logo





روحانیت آزادیخواه و مسئله تجدد خواهی در ایران

بمناسبت چهلمین روز فوت آیت الله منتظری

سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۲ فوريه ۲۰۱۰

عطا هودشتیان

ata-hodashtian.jpg
آن مسلمانان مبارز و روحانیون ترقی خواهی که در جریان مبارزات مردم پس از خرداد 1388 به جنبش آزادیخواهانه پیوستند، آنانی که سرکوب و تبعیض وتبعید را به جان و دل خریدند و به نام اعتقاد و دین از انتخابات آزاد و آزادی احزاب و بیان و مطبوعات در ایران دفاع کردند، نام خود را در تاریخ مبارزات جاودانه مردم ایران برای همیشه حک نموده اند
چرا که آن تاریخ آزادیخواهی از ابتدای حیات خود گام به گام با نام مسلمانان مبارز و تفسیر مترقی از اسلام عجین شده بود. و نقش ارزنده آیت الله منتظری نیز در همین جا جلوه گر می شود.
آیت الله مننتظری با اعتراض خود بر علیه توحش نظام حاکم، با رساندن صدای عدالت خواهی بر علیه جباریت جمهوری اسلامی، پیکره روحانیتِ آلوده به قدرت و خون و ثروت، روحانیتی که در طول 30 سال راهبر اصلی بزرگترین نظام دیکتاتوری دینی بود، را ضربه پذیر و لرزان نمود. به دنبال وی، و در تأئید اقدامات او، روحانیون دیگری در داخل و در خارج از کشور، صدای اعتراض پرخروش بر پا کردند و برآنند که راه او را ادامه دهند.
درست است که منتظری خود از بنیانگذاران رژیم اسلامی بود، لیکن بسیار زودتر از دیگران حق را از ناحق تشخیص داد و جدایی خود را با استبداد دینی اعلام نمود. او در هنگامی که باید علیه ناحق اعتراض میکرد با شجاعت تمام چنین کرد. پس وی رسالت خود را همچون یک روحانی مترقی به پایان رسانده است. او دستهای خود را از "نجاست" حاکمیت مطلقه دین شست. خود وی در نامه اش به خمینی در سیزدهم مرداد 1367 پس از موج اول اعدام زندانیان، از طریق ابراز خشم خود، و پس از اعلام اعتراض به اعدامها، از "رفع مسئولیت ..." خود سخن گفت. ولی خمینی در پاسخ به وی نوشت: "من با خدای خود پیمان بسته ام که رضای او را بر رضای مردم ...مقدم دارم" ! (نامه ششم فروردین 1368)

اسلام تجددخواه - سکولاریسم و تجددخواهی درایران

اما چه چیزی در این اسلام مترقی و چهره هایی چون منتظری برای روشنفکران مدرن و گرایشهای سکولار-دمکرات، همچون ما که جایگاه نهایی مان از حوزه "تفسیر مترقی" از دین فراتر می رود، ما که تبین جهان را غیرالهی، و اصل بنیادین نظری و سیاسی را بر جدایی مذهب از حکومت استوار میدانیم، جالب توجه و مهم است؟
پرسیده اند چرا دراین مملکت آلوده به کلام نیرنگ باز روحانیت حاکم، باز باید به این روحانیت اطمینان کرد؟ چرا باید باز فریب آنها را خورد. چه چیزی جز عقب گرایی، سنت پرستی، جباریت و تفکر ارتجاعی در قرن حاضر در نزد روحانیت دیده ایم؟ پرسیده اند: آیا نباید یک بار برای همیشه ایران را از حلقه مسموم و شیطانی روحانیت رها سازیم؟
برای پاسخ میگوییم که در تاریخ ایران قشری از این روحانیت همواره در کناره ره روان آزادی خود را جای داده است. اینرا هم در جنبش مشروطیت و هم در دوره های دیگر مبارزات آزادیخواهانه و هم در جنبش سبز دیده ایم. پس دفاع ما از آنها همواره مشروط به میزان آزادیخواهی و ترقی خواهی آنان است. با اینحال این پاسخ هنوز کافی نیست.
پس پرسش نوشتار حاضر چنین است: آیا ترقی خواهی اسلام گرایان و روحانیت گشاده نظر و نقد پذیر، برای جنبش نوگرا و سکولار و برای پایه گیری مدرنیته ایرانی اهمیت دارد. آیا رهیافت مدرنیته ایرانی و بنای دمکراسی آینده در ایران، نیازی به یک حرکت انتقادی و "خلاف جهت" در میان خود اسلامیون اهل دیالوگ دارد؟ پاسخ ما به این پرسش ها مثبت است. در خطوط زیرین دلایل خود را نشان میدهیم.
پیش از آن خاطر نشان کنیم که در این نوشتار روحانیت را از اسلام و اسلامگرایان، با هر تعبیری، جدا نمیکنیم. اگرچه در میان اسلامیون یک گرایش نظری از دیر باز برآن بوده است که روحانیت را از اسلام جدا نماید، لیکن دیده ایم که به شهادت تاریخ، این اقدام تا امروز متحقق نشده است. و اتفاقا وجود روحانیونی چون منتظری و دفاع آنان از حقوق برباد رفته مردم – عکس اینرا نشان میدهد.

کاروند تجدد خواهی و مدرنیته در ایران

اما دلایل ما:
1- کاروند تجدد خواهی و دمکراسی در ایران از آنرو با اسلامیون گشاده نظر و اهل گفتگو همراه میشود که بخش مترقی روحانیت در سخن و در عمل، به جنبش مدنی مردم در سالها و ماههای اخیر پیوست. چنانکه آمد، ارزنده ترین سمبل آن در عصر ما آیت الله منتظری بود که به استبداد دینی حمله ور شد، با شجاعت پیگیر به اعدام های دهه 60، به انتخابات تقلبی خرداد 1388 و به موج دستگیری ها و شکنجه ها اعتراض کرد، و از این طریق با ندای آزادیخواهانه مردم همگام گردید.
مسئله مشروعیت یکی از نکته های گره ای این مقوله است: در حالی که در مقابل صفوف گسترده افراطیون در قدرت، که مشروعیت حاکمیت اسلامی را نه یک امر مردمی که یک امر الهی می دانند، و از این طریق دولت احمدی نژاد را مشروع قلمداد کردند، آیت اله منتظری از دیدگاه مذهبی خود حاکمیت را تنها برپایه رای مردم دانست.
پس آیت الله منتظری و روحانیت همرا وی، مشروعیت حکومت را از مردم میگرفتند و متکی به رای مردم بوده اند. دیدیم که منتظری با مخالفین نظام از سر ستیز بر نمی آمد و به سرکوب دگراندیشان معتقد نبود. وی به حقوق بشر و آزادی بیان و عقاید احترام میگذاشت. آیا برای آغاز دمکراسی در ایران فردا چیزی بیش از این نیاز داریم؟ و آیا این همه به گسترش ایده ها و خواسته های نوگرایانه مدرن یاری نمی رساند؟
به حداکثر گرایان، آنها که طرفدار زدودن هرگونه نفوذ اسلامیون و روحانیت در تکامل بعدی جامعه هستند، آنها که میگویند که مردم ایران دیگر نیازی به روحانیت ندارند، تاکید کرده باشیم که بر پایی جامعه سکولار و دمکراتیک در جامعه ای چون ایران از مسیر یک تصفیه حساب فکری و فرهنگی با تفکر انجماد گرای مذهبی صورت میگیرد، و گامهای نقادانه در این مسیر تنها زمانی اثر گذار خواهند بود که از بیرون (بتوسط ما) و خصوصا از درون (بتوسط آنها)، یعنی بتوسط خود مذهبیون بت شکن متحقق گردد، یعنی آنها که کار نقد از دگماتیسم دینی را از درونی ترین عرصه های فعال دین آغاز میکنند.
از این رو، برای ایجاد یک بنای دمکراتیک واقعی، باید گستره کاروند نقدی را به درون منظومه بسیار وسیع و پیچیده دین گرایان و دین پژوهان کشاند. به این دلیل است که از هر گام موثری در روند عرفی کردن دین و عقلانی کردن حوزه عمل آن و انسانی کردن برداشت آن از جامعه باید پشتیبانی کرد. باید از هر تلاشی در مسیر گسترش ایده های مترقی و آزادیخواهانه دفاع نمود. در این راستا، نقش آقای منتظری بسیار کلیدی و رهگشا بوده است.
همین واقعیت را در عصر مشروطیت در نزد مذهبیون و روحانیت آزادی خواه و مترقی مشاهده کرده ایم. پس در می یابیم که تحول تاریخی نوگرا، که در آن روشنفکران تجدد خواه نقش ارزنده داشته اند، در هریک از گامهای بالنده اش با یاری آن بخش از اهل مذهب و روحانیت آزادیخواه، عملی گشته است. اگرچه هرگز به آنها خلاصه نمی شده است.
به اعتقاد ما، اگر شگل گیری مدرنیته در ایران می بایست از هیئت کاملا غربی خود خارج گردد و در صحنه تاریخ ایران به پدیده ای بومی و اینجایی بدل شود، بناگزیر به حمایت عناصر بومی، یعنی آن بخش غیر دگم و رفرم پذیر سنت و مذهب نیاز دارند؛ نه به آن دلیل که با این حمایت "امید و شوق" پیش روی در نزد حامیان مدرنیته افزون میگردد. بلکه به آن دلیل که بخش غیر دگم و رفرم پذیر سنت و مذهب کلید فهم، و رابطه با بر خی از کُدها و رمزهای سنتی و کهن میهن مان را بهتر از ما در دست دارد، و قادر خواهند بود امکانات نرمش را در انجماد فکری کهنه گرایان افزون نماید و شرایط استمرار مقامت سنت در برابر مدرنیته را کاهش دهد. این و ما میدانیم که مدرنیته بدون نقب در فرهنگ بومی و بدون فهم و درک آن کُدهای فرهنگی و بدون برقراری یک دیاکوگ ساختار شکنانه (نقد گرا) با آنها نمی تواند در میهن ما سکان گزیند. (البته روشن است که راز سنت تنها در دست دین گرایان نیست، و چه بسا که آنها با برخی حوزهای فرهنگی کهن ایران اساسا بیگانه اند.)
اگر مدرنیته برآن است که از عواملی چون تجارت صنعتی و تولید اقتصادی نوین و شهرسازی جدید فراتر رود و به بنیاد فرهنگ و تفکر بومی نفوذ نماید، پس می بایست با تفکر و فرهنگ بومی نخست وارد دیالوگ گردد و با مباحثه و نقد، روند عرفی شدن و مدرن شدن و نقد پذیریی آن تفکر و فرهنگ را تسریع نماید. پس هر گامی در مسیر گشایش و نقد پذیری به گسترش نوگرایی یاری می رساند.

ایده های تفسیر پذیر

2- از نقطه نظر فلسفی، تردیدی نیست که نگاه و یا جهان بینی دینی وسعت قضاوت انسان را محدود، استقلال عمل وی را نازل، و هویت فرد را در صغارت نگه می دارد. پس چگونه است که برخی دین گرایان و اهل مذهب توانسته اند در حوزه عمل مستقل، در حوزه قضاوت مملو از شجاعت ظاهر شوند، و در آنچه مربوط به هویت است، از دوران صغارت روحی خود گذر کنند، و پشتیبان ترقی خواهی و آزادمنشی شوند؟ آیا آن بخش روحانیت مترقی و بطور مشخص آیت اله منتظری چنین نبود؟
شاید باید گفت: یا این دین گرایان از راه کردهای دینی خود بدرستی آگاه نیستند، یا آنچه میکنند و میگویند با اصول آزادیخواهی ربطی ندارد. و لی میدانیم که چنین نیست. زیرا مثلا آیت الله منتظری هم از دین و نظام عقیدتی آن آگاه بود - زیرا او از عالی ترین مقام دینی برخوردار بود - و هم ظاهرا از آنچه پیرامون آزادی و حقوق و حکومت و ولایت می گفت اطلاع کافی داشت.

پس مشکل کجاست؟

مسئله آن است افکار، عقاید و حتی ایدئولوژی ها، تغییرپذیر و تعبیرپذیرند. به آن معنا که غالب آنها قابل انطباق با ادوار تاریخی گوناگون و جوامع مختلف می باشند.

کارل مارکس این انطباق را از دریچه نیازی که رشد سرمایه داری تولید میکند، توضیح میدهد. ماکس وبر، همین مقوله را از زاویه ضرورتهای ساختار فرهنگی یک جامعه و ارزشهای آن، برسی میکند.
آیا همان تعبیر رزالوکزامبورگ آلمانی از مارکسیسم در روسیه لنین در 1917 پیاده شد؟ آیا همان اندیشه های لنین، در چین مائو متحقق گشت؟ با اینحال همه آن تعابیر گوناگون و متفاوت تنها از یک فرد واحد به نام کارل مارکس و از یک نظام فکری به ظاهر خلل ناپذیر به نام ماکسیسم الهام می گرفتند.
پس تعابیر و تفاسیر گاه، و شاید همیشه، با اصل ایده ها و اصول اولیه متفاوت اند. چرا؟
زیرا از مدار آگاهی، از جایگاه اجتماعی و ساختار روانی انسان (یعنی پذیرنده آن ایده ها) می گذرد. و انسان نه امری کلی، که پدیده ای مشخص است، و چون مشخص است، پس متعلق به یک عصر تاریخی ویژه است. و چون متعلق به تاریخ معین است، پس مشروط به آن است، و افکار و آگاهی و عوالم روحی اش را از آن عصر می گیرد.
پس ایده ها و نظام های عقیدتی و دینی موضوع تحول و تفسیراند، و هر تفسیر متعلق به یک عصر تاریخی ویژه است.
با اینحال، این به آن معنا نیز میباشد که مثلا دو فرد مذهبی معتقد و آگاه به اصول، چون خمینی و منتظری، می توانند در یک زمان دو تفسیر کاملا متفاوت از یک نظام عقیدتی، یک ایده و یا یک اصل مذهبی به دست بدهند. این را نه قصد و نیت آنها، که میزان رابطه و تعلق این دوتن به عصر تاریخی معین شان، و نیز جایگاه اجتماعی و ساختار روانی و ریشه های تربیتی هریک تعیین می نماید. این مجموعه، قرائت فرد را از آن اصول و ایده ها مشروط به خود میکند.
هرچه یک روحانی، یک مذهبی، یک معتقد دینی، این جهانی تر باشد، هرچه بیشتر به عصرتاریخی ش تعلق داشته باشد، پس در افکار و گفتارهایش نیازهای آن را بیشتر منعکس می کند. بنابراین تفسیر وی از اصول عقیدتی بیشتر منطبق با نیازهای زمانه است. این تنش میان عُرفی شدن و ذهد گرایی و کهنه پرستی، واقعیت پیچیده رشد مدرنیته در ایران را ترسیم می کند. زیرا مدرنیته نه یک سره عقل گرایی ضد دینی است، نه جنبشی است که در اساس و ریشه خود بر علیه دین گرایی پرچم علم کرده. درست برعکس، برخی جوانب مدرنیته درست از دل مذهب زاده شده اند.

رفرم پذیری و مذهب

3- تجدد گرایی در ایران می تواند و باید از رشادت ها و خصوصا تفسیر این جهانی اسلام ترقی خواه بهره بگیرد و اینهمه را در مسیر گسترش "مدرنیته ایرانی" جای دهد.
اروپای مدرن نیز همین بهره بری را از دین گرایی جدید کرد.
هگل به درستی نوشت که اساس ذهنیت مدرن که مقدمات "سوژه" (یا عامل) را درمدرنیته پدید آورد، در جریان رفرم پروتستان و تفاسیر جدید لوتر از مذهب مسحیت متحقق شد.
قیام لوتر بر علیه مسحیت رسمی و حاکم که تمامی ارگان های دین و جامعه را در دست داشت با شهامت و دلیری بسیار صورت گرفت. لوتر بر علیه افراط مالی و افراط در قدرت و صغیر خواندن انسان، بر علیه کلیسای مسیحی کاتولیک شورید. وی بر آن بود که برای یک مسیحی واقعی، رابطه با خدای او به توسط کلیسا و پاپ متحقق نمی شود، بلکه او قادر است خود به تنهایی رابطه ای مستقیم با خدای خود ایجاد نماید. لوتر بر آن بود که انسان به خودی خود امکان رابطه بی واسطه با خدا را دارد.
این چنین شجاعتی در بازگرداندن اختیار به انسان، نهال نخستین و تجلی اولیه ذهنیت مستقل فرد بود که گونه راستینی از آزادی فردی را نیز پدید آورد. پیدایش نهال فردیت در مدرنیته، به زبان و قول هگل بعضا در رفرم لوتر و در جنبش پروتستانتیسم تجلی یافت.
4- اما تأکید بر فردیت و ذهنیت مستقل و تمایل به اندیشه نقدی و ضرورت آزادی فردی در ایران، همه جلوه هایی از ورود مدرنیته و فرهنگ تحول پذیر آن در ایران بود، که از اواخر دوران قاجاریه جوانه های آن به تدریج در سطح جامعه و در نزد روشنفکران تجددگرا شکل گرفت. به عبارت روشن، در ایران، مذهب اسلام به یک رفرم درونی و بنیادین، همگام با پیدایش تجددگرایی و مدرنیته، تن نداد. لیکن تمایل به تفسیر این جهانی از اسلام و گشایش نظری، ترقی گرایی و نقدپذیری در نزد بزرگترین نمایندگان اسلامیون، بیشتر در حوزه سیاسی، گسترش یافت. در عصر مشروطه و پس از آن این تمایل به خوبی مشهود بود.
با اینحال میدانیم که در گسترش مدرنیته در ایران، نه قادر خواهیم بود و نه ضرورت دارد که مذهب اسلام را از تمامی جوانب فکری و اجتماعی مان "پاک کنیم". بلکه شاید بهتر خواهد بود که آن را به نفع تجدد گرایی و مدرنیته چرخش دهیم. برای چنین چرخشی باید تفکر و نگاه آن را به رشته اندیشه نقدی بکشانیم. مدعیان آن را به جدل فکری دعوت کنیم و از گام های ترقی خواهانه آنها در مسیر گشایش فکری و آزادی خواهی و نقدپذیری تمجید نمائیم.
فراموش نکنیم که مذهب هم یک عقیده، هم یک فکر و هم یک ارزش است. اگر کسانی با تلاش بسیار توان آن را داشته اند که مذهب را از عقیده و فکر خود بزدایند (که البته حتی باید توفیق شان را در این مسیر مجددا بازبینی کرد) نمی توان به راحتی با چند کتاب و چند نقد نظری، آن ارزشها را از خود زدود. ما گاه در نقد مذهب به گونه ای مذهبی اندیشیده ایم، زیرا با مذهب غالبا از دریچه "عقیده" و "نظر گاه ذهنی" نگریسته ایم، نه از دریچه ارزش. و درنیافتیم که همان ساطوریکه برخی از ما بر علیه مذهب بلند کرده اند، به میزان زیادی هنوز به رنگ و بوی مذهب آلوده است. با اینحال نه می توان به مخالفین دین ایرادی گرفت و نه به دل بستگان به مذهب.
تنها باید گفت که اگر احتمالا هر دوی آن گروه به آزادی و نیز آینده کشورشان فکر می کنند، باید بتوانند بر سر یک میز بنشینند و به خاطر بهروزی و بهره بری آینده ایران، نه با خواسته های حداکثرشان که با خواسته ای حداقلشان به همکاری و همدلی همت نمایند.
پس روشنفکران و گرایشهای سکولار- دمکرات باید از اسلامیون و آن بخش از روحانیت مترقی که برای آزادی این مرز و بوم به ستیز و مقاومت همه جانبه ای برعلیه استبداد دست زده اند، دفاع نمایند. باید شهامتشان را تمجید نموده و آنرا گامی در مسیر عدالت اجتماعی و برپایی جامعه مدنی در برابر تحجر ارتجاع دینی بدانند.
و آیت اله منتظری سمبل آن شهامت ارزنده بود! یادش گرامی باد!
دکتر عطا هودشتیان - مونترال
www.hoodashtian.com
hoodasht@yahoo.com

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد