logo





بیم ها و امیدها

یادداشتهایی درباره بحران مالی - ۵

دوشنبه ۲۹ مهر ۱۳۸۷ - ۲۰ اکتبر ۲۰۰۸

بهمن شفیق

در یک نکته دیگر تردیدی نباید باشد: چنین نبوده است و چنین نیز نخواهد ماند. تمام کره خاکی در کوتاهترین مدت دستخوش تحول شده است. همه چیزهایی که تا همین چند هفته قبل استحکامی غریب از خود نشان میدادند اکنون در حال لرزش اند و همه چیزهایی که لرزان می نمودند، اکنون رو به استحکام دارند. هنوز تا رسیدن به آرایشی متفاوت راه بسیاری در پیش است. هنوز مردم همانطور می اندیشند و همانگونه عمل می کنند که در تمام سه دهه اخیر کرده اند. هنوز کارگران کارگرند و سرمایه داران سرمایه دار. هنوز توده مردم نظاره گرند و کارگزاران سرمایه تصمیم گر. اما نه نظاره گران دیگر نظاره گران چند هفته پیش اند و نه تصمیم گران. یک تغییر بنیادی با قدرت تمام در شرف وقوع است. دوران ترس به پایان می رسد و دورانی از بیم ها و امیدها آغاز می شود.
دوران گذشته دوران ترس بود. ترس از بیکاری، ترس از بیماری، ترس از فقر، ترس از بیخانمانی، ترس سقوط، ترس از جنگ و ترس از آینده. ترس که زمانی تکیه گاه مذهب را می ساخت، در دوران کاپیتالوپارلمانتاریسم – چه توصیفی دقیق تر از این بیان آلن بادیو برای دیکتاتوری عریان سرمایه می توان یافت؟ - به اصلی ترین بنیاد ایدئولوژیک دیکتاتوری سرمایه تبدیل شد. بشر آغاز قرن بیست و یکم در مقابل جهانی ناشناخته قرار گرفت که برای بشر عصر حجر نیز چنین ناشناخته نبود. اگر انسان دوران پارینه سنگی طبیعت پیرامون خود را نمی شناخت، بشر آغاز قرن بیست و یکم دیگر حتی طبیعت خود را نیز نمی شناخت. انسان بدوی اگر دلایل فجایع طبیعی را نمی شناخت، لااقل می دانست چه چیزی او را به سمت ویرانی رانده است. انسان آغاز قرن بیست و یک دیگر این را نمی دانست. سرنوشت انسان معاصر دستخوش لعب و هوس نیروهایی مرموز بود که هیچ نشانه آشکاری از آنان به چشم نمی خورد. دست نامرئی بازار دقیقا به این دلیل نامرئی نام گرفته است که قابل مشاهده نیست.
طبقه مسلط که با وعده رهایی فرد از قید و بندهای دولت و بازگرداندن آزادی و اختیار و فردیت به انسان یورش ارتجاعی خود را آغاز کرد، در پایان پروژه تاریخی اش بشری خوف زده و جبون از خود بر جای گذاشت که نهایت آمال و آرزوهای آن در تأمین نیازهای پایه ای اش خلاصه می شد. دوران آرمانهای بزرگ برای همیشه تمام شده به نظر می رسید. میلیاردها انسان در گوشه و کنار کره خاکی برای تأمین رزق روزمره خود در موقعیتی به مراتب نازل تر از گله های انسانهای بدوی در جستجوی خوراک قرار گرفتند و صدها میلیون دیگری که به گمان خود در زمره خوشبختان قرار داشتند، از این راضی بودند که آن کابوس وحشتناک گریبان آنها را نگرفته است. بهبود بیشتر و سعادت همگانی تر دیگر محرکی نبود. بشری که دیگر امیدی به تغییر اوضاع نداشت، به این خو کرد که با اوضاع کنار بیاید و در دل همان اوضاع نهایت لذت را از زندگی حال خود ببرد. فایده گرایی Utilitarianism مبتذل جرمی بنتام به مذهب پنهانی بشر قرن بیست و یک بدل گردید. "عقل سلیم" بشر آغاز قرن بیست و یک معجونی بود از ترس و لذت. در مقابل، تا قراردادن اتوپیستها و آرزومندان جهانی بهتر در جرگه بیماران روانی راه زیادی نمانده بود. و یکباره بحران از راه رسید و نظم امور بر هم ریخت. ابتدا در بازارها، تا پس از آن به کله ها نیز برسد.
اکنون دیگر بدیهیات بدیهی نیستند. دیگر نمی توان در مداری آشنا روز را به شب رساند. هیچ چیز از آینده معلوم نیست. اما این بار سؤال دیگر در مقابل هر فردی به تنهایی نیست که طرح می شود. آنچه که تا دیروز غم و مشغله فردی به نظر می رسید و هر انسانی در انزوای خود به جستجوی راههای حل آن بر می آمد، اکنون مسأله ای است عمومی. باز هم هر کس به فکر آینده خویش است، اما این بار هر کس می داند که دیگران نیز در همین فکرند و هر کس می داند که به تنهایی قادر به یافتن این آینده سعادتمند نخواهد بود. آینده ناروشن است و این بیم برانگیز است. اما این بیم، دیگر آن ترس در انزوا نیست. بیم دوران ناشناخته آینده است و همراه با امید. این بیم خلاق است و به امیدها دامن می زند. امید به این که طرح جامعه آینده را میتوان از نو ریخت.
جوانه های این امید را در همین هفته های پر التهاب می توان دید. وسعت، عظمت و عمق بحران دقیقا به معنای باز شدن میدان برای افکار و آرمانهای وسیع و عمیق نیز هست. بر متن این میدان فراخ است که از یک سو حقارت اندیشه های محدود و از سوی دیگر قدرت اتوپی آشکار می شود. حقیقتا اهمیت جایزه نوبل برای کسی که "تئوری تازه ای از تجارت جهانی" ارائه داده است در این دوران چیست؟ پاول کروگمن پروفسوری است به مراتب سرشناس تر و با نفوذتر از ریچارد ولف. اما از فراخوان ریچارد ولف به ایجاد مجتمع های تولیدی اشتراکی در قلب جهان سرمایه داری و مهد مک کارتیسم، از کمونیسم اتوپیایی ریچارد ولف است که امروز نسل جوان الهام می پذیرد و نه از رهنمودهای کروگمن برای تنظیم مجدد بازارها. میتوان منتقد اتوپی ریچارد ولف بود. اما نمیتوان در شادی او شریک نبود که در 5 هفته اخیر بیش از تمام 25 سال گذشته نسبت به نظرات او واکنش نشان داده اند. امروز فراخوان بادیو به کمونیسم مارکس است که راه را بر تفکر در باب آینده باز می کند و نه مباحث کسل کننده کسانی که در دل این بحران جهانی به افشای صندوق بین المللی پول دل خوش کرده اند و به اعلام پایان "نئو لیبرالیسم". آن کس که "سقوط آمریکا" برایش نهایت آرزوست، هنوز درک نکرده است که موضوع بسیار فراتر از سلسله مراتب قدرت سرمایه در آرایش جهانی است. آن کس که امروز، به هر شکلی، فراخوان به دولتی کردن و یا حتی "مصادره" بانکها می دهد، هنوز در سودای بازگشت به گذشته ای است که وضعیت امروز دقیقا محصول همان گذشته است. بحران جاری با قدرت تمام مسأله طبقه در مقابل طبقه را طرح کرده است. بنیادهای نظام سرمایه داری اند که اکنون باید به موضوع نبرد تبدیل شوند و نه آرایش ویژه ای از آن. زمان آن فرا می رسد که پرولتاریا با رهایی خویش به رهایی بشریت و بنای جامعه ای از انسانهای آزاد بپردازد که در آن آزادی فرد شرط تکامل آزادانه جامعه باشد. زمان امیدهای بزرگ در حال فرا رسیدن است. به طرحهای بزرگ باید پرداخت.

بهمن شفیق
30 مهر 87 – 20 اکتبر 2008

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد