رويكرد اصلاح طلبي كه مهندسي اجتماعي تدريجي يا جز به جز نيز خوانده ميشود در عين حالي كه تصويري از يك جامعه ارماني در ذهن دارد با اصلاحات گام به گام و ازمون و خطا به سوي دستيابي به ازادي و دمكراسي پيش ميرود و چنانچه خطايي در روند اصلاحات باشد جبران ان ممكن است. | |
براي مقابله با نظامهاي استبدادي تا كنون تجربه بشري به دو راهكار دست يافته است يكي رويكرد انقلابي و ديگري تلاش درجهت اصلاح نظام سياسي مي باشد.گروهي از هواداران و حاميان راديكال جنبش سبز كه در شرايط فعلي دم از اصلاح قانون اساسي وساختارهاي نظام فعلي ميزنند راهكار انقلابي را مد نظر دارند.اين افراد اكثريت اعضاي اصلاح طلب جنبش سبز كه همراه وهمفكررهبران اصلاح طلب جنبش هستند را با عناويني همچون واپسگرا و در پي رجعت به گذشته و رهبران جنبش رانيز ملتزم به حفظ نظام و فاقد شجاعت انقلابي ميدانند.واقعيت اين است كه بحث از منظر علمي بسي مهمتر و عميق تر از موارد مطرح شده است.رهيافت هاي بشري به ويژه در دهه هاي اخير به روشني بيانگر اين موضوع است كه راهكارهاي انقلابي براي ايجاد جامعه برتر عواقب و نتايجي گاه فاجعه اميز به بار اورده كه اغلب جامعه شناسان و فلاسفه را در موثر بودن اين راهكار با ترديد هاي جدي مواجه ساخته است.دلايل عمده مخالفت فلاسفه سياسي با راهكار انقلابي به شرح ذيل ميباشد:
1_ انقلاب كه به منظورتجديد بناي جامعه واقع ميگردد امري كلي است و لازمه ان وجود علم از امور مسلم است.وانسان اين علم و معرفت را در اختيار نداردواگاهي بر امور مسلم هم بايد بر پايه تجربه استوار باشد.
2_ نفس انديشه و ايده ايجاد جامعه ارماني معرفتي است كه همانند همه معرفتها در معرض ابطال پذيري قرار دارد و بعيد نيست پس ازانقلاب و ويراني جامعه به منظور ايجاد جامعه برتر و مدينه فاضله و پس از تحمل هزينه هاي جبران ناپذير به جامعه تازه متوجه ميشويم كه ان انديشه اي كه صحيح مي پنداشتيم نادرست و مصداق جهل بوده است .به علاوه مهندسي كل گرا يا انقلابي كه ميخواهد جامعه را از بيخ و بن زيرو روكند راه را براي خودكامگاني كه فرصت طلبانه از خلا قدرت بهره ميگيرند هموار ميسازد.
3 _دليل ديگر براي رد مهندسي اجتماعي انقلابي يا سراب گرا اين است كه تعهدات مهندسان سراب گرا انقدر بزرگ و كلي است كه تحقق انها در زمان حيات خود انها و ديگر جانشينانشان غير ممكن است و در نتيجه وعده هاي انان براي عملي شدن به زمان بيشتري نياز دارند.در اين زمان طولاني به دليل شرايط مختلف انقلابات روحي زيادي در مردم پديد ميايد و در قلمروسياست تجربه ها و ازمايش هاي متفاوتي پا به ميدان ميگذارند.پس لزوما در انديشه ها و ارمانها نيز تغييراتي حاصل خواهد شد.و با گذشت زمان حكومتي كه در نظر سازندگان ان ارماني مي نمود در ديد جانشينان بعدي يه هيچ وجه ارماني نباشد.
4_اصولا انسان نميتواند براي انسانهاي ديگر نسخه اي در حد و اندازه خوشبخت كردن انهاتهيه كند.زيرا او بدون هيچ تزلزلي معيار هاي برتر خود را بر ديگران تحميل ميكند.ورسالتي براي سعادتمند كردن ديگران بر دوش خود احساس ميكند.درحالي كه ياري كردن ديگران را ميتوان به عنوان وظيفه اي اخلاقي بر دوش گرفت.اما تلاش براي خوشبخت كردن انها منجر به وارد شدن به خلوت همان كساني ميشود كه ما نسبت به انها نيت خير داريم.ودر نتيجه اين كار عدم تساهل ميگسترد.جنگ هاي مذهبي راه مياندازدو ميخواهد ارواح انسان را با تفتيش و شكنجه رهايي بخشد.اين است كه هرگونه تلاش براي گستردن بهشت بر روي زمين مطمئنا جهنم به همراه مي اورد.
در مقابل رويكرد اصلاح طلبي كه مهندسي اجتماعي تدريجي يا جز به جز نيز خوانده ميشود در عين حالي كه تصويري از يك جامعه ارماني در ذهن دارد با اصلاحات گام به گام و ازمون و خطا به سوي دستيابي به ازادي و دمكراسي پيش ميرود و چنانچه خطايي در روند اصلاحات باشد جبران ان ممكن است.واقعيت اين است كه مخالفت با مهندسي اجتماعي ارمان گرا به اين علت نيست كه هيچ ارزويي در زندگي بشر قابل تحقق نيست بلكه اتفاقا بسياري از ارزوهاي بشر كه روزگاري تخيل محسوب ميشدند امروزه به تحقق پيوسته اند.اما تحقق انها تدريجي و از راه مهندسي اجتماعي خرده كار بوده است.مانند تاسيس نهاد هاي مختلف براي تامين صلح وامنيت كه در يك فرايند تدريجي و تكاملي به تحقق پيوسته است.از تفاوتهاي انقلاب و اصلاح كه بگذريم در حوزه عمل سياسي بايد نكاتي رانيز مد نظر قرار داد.مهمترين اصل در سياست عملي اين است كه به عنوان كنشگرسياسي توجه كنيم تمام هنر سياست در انتخاب شر كمتر است و درحوزه عمل سياسي در پي امر ايده ال بودن كوته فكرانه است.ما در حوزه نظري سياست ميتوانيم به راحتي ايده الها و ارمانهاي خود را كه مبتني بر اصول دمكراسي باشد را برشمريم.اما نميتوانيم از رهبران و فعالين سياسي كه در فضاي استبدادي و خفقان پيگير مطالبات جامعه هستند بخواهيم تمامي ارزوها و ارمانهاي ما را كه بر حق هم هستند در ان واحد مطرح كرده و هرگونه رفتار مدبرانه انان را درجهت ارام كردن فضاي سياسي سازش و عقب نشيني بناميم.همه ميدانيم كه مطالبات جامعه علاوه بر انتخابات ازاد و ازادي بيان و مطبوعات و احزاب شامل مواردگسترده تري از قبيل عدم تبعيض نژادي و قومي و جنسيتي ومذهبي ميباشد.اما تجربه جوامعي كه از راه اصلاحات مسالمت اميز و بدون خشونت گذار به سوي دمكراسي را طي ميكنند نشانگر اين است كه همه موارد فوق به سرعت و يك شبه حاصل نميشوند.به عنوان مثال در شيلي كه اكنون به عنوان يك كشور داراي دمكراسي قلمداد ميشود با وجود اينكه مخالفان پينوشه طي مذاكره و توافق با او قدرت سياسي را از دست نظاميان خارج كردند اما هنوز نظاميان حاضر به پذيرش فرماندهي رييس جمهوربر ارتش نشده اند.امروزشيلي 30 سال پس از كودتاي پينوشه با دقت بسيار و با كندي در حال تغيير است.جنبش سبز كه از ابتدا بر مبناي اعتراضات مسالمت اميز بنا شده است ريشه در اصلاح طلبي دارد.از انجاييكه رويكرد اصلاحي بر اساس توجه و پايبندي به قانون اساسي بنا شده جنبش سبز در مرحله اي بروز و ظهور پيدا كرد كه كنشهاي حزبي و تعاملات فعالين سياسي اصلاح طلب در مواجهه با قدرت سياسي بي نتيجه ماند.در اين مرحله جنبش اصلاحي با فعال كردن اصلي ديگر از قانون اساسي كه بر اعتراضات مسالمت اميز صحه ميگذارد گامي به جلو در جهت اصلاح نظام سياسي برداشت.جنبش سبز جنبشي برانداز و در پي سرنگوني نظام سياسي نيست.زيرا با ايده الها و اهدافش همخواني ندارد.از سوي ديگر در همين قانون اساسي كه منتقدينش فراوانند راهكار عزل تمامي مقامات سياسي كشور تعبيه شده وقابل اجرا است.معضلي كه درسالهاي اخير با نظارت استصوابي شوراي نگهبان در انتخابات مختلف در نظام سياسي كشور پديدار شد سرمنشا تمامي بحرانها وگرفتاريهاي نظام پس از انتخابات گذشته ميباشد.از انجاييكه شوراي نگهبان با نظارت پراشكال و نامتعادل خود از حضور نمايندگان واقعي مردم در عرصه هاي اجرا و قانونگذاري ممانعت كرده است مردم خود به خيابان امده و به جاي نمايندگان و وكلاي خود حق خويش را راسا از نظام مطالبه ميكنند.راهكاري كه براي برون رفت از شرايط فعلي براي حاكميت و جنبش سبز وجود دارد بر اساس تجربيات دهه هاي اخيرجوامع بشري تفاهم و گفتگو است.لخ والسا رهبر جنبش همبستگي در بحبوحه مبارزات خود به هنگام دريافت جايزه صلح نوبل1983 چنين سخن گفت:" اكنون و در اين گردهم ايي پر اهميت بايد اين نكته را ياد اوري كنم كه ملت لهستان نه هرگز در برابر دشمن سر فرود اورده است و نه مسير خشونت و خونريزي هم ميهنانش را انتخاب كرده است.ما نبايد تسليم خشونت شويم ما نبايد از ازادي هاي اتحاديه همبستگي محروم شويم.ما نبايد به زنداني شدن مردم به خاطر ارا و عقايدشان گردن نهيم.درهاي زندانها بايد گشوده شود و مردمي كه به خاطر دفاع از اتحاديه و حقوق مدني زنداني شده اند رها و ازاد شوند.نبايد به بهانه دفاع از حقوق و عزت و كوششهايمان احساس نفرت بر ما چيره گردد.اين مسيري است كه ما برگزيده ايم.علي رغم رويدادهاي دو سال گذشته در كشور من هنوز بر اين باورم كه راه ديگري به جز رسيدن به يك توافق نداريم.و اين كه ميتوانيم مسايل دشواري كه اكنون با انها دست و پنجه نرم ميكنيم با گفتگوي واقعي بين مقامات دولتي و مردم حل كنيم."جنبش همبستگي در لهستان كه حركت در چارچوبهاي قانوني و بدون خشونت را مد نظر داشت براي وادار نمودن دولت به خواستهاي منطقي و قانوني خود شروع به اعتصابات كارگري كرد.بيش از پنجاه هزار كارگر به رهبري لخ والسا حدود شصت و هفت هفته ايستادگي كردند تادولت عاقبت مجبور شود تن به خواسته هاي انان بدهد.علاوه بر برخي خواسته هاي صنفي و مادي مهمترين خواسته انان تشكيل اتحاديه هاي مستقل كارگري بود.همان چيزي كه دولت كمونيست سالها در برابر ان مقاومت كرده بود.نظامهاي اقتدارگرابنا بر ويژگيهاي روانشناسي خودهمانطور كه نسبت به مخالفان ناتوان و ضعيف خود زورگويي ميكنند در مقابل قدرت و ايستادگي حريف ضعف و زبوني نشان ميدهند . با امضاي توافقنامه ميان كميته هماهنگي اعتصاب و دولت اين كميته صورتي قانوني يافت و نام سازمان همبستگي را برگزيد.از ان پس حزب كمونيست با رقيبي قانوني مواجه شد كه گرچه امكان به قدرت رسيدن در كوتاه مدت را نداشت اما ديگر يك پاي معادلات سياسي كشور بود.به اين ترتيب جنبش با اهستگي و دشواري پيش ميرفت.گاه مشي اعتدالي همبستگي صداي هواداران را درمي اورد كه والسا در پاسخ از صبر سياسي سخن ميگفت.و انان را از هزينه هاي سنگين تندروي برحذر ميداشت.سرانجام حزب همبستگي توانست در انتخابات نيمه ازاد پارلمان در سال1989 پيروزي چشمگيري به دست اورد.دولت كمونيستي در يك انتخابات ازاد پارلماني قافيه را به حريف باخت و جنبش همبستگي بي هيچ خشونتي قدرت را در دست گرفت.در ايران نيز جنبش سبز كه بر اساس مشي غير خشونت اميز به راه خود ادامه ميدهد مناسب است كه با تدبير لازم همچنان بدون خشونت باقي بماند تا بهانه سركوب را به حاكميت ندهد .از انجاييكه جنبش سبز در مرحله فعلي راهكار اعتراضات خياباني را در دستور كار قرار داده به جاست كه در جهت گسترش اعتراضات به اقصا نقاط كشور تلاش خويش را به كاربندد.از پيش شرط هاي ضروري براي حضور همگاني مردم ناراضي از وضع موجود در اعتراضات ايجاد شرايط نسبتا امن و غير خشونت اميز به هنگام اعتراضات ميباشد. براي نيل به اين مقصود كه از اهداف مهم جنبش سبز در شرايط فعلي ميباشد حتي اگرحذف شعار هاي تند و تهييج اميز و بعضا تحريك كننده در جذب اقشار بيشتري براي حضور در اعتراضات موثر واقع شود ضروري است كه مورد توجه همه اعضا واقع شود.حتي اگر راهپيمايي سبزها با سكوت برگزار شود اما در گستره وسيعتر و در شهرهاي مختلف صورت پذيرد جنبش به اهداف خودبسيار نزديكتر خواهد شدتا اينكه با حضور عده كمتري و شعارهاي تند وهزينه برباشد.انچه قدرت و اعتبار جنبش سبز را در جامعه نمايان ميكند حدت و شدت شعارهاي مطرح شده نيست بلكه گستردگي حضور اقشار و طبقات مختلف در جنبش است.به جاست كه گروه ها و احزاب قانوني كه در دايره جنبش سبز و اهداف ان قرار ميگيرند با دعوت هر چه بيشتر مردم به حضور پرشور در راهپيمايي 22 بهمن در سراسر كشور اعتبار و عظمت جنبش سبز و مطالبات برحقش را به گوش همگان برسانند.
نظرات خوانندگان:
پرسش حمید حمیدی 2010-01-30 03:58:19
|
رضا عالمی عزیز با سلام و خسته نباشید
مطلب شما را مطالعه کردم.آیا به نظر شما اصلاحات برابر با روش های مسالمت آمیز و روش های انقلابی برابر با اعمال خشونت است؟
به باور من شما و بخشی از همفکران شما با این همانی دادن مفاهیم تلاشی برای شفاف سازی انجام نمی دهید.کدام نظریه مبتنی بر این دیدگاه است که هر حرکت مسالمت آمیزی باید اصلاح طلبانه و هر انقلابی لزومأ باید با خشونت همراه باشد.
آیا می توان مفهوم رفرم در جوامع توسعه یافته و غیر استبدادی را با اصلاحات در نظام های استبدادی برابر دانست؟
مگر بزرگترین انفلاب قرن معاصر که به انقلاب انفورماتیک و یا انقلاب دیجیتال معروف شد با خشونت توام بود؟
آیا نمیشود خواستار تغییرات با رویکرد حوره عمومی با روش های مسالمت آمیز بود؟
به باور من نگرشی که سیاست را با نگاه به حکومت و فقط در اصلاح و بر اندازی مورد ارزیابی قرار میدهد،نمی تواند منجر به تغییر شود.
فکر می کنم نیروی که بتواند یک حکومت را سرنگون نماید،قطعأ قدرت اصلاح آن حکومت را نیز دارا خواهد بود.ای نیرو فقط در عرصه عمومی و با قدرت مردم
امکان پذیر است.
اصلاحات و انقلاب بدون حضور مردم و بدون رویکرد عرصه عمومی اگر نگویم امکان پذیر نیست،بیشتر به معجزه هزارهسوم شباهت دارد.
به باور من اقتدار حکومتی را تنها با قدرت اجتماعی می توان به عقب نشاند
شاد باشید
با مهر
حمید |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد