logo





تظاهرات ۲۲ بهمن چگونه گذشت؟

چهار شنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۸ - ۱۷ فوريه ۲۰۱۰

عطا هودشتیان

ata-hodashtian.jpg
o مصاحبه با عطا هودشتیان در باره 22 بهمن - شهلا بهاردوست - آلمان
منبع: اخبار روز

سئوال) به نظر شما تظاهرات 22 بهمن چگونه گذشت؟

جواب) با در نظر گرفتن آنکه دستگاه امنیتی رژیم از طرح ها و برنامه های جنبش سبز و معترضین در روز 22 بهمن مطلع بود، امکانات مانور خود را بیش از پیش افزایش داد. رژیم از حداکثر امکانات مالی و تبلیغاتی خود بهره گرفت و با پول و وعده و تهدید مردم بی گناه ما را به خیابان ها کشاند.
من در طول روز 22 بهمن تمام کانال های دولتی رژیم را از طریق اینترنت دنبال کردم. شعبده بازی رژیم نمایشی ظاهرا کامل بود. اما با وجود آن همه توجه و دقت کار، در تهران گاه به گاه صدای شلیک گلوله در تلوزیون رسمی رژیم شنیده می شد. این نمایش "وحدت"، سراسر بیمارگونه و ناهنجار بود. صدا و سیما اعلام کرد که 1100 خبرنگار تظاهرات 22 بهمن را پوشش خبری دادند. یکی از آنها کانال دولتی "ال عالم" است که در سراسر دنیای عرب اخبار تظاهرات رژیم را گزارش کرد. با اینحال اخبار غیر دولتی ناشی از آن بود که این خبرنگاران به هیچ وجه اجازه گردش آزاد در شهر را نداشتند.
آن سوی تر، در نواحی خارج از تسلط نیروهای پلیسی، مردم معترض تجمع کرده بودند. درگیری های آن روز شدید بود. سرکوبگران اجازه هیچ گونه عرضه اندام به سبزها و معترضین نمی دادند. از این رو، طرح سبزها که نمایش گسترده در دامن تظاهرات دولتی 22 بهمن بود متحقق نشد، زیرا آنها نتوانستند به کفایت نشان ها و علائم و شعارهای خود را برنما کنند.

س) چرا سبزها نتوانستند خود را تحمیل نمایند

ج) در تمام تظاهرات های دولتی دیگر چون قدس و 16 آذر و عاشورا، "تاکتیک نفوذی" سبزها عبارت میشد از شرکت در تظاهرات دولتی و تغییر جهت آنها به نفع شعارهای آزادیخواهانه. روشن نیست تا چه میزان این تاکتیک مسالمت آمیز در کشورها اروپای شرقی متحقق شده است. بهرو جمهوری اسلامی اینبار این تیزهوشی را پیدا کرد که "ضد تاکتیک" خود را بوجود آورد. ما امکان بکارگیری این ضد تاکتیک از سوی رژیم را پیش بینی نکرده بودیم. رژیم نیروهای سرکوبگر خود را در وسیع ترین شکل بسیج کرده بود و امکان هرگونه نفوذ مخالفین را در صفوف تظاهرات دولتی گرفته بود. پرچم های فراوان و اعلامهای عظیم راه پیمایان تمام فضا را پر کرده بود به طوری که هیچ باند و شعار و یا نشان سبزی امکان نمایش نمی یافت.
شاید باید پذیرفت که این شکست "تاکتیک نفوذی" سبزها است. پس اکنون دیگر باید این تاکتیک را عوض کرد. باید به شکل اصلی و اولیه عمل نمود و به خود متکی شد. چرا که "تاکتیک نفوذی" دیگر در حال حاضر عمل نمی کند. باید بفکر تظاهرات مستقل بود. البته "تاکتیک نفوذی" هرگز از کار نیافتاده و شاید در مراحل دیگری می توان از آن بهره گرفت. اما در حال حاضر روش پیش روی ما، سازماندهی تظاهرات مستقل است. بخاطر داشته باشیم که اگر سازماندهی مبارزه به درستی متحقق نشود، بیم آن می رود که جنبش دور فرسایشی را طی نماید.

س) نقاط ضعف و قدرت جنبش سبز در مرحله کنونی چیست؟

ج) نقطه اصلی و مرکزی قدرت جنبش تداوم آن است. یعنی آن چیزی که هیچ کس، نه رژیم، نه رهبران جنبش و نه خود مردم در ابتدا باور نداشتند. جنبش مردمی و اعتراضی ایران برگشت ناپذیر است و هیچ راه گریزی از آن نیست. اما اگر سازماندهی و رهبری آن به درایت عمل نکند امکان شکست این جنبش – مثل هر جنبش دیگری- وجود دارد. پس این دو نکته مهم است: سازماندهی و رهبری. این دو مسئله از مقوله محتوای جنبش (یعنی خواسته ها و اهدافش) مهم تر است. بخاطر داشته باشیم که یک جنبش سیاسی با هر محتوایی می تواند به شکست کشیده شود، اگر سازماندهی و رهبری متناسب نداشته باشد.
اما از میان دو پدیده سازماندهی و رهبری، دومی بیشتر از اولی پر اهمیت جلوه می کند. در واقع سازماندهی جنبش حاضر در ایران به طور خودبخودی و غیر هرمی صورت می گیرد. شبکه های زیرزمینی و گسترده در حال عمل هستند و کار خود را انجام می دهند. همان بهتر که حزب و جبهه و سازمان سیاسی در حال حاضر در داخل کشور درست نشود. همین حالت خودانگیخته کمک بزرگی است در برابر انشعابات سیاسی و تشنجات سلیقه ای بعدی.
اما مسئله رهبری فرق می کند. هم محتوا و هم برُد و جسارت جنبش به میزان بسیاری به همت رهبری بستگی دارد. میدانم که بسیاری با این سخن موافق نخواهند بود، اما به نظر من تا زمانی که آقای موسوی و کروبی در داخل کشور بسر میبرند، امکان بلند پروازی و گسترش بیشتر جنبش همواره محدود می ماند. باید شرایط خروج آنها را از کشور مهیا نمود.
البته خود آنها شاید در ابتدا راضی به این اقدام نشوند، لیکن شاید در ادامه کار، راه دیگری جز این نباشد.
میدانیم که رهبران بسیاری از انقلاب ها از دور عمل میکردند: لنین در هنگام انقلاب روسیه در آلمان بود، مائو در روستاها مخفی بود، فیدل کاسترو در جنگل های دور از دسترسی نیروهای سرکوب عمل می کرد. اما گاندی در هند ماند. در مورد گاندی اوضاع متفاوت است. نه ایران به مانند هند است، نه موسوی همچون گاندی است. و نه رژیم ایران، مثل انگلستان دهه 40 میلادی است. با انگلستان می شد گفتگو کرد، اما آیا دیده اید که با خامنه ای و احمدی نژاد بتوان گفتگو کرد؟ گاندی براحتی سفر میکرد. اما موسوی حتی یک تلفن هم آزادانه نمی تواند بزند!
نمی توان در دل تهران ماند، و از گارد شخصی حفاظت دولتی بهره برد، و بزرگترین جنبش اعتراضی بر علیه دولت را سازماندهی کرد، و انتظار سرانجام موفقیت آمیز آنرا نیز داشت. به نظر می آید که ادامه این کار ناممکن خواهد باشد.
از سوی دیگر، نباید جنبش سبز ایران را با اروپای شرقی مقایسه کرد. اضمحلال تدریجی کل بلوک شوری و تحلیل قدرت مسکو و پایداری و سماجت آمریکا، که با تمام قوا در پی نابودی آن بلوک بود، از عوامل مؤثر در سقوط شوروی و بلوک کمونیستی بودند. حال آنکه جنبش سبز هیچ پشتیبانی جدی ندارد. آمریکا در رودررویی با دولت احمدی نژاد هنوز تردید نشان می دهد، و همه رهبران رژیم راه کار سرکوبگرایانه خود را بی مماشات ادامه می دهند. و تازه دولت ایران پشتیبانانی چون چین و گاهاً روسیه را به دنبال دارد.
- البته دهها نقطه ضعف دیگر در جنبش فعلی وجود دارد، چون مواضع، عدم هماهنگی دیدگاه ها، ضعف فعالیت بین المللی، عدم همگانی اپوزیسیون خارج از کشور و غیره و غیره. اما در این گفتگوی کوتاه تنها به مطالب اصلی پرداختم.

س) ادامه حرکت جنبش سبز در روزها و هفته های آینده چگونه باید باشد؟ راهکارها و پیشنهاد شما چیست؟

ج)هر جنبشی اگر به درستی و درایت سازماندهی و هدایت نشود به شکست منجر خواهد شد. هر تاکتیکی امکان پس رفت دارد. تاکتیک ها یک دوره مؤثر اند. باید این تیزهوشی را داشته باشیم که به سرعت تاکتیک ها را عوض نمائیم.
من در نوشتار دیگری بر ضرورت اعتصاب عمومی و سراسری تأکید کرده ام. اما همچنانکه میدانیم مشگلات در مسیر سازماندهی یک اعتصاب سراسری بسیارند. اگر رهبران و کنشگران به این روش قانع نشوند، اعتصاب نمی تواند متحق شود. مشگلات اقتصادی مردم مانع اصلی برای تحقق اعتصاب است. کسانی که مخالف طرح اعتصاب هستند اینرا بارها در گفتگوها گوشزد کرده اند. اما باید راه کردهای واقعی برای عملی کردن این طرح را مرور کرد. مشگلات این طرح را در آن نوشتار که پس از عاشورا به چاپ رسید برشمرده ام. روشن است که خواست اصلی همه ما انتخابات آزاد است.

س) همکاری اپوزسیون خارج از کشور چه تأثیر دارد:

ج)ضعف بزرگ جنبش، 2 نوع پراکندگی است. یکی در سطح نخبگان و دیگری در سطح گروه ها:
1. مسئله پراکندگی نخبگان اشاره دارد به بر برخی کردارها و ادعاهای بزرگ و غرورهایی که غالبا لحظه ای اند و ره به جایی نمی برند، اما قادراند حرکت فعلی جنبش را در خارج از کشور مختل نمایند. هرچه در داخل کشور جنبش مردمی به صورت هماهنگ و شبکه ای و هم زبان حرکت می کند، در خارج از کشور، برعکس، بگومگوهای نانوشته و غیررسمی، جلوی پیشبرد هماهنگ کار را می گیرد.
2. پراکندگی گروهها در خارج از کشور از ابتدای ژوئن 2009 شروع شد. مسئله پرچم، یک مسئله اساسی بود که در تمام شهرها، بخصوص در آمریکای شمالی بروز کرد. در هفته های اخیر، ادعاهای سکولارها و چپ ها، جلوه دیگر این پراکندگی است. در واقع جنبش مردمی در داخل کشور یک همبستگی ناگفته، بدون حزب و سازمان و اساس نامه دارد و ماهیت آن عملکردی است، که در شرایط حاضر هم لازم است و توجیح برانگیز. اما در خارج کشور، ادعا زیاد است. هرکس ساز خودش را می زند. تجربه سال های پیش از انقلاب 1357 در خارج از کشور نشان می دهد که متأسفانه این مشاجرات ره به جایی نمی برند و هنگام تحقق تغییرات اساسی در ایران، تمام آنها تابع شرایط داخل می شوند. پس بسیاری از آن دسته بندی ها در خارج از کشور، اتلاف وقت کامل است. از سوی دیگر، چون رژیم به این وضع آگاه است، از هیچ تلاشی برای نفوذ در صفوف اپوزسیون خارج از کشور بجهت دامن زدن به اختلاف ها، صف کشی ها و پرچم کشی ها و نفاق ها دریغ نمی کند.
اما، باید بدانیم که ما راهی جز اتحاد نداریم. گروه های مختلف که مخالف نظام و دولت احمدی نژاد هستند، هرکس با شعار و رنگ و پرچم خودش می بایست به صفوف جنبش، با حسن نیت تمام بپیوندد. رژیم با تمام قوا در برابر آزادی خواهان ایستاده است. پس ما باید به گرد هم آییم. نه آنکه اختلاف هایمان را فراموش کنیم، بلکه آنها را در جای خود جای دهیم و در هنگام مبارزه، به صفوف عمومی و سراسری مبارزه بپیوندیم. اختلاف میان گروهها باید به پرباری عقاید بیانجامد، نه آنکه مانع همکاری آنها شود. میتوان و باید برسر موازین و اصول بحث کرد. اما اینهمه نباند مانع همبستگی ما بشود.
حال چه باید کرد؟ باید برای سازماندهی یک جبهه هماهنگ و سراسری در خارج از کشور همت نمود. جبهه ای که در آن همه گروهها یا حداکثر آنها گرد هم آیند و تنها بر سر حداقل خواسته ها و اصلی ترین پیشنهادها توافق داشته باشند.
حداقل خواسته های ما انتخابات آزاد است. همین! پس حتی اگر کسی یک نظام کمونیستی هم بخواهد، تا زمانی که این نظام سیاسی برپایه انتخابات آزاد استوار باشد، می تواند به صفوف این جبهه بپیوندد.
این جبهه هماهنگی چند وظیفه خواهد داشت.
1. حمایت از جنبش داخل کشور از طریق سازماندهی آکسیون های اعتراضی.
2. ارتباط با مطبوعات خارج و دفاع از حقوق بشر.
3. تلاش دیپلماتیک برای رابطه با دولت های غربی، به جهت جلب حمایت از جنبش مردم در چهار چوب اصول حقوق بشر.

با تشکر
23 بهمن 1388

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد