logo





بیانی نادرست از سیاستی درست

شنبه ۱۷ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۶ فوريه ۲۰۱۰

محمد برقعی

borghei.jpg
سخن آیت‌الله مهدی کروبی بسیاری را دل شکسته و حتی خشمگین کرد. ایشان اعلام کرده‌اند با آن که هم چنان به تقلب گسترده در انتخابات باور دارند و انتخاب آقای احمدی‌نژاد را تقلبی و ناحق می‌دانند اما به دلیل آن که آقای خامنه‌ای حکم ایشان را تنفیذ کرده‌اند رسمی شدن آن را می‌پذیرند و ایشان را در برابر مجلس پاسخگو می‌دانند.
مردم بسیاری با توجه به شهامت و شجاعت آقای کروبی از این عقب‌نشینی شگفت‌زده شده‌اند و حتی صحبت از سازش پنهانی و پشت کردن به مبارزات مردم می‌کنند. ولی درک این تغییر موضع در گرو فهم سیاست سران «جنبش سبز» و جانمایه اعلامیه شماره ۱۷ آقای موسوی است.
به‌طور کلی موضع‌گیری و توقعات مردم در مبارزات سیاسی از دو زاویه انجام می‌شود.
الف: زاویه حق‌مدارانه. بر طبق این نگرش، که نگرش اکثریت مردمی است که علی‌رغم شرکت در مبارزات سیاسی خود سیاستگزار نیستند، آنچه حق است پیروز است. تکیه‌گاه این گفتمان مردمی ستم و فساد حکومت و مظلومیت و برحقی خواسته‌های مردم است. از این روی حکومت باید برود و حق را به حق‌دار بدهد.
ب: زاویه واقع‌گرایانه. این نگرش که نگرش افراد سیاسی عمل‌گرا و سیاستمداران مسئول است سیاست را هنر عمل به ممکنات می‌داند. این افراد بر آن هستند که برای به کرسی نشاندن سخن حق به ابزار لازم سیاسی و نظامی و اقتصادی نیاز است والا تاریخ سرشار از نیروهای برحقی است که در اثر نداشتن ابزار لازم قدرت به دست قدرتمندان دارای امکانات سرکوب شده‌اند. لذا آنان بر «تدبیر» بیش از حقانیت تکیه می‌کنند و راه رسیدن به حق را راهی سخت و پر پیچ و خم و نیازمند به سیاست عملی در محدوده امکانات می‌دانند؛ راهی که در آن واقعیت‌ها میدان عمل آرمان‌ها را محدود می‌کند و بالاخره یک سیاستمدار توانا در هر مرحله از مبارزه یک خواسته قابل عمل را محوری می‌کند و همه تاکتیک‌های خود را در راه دستیابی به این خواسته در این مرحله به کار می‌گیرد؛ تاکتیک‌هایی که به ضرورت گاه تهاجمی، گاه دفاعی و گاه حتی همراه با عقب‌نشینی است.
مبارزات «جنبش سبز» در ایران سه محور اساسی دارد که بدون درک درست آن‌ها انتظارات و توقعات نامورد و سوء تفاهمات ایجاد می‌شود.
۱ ـ بیرون کشیدن رهبری از خانه امن و به میدان آوردن او.
۲ ـ ریزش در جناح حاکم.
۳ ـ رویارویی مستقیم حاکمان با مردم.

۱ ـ بیرون کشیدن رهبری از خانه امن

در همه کشورها رهبران ترجیح می‌دهند در پشت سر عوامل و ماموران خود پنهان شده و از پشت پرده عمل کنند تا هم کمتر ضربه‌پذیر باشند و هم در صورت احساس خطر آن عامل یا مامور را تعویض کرده و ضمن سرگرم کردن مردم چهره‌ای نو به نظام بدهند. انجام این امر در جوامعی که باز نیستند بسیار کارآمدتر است. تا پیش از دهه پنجاه شاه هنوز در پس پرده عمل می‌کرد. لذا در دوران بحرانی ۱۳۴۰ تا ۱۳۴۳ شاه چندین نخست‌وزیر عوض کرد: اقبال، علا، علم، امینی و بدین طریق هر بار خطر را با حوالت آن به فردی از سر گذراند. خطای او آنجا بود که کم کم خود به میدان آمد و لقب نخست وزیرش، هویدا، شد «نوکر بی‌اختیار». لذا وقتی در سال ۱۳۵۶ بحران دیگری جامعه را گرفت این تمهید سنتی و صدها بار آزموده شده کارگر نیفتاد. قربانی کردن هویدا، آوردن ازهاری، شریف امامی و حتی شاپور بختیار از جناح مخالف خود نیز وی را از آماج تیر حملات نیروهای بسیج شده مردم بر کنار نداشت. به عبارتی شاه بی سپر شده بود و هر تیری مستقیم به سوی او شلیک می‌شد.
تا پیش از انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری نیز آقای خامنه‌ای و سپاه پشت پرده عمل می‌کردند اما از آن پس با افشاگری‌هایی که پیش آمد و مهم‌تر از آن غفلتی که آقای خامنه‌ای کرد و خود میداندار عمل شد و برای جامعه روشن شد که «این همه آوازه‌ها از شه بود» و آقای احمدی‌نژاد و شورای نگهبان، نهاد‌های مختلف ابزاری بیش نیستند و هر چه هست خود آقای خامنه‌ای و سپاه است، اوضاع تغییر بنیادی کرد. پس حالا که مردم زمزمه می‌کنند که قرار است احمدی‌نژاد قربانی شود معنایش این است دیگر تعویض مهره‌ها تاثیری ندارد و مردم چهره واقعی گردانندگان را شناخته‌اند و از آن خوش‌باوری‌های دوران اصلاحات و تلاش برای جذب آقای خامنه‌ای به سوی خود ناامید شده‌اند و می‌دانند که ایشان و سپاه دیگر فراجناحی عمل نمی‌کنند بلکه خود جناح هستند.

۲ ـ ریزش در طرفداران حکومت

رهبران کنونی جنبش، به ویژه آقای موسوی، به خوبی توجه دارند که هیچ مبارزه‌ای بدون داشتن امکانات نظامی و مالی پیروز نخواهد شد زیرا دولت‌ها می‌توانند حضور میلیونی مردم را سرکوب کنند؛ آن هم در کشوری چون دولت ایران که حدود هشتاد درصد بودجه آن از نفت است که کاملادر اختیار دولت است و با داشتن یک چنین توان مالی آن را نسبت به هر گونه فشار نیروهای مدنی و اقتصادی جامعه مصون می‌کند. هندوراس، شوروی سابق، شیلی، اندونزی، عراق دوران صدام، زیمبابوه و صدها نمونه دیگر شاهد این مدعا هستند.
از این رو، در این مرحله از مبارزه سیاست محوری برای سران جنبش ایجاد شکاف در قوای دولتی و جذب بخشی از نیروهای سپاه و بسیج است؛ به‌ویژه که آنان می‌دانند بدنه این دو نهاد و بسیاری از ارکان دولتی را نیروهای سالم و آرمان‌گرایی که غم کشور و مردم را دارند تشکیل می‌دهند.
به همین سب تکیه‌گاه سیاست آنان تامین رضایت خاطر نیروهای اپوزیسیون و پاسخگویی به خواسته‌های آنان نیست و از این رو بسیاری از نیروهای اپوزیسیون، به دلیل عدم درک این سیاست ،معترض سیاست این رهبران هستند و بر آنان ایراد می‌گیرند که چرا می‌خواهند در چهارچوب نظام عمل کنند، نگران فروپاشی نظام جمهوری اسلامی هستند و شعارهای ساختارشکن را محکوم می‌کنند. این نیروها معترض رهبران «جنبش سبز» هستند چون مطالباتی حداکثری دارند.
ریشه اختلافات این بخش از اپوزیسیون با سیاست محوری آقای موسوی در این است که آنان حکومت را در حال سرنگونی می‌بینند لذا نگران برآورده نشدن مطالبات انباشته شده سی سال گذشته خود هستند در حالی که آقای موسوی این حکومت را توانمند و بر سر پا می‌بیند که می‌خواهد با وارد کردن ضربانی نیرومند آن را آماده پذیرش تحول کند. وی و همفکرانش حتی نگران سرنگونی فرضی حکومت در این زمان هستند و بر آنند که با توجه به حضور آمریکا در منطقه و دیگر شرایط منطقه حاصل چنین سقوطی تبدیل ایران به عراق یا افغانستانی دیگر ـ حتی شاید بسیار آشفته‌تر ـ خواهد بود.
کوتاه کلام آن که رهبران «جنبش سبز» نه تنها خواستار سرنگونی جمهوری اسلامی نیستند و تنها امیدشان ایجاد تحول در آن است، بلکه حتی این تحول را هم در گرو ریزش در درون نیروهای نظامی و دولتمردان متکی بر آن‌ها می‌دانند. در این زمینه تنها تفاوت آنان با رهبران دوران اصلاحات آن است که اینان به سازش پشت پرده و به دور از چشم مردم اعتقاد ندارند و یا به خوبی می‌دانند که این شیوه دیگر کارگر نمی‌افتد و مردم به آن اعتمادی ندارند و از این روی اعلام می‌دارند که همه بده و بستان‌های سیاسی و تحولات می‌باید با نظارت مردم و با مشارکت آنان عملی شود.
قابل گفتن است که این سیاست تحول‌خواهی و پرهیز از ساختار‌شکنی شامل بسیاری از همراهان اینان در «جنبش سبز» است؛ همراهانی که نه تنها هیچگونه اعتقادی به ولایت فقیه ندارند بلکه با تمام وجود خواستار یک حکومت عرفی یا سکولار و مبتنی بر جدایی دین و حکومت هستند.
در راستای این سیاست مساله تجاوزها مطرح شد و بعد بهره‌گیری بسیار ماهرانه از دو باور مذهبی شیعیان: «عاشورای حسینی» و«بی حرمتی خلفا به دختر و نوادگان پیامبر1» که در نتیجه حکومت را یزیدی و چون خلفای اولیه اسلام نیروهای نظامی قدرت‌طلبی نامید که برای کسب قدرت حرمت هیچ کس، حتی اولاد پیامبر (و در اینجا آیت‌الله خمینی) را هم نگه نمی‌دارند.
نگاهی به مصاحبه رحمان یاسی، مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق، به خوبی نشان می‌دهد که این سیاست کارآمد و نتیجه بخش است. توجه شود که این دانشگاه در کنار مدرسه حقانی و مدرسه عالی مطهری بدنه اصلی شخصیت‌های سیاسی و مدیران حکومت را تربیت می‌کند و به ویژه در وزارت ارشاد و «صدا و سیما» و سپاه و وزارت امور خارجه قدرت بسیار دارند.2
وی در نقد از بسیج دانشگاه تهران می‌گوید آنان موفق به جذب دانشجویان نشده‌اند و در دانشگاهی که سی هزار دانشجو دارد فقط رقمی میان صد تا سیصد نفر را به خود جذب کرده‌اند لذا در بحران‌ها از ما کمک می‌خواهند تا با دانشجویان معترض مقابله کنند. وی در پاسخ به این سئوال که این‌ها چگونه دانشجویانی هستند که با باتوم و گاز اشگ‌آور به تظاهرکنندگان حمله می‌کنند، می‌گوید: «وقتی نیروی انتظامی کم‌کاری می‌کند بسیجی‌ها وارد می‌شوند. مثلا مردم در حال آتش زدن هستند، نیروی انتظامی در حال نگاه کردن است. این کاهلی نیروی انتظامی است. مردم ریختند خیابان‌ها را بستند و نیروی انتظامی هیچ کاری نکرد. اینجا دیگر خط قرمز نظام بود و بسیج باید جلو می‌آمد.»
کسانی که دوران انقلاب را به خاطر دارند همین نوع کاهلی نیروی انتظامی که حاصل بی‌ایمانی آنان به نظام بود را به یاد دارند.
مسئول بسیج دانشجویی دانشگاه امام صادق بالاخره اعتراف می‌کند در همین مدرسه کاملا دست‌چین شده چنان که تنها دانشگاهی است که انجمن اسلامی ندارد و در انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری یک هفته تعطیل بوده است تا دانشجویان بسیجی برای تبلیغ احمدی‌نژاد فعال شوند، از روحانیون هم گله داشتند که در این زمینه فعال نبودند، امسال عده‌ای از دانشجویان به آقای موسوی رای دادند و به همین دلیل پس از انتخابات مطرود و ساکت شدند.

۳ ـ رویارویی حاکمان با مردم

یکی از ترفندهای شناخته شده و بسیار کارآمد حکومت‌ها استفاده از دشمن است تا گناه عدم موفقیت‌ها و خطاهای خود را به گردن دیگری بیندازند: امپریالیسم آمریکا، صهیونیسم، غرب ضد مسلمان. لذا دولت آقای بوش نعمتی بود برای حاکمان ایران ولی سیاست آمادگی مذاکره آمریکا و خروج برنامه «تغییر نظام» از سیاست آمریکا و غرب، میدان تبلیغ را به مقدار زیادی از دست حکومتگران در ایران گرفته و تنها امید آن‌ها به اسراییل است که با آن رابطه عشق و نفرت دارند و هر دو سخت به وجود یکدیگر برای بقای خود نیازمندند ولی همه می‌دانند که اسراییل نمی‌تواند بدون اجازه آمریکا عمل بکند. از این روی نقش اپوزیسیون داخلی برای حکومت بسیار مهم شده است و می‌کوشد به هر قیمتی که شده گناه تمام نابسامانی‌ها را به گردن «جنبش سبز» بیاندازد. از این رو دولت بسیار کوشید که آنان را عامل بیگانه نشان دهد اما این متاع خریداران چندانی نیافت لذا اکنون می‌گوید این آشوبگری‌ها و ایجاد ناامنی سبب شده که دولت به کارهای خود نرسد و اگر اینان نبودند ما ایران را گلستان می‌کردیم.
از این روی آقای موسوی با اعلامیه شماره ۱۷ خود این بهانه را از دولت گرفت و گفت مردم به حرف ما به خیابان‌ها نیامده‌اند، آنان خواسته‌های خود را دارند و اگر با ما هم سازش کنید تا خواسته آن‌ها را ندهید مشکل حکومت حل نمی‌شود، شما بروید آن خواسته‌ها را در مورد آزادی سیاسی و رشد اقتصادی به مردم بدهید و اصلا کاری هم به کار ما و یا گفت و گو و مذاکره با ما نداشته باشید.
و همین مساله سخت حکومت را نگران کرده است زیرا حالا دیگر بهانه‌ای برای فرار از پاسخ به مطالبات مردم ندارد و مردم هم متوجه شده‌اند که همه سر نخ‌ها به دست آقای خامنه‌ای و سپاه است‌. از طرف دیگر بخشی از همین مردم سپاهیان و بسیج و فرزندان آن‌ها هستند و نظام به خوبی می‌داند که با تکیه بر نیروهای مزدور بی‌اعتقاد نمی‌توان حکومت کرد، لذا اگر نیروهای مومن و صادق که تکیه‌گاه اصلی قدرت هستند در باورهای خود شک کنند ارکان قدرت آنان در خطر جدی می‌افتد.
با توجه به این موارد سخن آقای کروبی در به رسمیت شناختن ریاست جمهوری آقای احمدی‌نژاد معنی پیدا می‌کند؛ رسمیتی که طبق گفته ایشان نه از رای مردم که از تنفیذ حکم آقای خامنه‌ای است پس پاسخگوی واقعی به مردم نیز خود آقای خامنه‌ای باید باشد و خوب و بد این دولت به پای اوست.

پیش‌بینی عملکرد حکومت

با توجه به همه این مسایل، سپاه بیم آن را دارد که آقای خامنه‌ای برای حفظ موقعیت خود با «جنبش سبز» سازش کند، لذا راهی که برای آنان مانده این است که هر چه بیشتر ابراز قدرت کنند و از سویی به آقای خامنه‌ای نشان دهند که آنان قادر به کنترل اوضاع هستند لذا موج دستگیری‌ها و اعدام‌ها را به راه انداخته و هر روز هم بیشتر می‌کنند. آنان دکتر ابراهیم یزدی ۸۰ ساله مریض را که بنا به وصیت امام خمینی از تعرض مصون بود به زندان می‌اندازند و یا کسانی را که در مقابل زور نشکسته‌اند با دستگیری فرزندان جوانشان که گاه هیچ فعالیت سیاسی هم نداشته‌اند، مثل دختران مهندس محمد توسلی، سعی می‌کنند آنان را به تسلیم وادارند. بعد‌ها با قتل اشخاصی چون استاد علی محمدی پیام می‌دهند که اگر ما را کنار بگذارید حمام خون به راه می‌اندازیم. در همین راستاست که آقای حسینیان مدافع قتل‌های زنجیره‌ای و معترض به تحقیق در مورد زندان کهریزک از مجلس که او و گروه احمدی‌نژاد را نمی‌خواهد استعفا می‌دهد ولی آقای خامنه‌ای او را می‌خواهد و از او دلجویی کرده و بر سر سمت نمایندگی مجلس خود بر می‌گرداند.
کلام پایانی آن که امید رهبران کنونی «جنبش سبز» بر آن است که ناکارآیی مسلم حکومت و مشکلاتی که همین حالااز نظر سیاسی و اقتصادی خود را نشان داده، هر روز بیشتر از روز پیش حامیان دولت را نسبت به حاکمان بی‌اعتماد کند و با توجه به اعمال خشونت و بیرحمی‌ای که از آنان خواسته می‌شود، هر چه بیشتر پشت حکومت را خالی کنند. زیرا تا زمانی که آفای خامنه‌ای بر این باور باشد که ارکان حکومت او مومنانه پشت سر او ایستاده‌اند ضرورتی برای هیچ سازش و عقب‌نشینی نمی‌بیند و درست از سر همین بیم است که از سویی این روزها مرتبا تکرار می‌کند که هیچ باجی نمی‌دهد و از سوی دیگر رسما اعلام شده که از این پس ایشان را «امام»، و نه آیت‌الله، بخوانند؛ همان سرسختی‌های شاه در دهه پنجاه و سیاستی که او را تا مرز خدایگانی بالا برد و راه هر گونه مماشات و تدبیر و نجات از بحران را بر او بست.

1-برای شرح کامل این ترفند سیاسی بسیار موفق به مقاله" اسطورهای مذهبی بلای جان حکومت دینی" از این نویسنده در سایت ها مراجعه شود از جمله سایت "ملی مذهبی ها" زانویه 2010
2-نشریه اعتماد 4 بهمن 1388

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد