکم بدل به شی‏ای می‏شود که زیر فشار شکنجه و بازداشتگاه همه چیز را از دست رفته می‏پندارد ... در اینجاست که فرد ماخولیایی با از دست دادن ابژه‏ی میل در مقام آنچه برای آن قیام کرده است، به خود حمله می‏کند». این نوشته را البته باید چنین ادامه داد که همین تلاش حاکم/پزشک بزرگ برای انکار ابژه‏ی میل/بیماری توسط سوژه‏ی سیاسی/بیمار در موقعیتی متناقض‏نما نشانه‏یی از وجود بیماری و حتا تاکید بر گسترش بیماری است.

ویروس‏هایم برای تو

پزشک بزرگ اما راه مبارزه را نیز در دسترس ما قرار داده است. رزا لوکزامبورگ در مقام زندانی سیاسی می‏نویسد: «هر کس برای من نامه می‏نویسد، می‏نالد و آه می‏کشد. و برای من مسخره‏تر از این چیزی نیست. آیا نمی‏فهمی که فاجعه بزرگ‏تر از آن است که بتوان برایش تاسف خورد؟ ... وقتی همه‏ی دنیا از پاشنه کنده می‏شود، من می‏کوشم به چگونه‏گی و چرایی آنچه می‏گذرد پی ببرم و اگر به تعهد خود عمل کرده باشم، آرامش و خوش‏خُلقی خود را بازمی‏یابم».
ژرژ پمپیدوی افسانه‏یی برای مقابله با جوانان شورشی می 68 فرانسه آنها را دزد و جیب‏بُر خواند، فردای آن روز شعار تظاهرات این بود که «ما همه دزد و جیب‏بُر هستیم». پمپیدو در موضع‏گیری بعدی‏اش با اشاره به آلمانی بودن دانیل کوهن بندیت، خارجی بودن یکی از رهبران شورش جوانان را محکوم کرد، شعار تظاهرات فردا این بود که «ما همه خارجی هستیم».
اگر سر دادن شعار «ما همه بیمار هستیم» در خیابان‏های ایران واجد معنایی انضمامی نیست اما پافشاری بر ادامه‏ی پیکار رهایی‏بخش در درون خودش چنین معنایی را حمل می‏کند. گسترش ویروس بیماری، موثرترین شیوه برای دفاع از بیمارانی است که در هیمنه‏ی استبدادی پزشک گرفتار شده‏اند. باید با سرپیچی از مصرف داروهایی که پزشک بزرگ برای تبدیل سوژه‏ی سیاسی/بیمار به مهره توصیه می ‏کند، آنقدر بیماری را همه‏گیر کرد که بدن حاکم/سیستم مسلط متلاشی شود. باید گستاخ در چشم‏های پزشک بزرگ زل زد و فریاد کشید: «ما همه بیماریم».

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد