logo





روز نو گل‌افشان به ما می‌رسد

سخنی چند در باره‌ی مقاله‌ی «بحران در سازمان ما»
منتشره در شماره‌ی ۱۲ «کار داخل»

جمعه ۱۶ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۵ فوريه ۲۰۱۰

احمد فرهادی

از لحظه‌ای که خواندن «بحران در سازمان ما» را به پایان رساندم، بار سنگین پاسخ‌گویی به برخورد مسئولانه‌ی رفقا نسبت به رفیق‌شان را روی دوشم احساس کردم و چند خطی نیز نوشتم، ولی تندی سیر رویدادها و پیشامدهای حماسه‌ی ایستادگی خلق در برابر کودتای انتخاباتی و دامن‌گستری جنبش سبز، تکمیل و انتشار آن را مرتب به تاخیر انداخت. هر بار که خواستم منتشر کنم، به این اندیشیدم که در شرایط کنونی موضوع یک فرد سیاسی در مقابل این‌همه مسائل سیاسی چه اهمیتی می‌تواند داشته باشد که گوشه‌ای از تارنمایی را برای ساعاتی اشغال کند. در نهایت اما به این نتیجه رسیدم که اگر در پی فرصت مناسبی بمانم، شاید به زودی میسرم نشود و گفتم باداباد، هم اکنون پاسخ رفقایم را هرچه کوتاه‌تر کرده و در آستانه‌ی سالگرد حماسه‌ی ۱۹ بهمن و انقلاب ۲۲ بهمن منتشر می‌کنم. هم به دلیل این موقعیت زمانی ویژه و هم برای پرهیز از اغتشاش مطلب، در این نوشته تنها به آن بخش از نوشته‌ی رفقا که مستقیما مرا مورد خطاب قرار داده‌اند می‌پردازم.

مطالعه‌ی «بحران در سازمان ما» احساس‌های متضادی را در من برانگیخت. از سویی احساس مسئولیت تحسین‌برانگیزی که در نوشته در قبال سرنوشت سازمان و سرنوشت رفقای سازمانی موج می‌زند امیدواری‌ام به سازمان و جنبش را چندین برابر کرد و از سوی دیگر برخورد نامهربانانه‌ی رفقا با رفیقی قدیمی مکدرم نمود؛ از سویی احساس شادمانی کردم از این‌که نامه‌ی سرگشاده‌ام بهانه‌ای شده بر تحلیل مسائل سازمان و از سویی احساس گناه کردم از این‌که کارم اندک تاثیری در انتصاب بحران اخلاقی به سازمان داشته است؛ از سویی احساس سربلندی کردم از ابراز وفاداری رفقا به «اهداف و آرمان‌های سازمان» و باور نیرومند به جست‌وجوی مشترک راه‌های غلبه بر مشکلات و بحران‌های فراراه و از سویی دلم گرفت از نوعی خط و مرز کشیدن بین رفقای داخل و خارج بدون توجه به وفاداری هردو به «اهداف و آرمان‌های سازمان». باری نیرومندترین احساسی که سراغم آمد و نیروی جان‌بخشی در کالبد سالخورده‌ام دمید، احساس شادمانی از قدرت زندگی جنبش فدایی بود که در پس نیم قرن حیات پوینده‌تر از همیشه در راه ساختن زندگی زیبا برای میهن‌مان می‌کوشد.

رفقا نقد شما بر رفتار من از دو زاویه برایم بسیار خوشایند و دلپذیر بود. نخست این‌که نسبت به رفتار رفیق خودتان احساس مسئولیت نشان داده و آن را مورد بررسی قرار داده‌اید. دوم و مهم‌تر این‌که ضمن این نقد راه‌ها و کارهایی را که می‌توانند برای اصلاح سازمان کارایی داشته باشند بررسی و پیشنهاد کرده‌اید. نکات عمده‌ی طرح شده در نقد، یعنی محدود نبودن جنبش فدایی به اعضای خارج کشور، محدود نبودن مسائل به یک زمان کوتاه، باور به سازمان، ماندن در سازمان و ادامه‌ی مبارزه، موضوعاتی محوری هستند که برای روشن شدن راه مبارزه، برخورد مسئولانه با آن‌ها ضروری است. من هم دوست دارم نظراتم را خیلی کوتاه در این زمینه‌ها بنویسم.

در باره‌ی محدود نبودن جنبش فدایی به اعضای خارج کشور با شما هم‌نظرم و به روشنی در نخستین بند نامه‌ی سرگشاده نوشته‌ام «فداییان خلق متشکل در تشکیلات امروزین سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) در خارج از کشور، تنها بخش کوچکی از فداییان خلق ایران هستند که پیش از یورش وحشیانه‌ی جمهوری اسلامی به احزاب و سازمان‌های سیاسی، در تشکیلات سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) متشکل بودند». بنا بر این نمی‌دانم چرا نوشته‌اید «شما نیز جنبش فدایی را به اندک اعضای سازمان در خارج از کشور محدود کرده‌اید» و شاهد آورده‌اید که «اگر چنین نبود نظری هم به این بخش اعظم فداییان می انداختید». در حالی‌که همان‌جا تاکید کرده‌ام «خودم را موظف می‌دانم با این فداییان خلق، که جان و جوانی‌شان را سرمایه‌ی سازمان کرده‌اند، آن‌چه را که در مورد سازمان‌شان می‌اندیشم در میان بگذارم شاید آنان راهی برای خروج از وضعیتی که به گمان من ناامیدکننده می‌رسد بیابند». گمان می‌کنم در این مورد اگر دوباره به نامه مراجعه کنید، تجدید نظر خواهید کرد. اصولا یکی از مهم‌ترین دلایل انتشار نامه‌ی سرگشاده گفت‌وگو با آن «بخش اعظم فداییان» بود که در داخل کشور هستند و اگر قرار بود من نیز «جنبش فدایی را به اندک اعضای سازمان در خارج از کشور محدود» کنم، دیگر نامه‌ی سرگشاده نمی‌نوشتم.

در باره‌ی محدود نبودن مسائل به یک زمان کوتاه نیز با شما هم‌نظرم. نوشته‌اید «تبدیل شدن سازمان به ”محفل بحث و فحص“ محدود به ۷ ماه گذشته نمی شود، این وضعیت حداقل دو دهه است که ادامه دارد. متأسفانه شما دیر متوجه شده اید یا با تأخیر، و زمانی که کاسه صبرتان لبریز شد، لب به اعتراض گشوده اید». رفقا مسئله توجه دیرهنگام یا لبریز شدن کاسه‌ی صبر نیست. در سازمان، پس از این‌که گرفتار تبعید شد، همواره بحث چگونگی سازمان‌گری اقدام سیاسی جاری بوده است. این موضوع هم مورد بحث هر ده کنگره بود و هم مورد توجه شورای مرکزی منتخب این کنگره‌ها. راست این است که همه‌ی طرح‌ها و مصوبات و اقدامات به دلایل مختلف به نتیجه‌ی دلخواه نرسیدند. این دلایل موثر بر عدم وجود اراده برای سازمان‌گری اقدام سیاسی نیاز به بحث مفصل دارد که حتما باید به آن‌ها یپردازیم، ولی در این کوتاه موثرترین دلیلی را که می‌شناسم بیان می‌کنم. به گمان من دلیل اصلی را باید در عدم انطباق نوع تصمیم‌گیری با نوع ساختار سازمان دانست. کنگره‌ی دوم در مردادماه ۱۳۷۰ با احساس مسئولیتی قابل ستایش «قطعنامه در باره‌ی فعالیت فداییان خلق در داخل کشور» را به تصویب رساند و در آن اعلام کرد در باره‌ی عرصه‌ها و اشکال فعالیت در داخل باید خود فداییان داخل اتخاذ تصمیم کنند و به آنان توصیه کرد از حفظ و ایجاد هرگونه تشکیلات حرفه‌ای و مخفی پرهیز کنند و اعلام نمود «سازمان در خارج از کشور ارگان‌هایی چون کمیته‌ی ارتباطی یا کمیته‌ی مرزی ندارد». نهادهای سازمانی تا امروز به این قطعنامه صادقانه وفادار مانده‌اند. در کنگره‌ی سوم نیز در انطباق با همین تصمیم سندی که جای‌گزین اساسنامه‌ی پیشین شد «موازین مناسبات تشکیلاتی در خارج از کشور» نامیده شد. این تصمیم، که به شدت بر نوع سازمان‌گری اقدام سیاسی موثر بود و به درازا کشیدن دوران تبعید تاثیر آن را چندین برابر کرد، با تصمیم متناظر در سامانه‌ی تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری تکمیل نشد. من خودم هم طرح جامعی در این مورد ارائه نکرده‌ام که مورد بی‌توجهی قرار گرفته باشد. در شورای ششم و هفتم روی موضوع کار کردم ولی به ارایه‌ی طرح جامعی منجر نشد. علاوه بر آن بحث‌های مکرر روی موضوع با رفقا برای راهیابی در این مورد و اقدامات پراکنده‌ی دیگر نیز داشته‌ام که بار مشخصی نداده است. اما تغییری که در چندماهه‌ی پیش از کنگره‌ی ۱۱ و چندماهه‌ی پس از آن صورت گرفت این بود که، به ویژه زیر فشار بلندپروازی غیرواقع‌بینانه‌ی تصویب برنامه و اساسنامه‌ی جدید در کنگره‌ی یازدهم، موضوع بالکل از بحث خارج شد. همین‌جا این را هم ناگفته نگذارم که معتقدم اگر سازوکار تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری به گونه‌ای باشد که مواضع اتخاذ شده مورد پذیرش اکثریت بالای فداییان داخل کشور باشد، یکی از موثرترین گام‌ها در راستای سازمان‌گری اقدام سیاسی برداشته شده است. نه مانند ده-پانزده ساله‌ی گذشته که اگر سازمان گفته مثلا انتخابات را تحریم می‌کند، درصد بالایی از فداییان داخل در انتخابات شرکت کرده‌اند و اگر گفته شرکت می‌کند، درصد بالایی از شرکت در انتخابات سر باز زده‌اند.

در باره‌ی کارآیی شیوه‌ی کناره‌گیری و انتشار نامه‌ی سرگشاده نظر شما این است که :«معتقدیم شیوه ای که رفیق برای اعتراض خود انتخاب نموده، مسلماً هیچ مشکلی را حل نخواهد کرد». از آن‌جایی که شیوه‌ی مورد بحث دو وجه دارد، به نظر می‌رسد بهتر است آن دو را جداگانه مورد بررسی قرار دهیم.

در باره‌ی انتشار نامه‌ی سرگشاده باید بگویم این تنها راهی بود که می‌توانستم مسائل را به گونه‌ای مطرح کنم که در دسترس همه‌ی فداییان و علاقمندان به جنبش فدایی باشد. واقعیت این است که در درون تشکیلات خارج کشور سازمان به اندازه‌ی زیادی روی روابط دموکراتیک درون سازمانی بحث صورت گرفته و قوانین و مقررات دموکراتیک متعددی تعبیه شده‌اند، اما در تبعید قرار داشتن تشکیلات خارج کشور سازمان و دوری آن از پایگاه اجتماعی‌اش، سبب می‌شود این قوانین و مقررات به شدت آسیب‌پذیر بوده و از استحکام کافی برای ایستادگی در برابر تمایلات غیردموکراتیک برخوردار نباشند. در آستانه‌ی کنگره‌ی ۱۱ و در خود کنگره، به زعم من، همین قوانین و مقررات دموکراتیک و دموکراسی تشکیلاتی مبتنی بر آن‌ها مورد هجوم قرار گرفتند. البته باید گفت با تفاوت رای بسیار پایین. یعنی کنگره‌ی ۱۱، گرچه با تفاوت رای بسیار اندک، مرتکب زیر پا گذاشتن قوانین و مقررات دموکراتیک مصوب سازمان شد و همان‌گونه که در نامه‌ی سرگشاده آمده اشکال تنها متوجه تعدادی از اعضا و نهادهای سازمانی نبود و به تایید کنگره، که در حقیقت نشان دهنده‌ی اراده‌ی کل تشکیلات موجود سازمان است، رسید و چند ماهه‌ی پس از کنگره نیز مورد اعتراض اعضای تشکیلات قرار نگرفت. بنا بر این از نیروی تشکیلات خارج کشور سازمان قطع امید کردم. اما از سوی دیگر از آن‌جایی که «سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) را یک نهاد مدنی سال‌دار و ریشه‌دار میهنم می‌دانم که مردم کشورم برای به وجود آمدن و ادامه‌ی حیات آن هزینه‌های سنگینی پرداخته‌اند» و «بر این باورم که با این سازمان نمی‌توان و نباید همانند یک محفل بحث و فحص روشنفکری برخورد کرد» خودم را موظف دیدم نتیجه‌ی مهمی را که در مورد وضعیت سازمان گرفته‌ام با نیروی اجتماعی بنیان‌گزار و حامی آن درمیان بگذارم. بهترین راه ممکنی که برای این اطلاع‌رسانی به نظرم رسید انتشار نامه‌ی سرگشاده بود. البته ممکن است راه‌های مناسب‌تری بوده و من متوجه نشده‌ام اما باید بگویم که گمان می‌کنم این شیوه تاکنون چندان هم بی‌اثر نبوده است. اکنون دیده می‌شود نه تنها بخش‌های مختلف تشکیلات خارج برای برخورد با مسایلی که به اعتراض و کناره‌گیری یک عضو این تشکیلات انجامیده پا پیش گذاشته‌اند، شما رفقای داخل نیز به آن پرداخته‌اید. جز از طریق انتشار نامه‌ی سرگشاده چگونه می‌توانستم انتقادم را به گوش شما برسانم؟ این‌که نوشته‌اید این اقدام «بحث‌های زیادی را در بین فداییان خلق موجب گردیده است» موضوعات مورد انتقاد طرح شده در نامه‌ی سرگشاده را به مسئله‌ی جدی تشکیلات فعلی تبدیل می‌کند، که کرده، و به چاره‌اندیشی وامی‌دارد، که واداشته، و علاوه بر آن و با اهمیت‌تر از آن یک اخطار بسیار بزرگی برای این تشکیلات و نهادهای رهبری است که گمان نشود آن «بخش اعظم فداییان» در داخل کشور در برابر سرنوشت سازمان‌شان بی‌تفاوت هستند و آن را به حال خود رها کرده‌اند. باور قطعی دارم این جمله‌ی شما که «رفقای شما» یعنی فداییان داخل «نگران آینده سازمان خود هستند» احساس مسئولیت تشکیلات خارج را چندین برابر کرده است. در نتیجه برخلاف نظر شما که نوشته‌اید «در واقع اقدام وی اگر هم انتظار تأثیرگذاری بر کسانی را داشت، عملاً عقیم ماند»، برداشتم این است که انتشار نامه‌ی سرگشاده، به ویژه به دلیل انعکاس آن در بین رفقای داخل، عقیم نمانده و بسیار موثر هم بوده است و به نظر می‌رسد موضوع در نهادهای سازمانی مورد بررسی قرار دارد.

اما در باره‌ی کناره‌گیری نوشته‌اید «شما که همواره منتقد رفقایی بودید، که در اعتراض ... سازمان خویش را ترک کرده بودند» و «رفتن رفقایی چون ... را برنتابیده و مصرانه از آنها می خواستید که در سازمان مانده و با انحرافات مبارزه کنند»، «حال چگونه خود اشتباه آنان را تکرار می نمایید؟». مشابه چنین صحبت‌هایی را بسیاری از رفقای فدایی مقیم خارج، اعم از این‌که در حال حاضر فعالیت تشکیلاتی دارند یا نه، و حتا چند رفیق عضو سازمان اتحاد فداییان خلق ایران، نیز مطرح کرده‌اند، بیش از سه‌چهارم آن‌ها انتشار نامه‌ی سرگشاده را درست دانسته‌اند اما جز دو نفر تا کنون هیچکس کناره‌گیری را تایید نکرده است. بسیاری از آن‌ها نیز مانند شما گفته‌اند «اگر همچنان امیدی به سازمان و آینده آن دارید، بایستی در سازمان مانده و به مبارزه ای پیگیر و خستگی‌ناپذیر ادامه دهید». راست این است که برایم اعلام کناره‌گیری از سازمان به هیچ‌وجه آسان نبود و اکنون نیز این‌که می‌بینیم این کار با مخالفت تقریبا همگانی روبرو شده، مرا به فکر دوباره وامی‌دارد به ویژه آن‌که من هم خودم را جزو آن «ما»یی می‌دانم که «ما هنوز به سازمان فداییان خلق ایران باور داریم». نوشته‌اید «البته اگر خستگی سالها مبارزه و تبعید شما را فرسوده ساخته و می خواهید ایامی را فارغ از اضطراب‌های سیاسی سر کنید، خرده ای بر شما نمی توان گرفت، هرکسی حق دارد، در زمان‌های متفاوت انتخاب‌های متفاوتی داشته باشد. ولی ما بر این باوریم که چنین نیست». رفقا خستگی سال‌ها مبارزه و تبعید فرسوده‌ام کرده، اما ناامیدم نکرده است. همان‌گونه که در نامه‌ی سرگشاده نوشته‌ام «اهداف و آرمان‌های رسما اعلام شده‌ی سازمان فداییان خلق ایران (اکثریت) را کاملا انسانی و درست می‌دانم و به آن‌ها عمیقا باور دارم و هیچ‌گاه از مبارزه در راه آنان دست نخواهم شست». آن نیست که حافظ را رندی بشد از خاطر، این سابقه‌ی پیشین تا روز پسین باشد. دو ماه پیش در پاسخ به نامه‌ی یکی از واحدهای تشکیلات خارج نوشتم «اگر کسی مرا قانع کند که دلایلم نادرستند، لحظه‌ای در نوشتن درخواست عضویت مجدد در سازمان تعلل نخواهم کرد». تاکنون نادرستی دلایلم ثابت نشده، ولی مخالفت همگانی با نتیجه‌گیری‌ام از دلایل درست، مرا به اندیشیدن بیشتر در این مورد وامی‌دارد.

آرزو می‌کنم به زودی دوره‌ی جدایی به سر رسد و به هم رسیدن ما در میهن عزیز و زیبای‌مان زمینه‌ی برآمد توانمندتر و مبارزه‌ی مثمر ثمرتر همه‌ی ما را در راه آرمان‌های والا و انسانی جنبش نیم‌سده‌ای فدایی فراهم آورد. درازنای دوری و غربت رو به پایان دارد. طلیعه‌ی سحر نمایان است.

از نگاه یاران به یاران ندا می‌رسد
دوره‌ی رهایی فرا می‌رسد
این شب سیه‌گون سحر می‌شود
روز نو گل‌افشان به ما می‌رسد

احمد فرهادی.
پنجشنبه ۱۵ بهمن ۱۳۸۸

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد