logo





کتاب سبز بانو

سه شنبه ۱۳ بهمن ۱۳۸۸ - ۰۲ فوريه ۲۰۱۰

مهناز هدایتی

hedayati.jpg
کتاب سبز بانو توی دستانش سیاه شد
نمی دانم چه شد یکباره پایانش سیاه شد

غرور ملی ام تاج قشنگش بود جلد کتابش
کتابش سوخت تاجش ریخت ایرانش سیاه شد

که زان پس زین پشیمانی شب و روز را گریستیم
ز اشک چشم ما هم برف و هم باران سیاه شد

چه رقصان بود زمانه در کتاب سبز بانو
چه شد طوفان هجوم آورد و دیوانش سیاه شد

پلیدان خبیث شب پرستان تاب اش ندیدند
چنان کردند به روزش که ایمانش سیاه شد

ستاره صد هزاران در کتابش می درخشید آه
خیانت کرد به او او که چشمانش سیاه شد

کسی که مثل من بود مثل تو بود شکل دوستان
دریغا غفلت از ما بود که ایمانش سیاه شد

رفیقان نارفیقان به شکل میش گرگ مانند
رفیقان چون خطا کردند ایرانش سیاه شد

بهمن ماه1388
http://mahnazhedayati.blogfa.com/


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

با اندوه هم نشینیم
مهین
2010-02-02 14:26:41
خانم هدایتی با خواندن این شعر دست به دامان اشک بردم و اشک ریختم هر چند از شک کاری ساخته نیست اما چه می شود گفت ؟

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد