گسستگیهایی در رابطه با پیوستگی سیاسی روانی مبارزاتی ما بین توده های مردم بخصوص زنان و جوانان از یک طرف، و پیشاهنگان سیاسی سوسیال دموکرات آنها از طرف دیگر کاملا مشاهده میشود. مجموعه یکسری عوامل میتواند در شکل گیری چنین پدیده ای دخیل باشند. شاید اگر بخواهیم لیستی از این عوامل را اسم ببریم، فاکتورهای زیر از آن جمله دلایل موّثر باشند. تعویض نسلها و عدم بازتاب آن در ساختارهای سازمانهای سیاسی، جدایی موقعیّت جغرافیای سازمانهای سوسیال دموکرات از ایران، نقصان در زمینه تحوّل یابی آرمانی متناسب با آرمانهای نسل جوان، و بازمانده های اندیشه های بازدارنده متاّثر از راه رشد غیر سرمایه داری و مشی افراطی گری چپ را میشود درون این عوامل جا داد.
واقعاُ ما از خودمان می پرسیم آیا ما ژورنالیست هستیم، اقتصاد دانیم، آکادمیسین می باشیم، سیاستمداریم و یا در عین حال برای خود بعنوان فعّال سیاسی رسالتی در هدایت و به مقصد رساندن جنبش مردمی قائلیم. خیلی از ما ها خود را بعنوان فعّال سیاسی میشناسیم و رسالتی در هدایت و به مقصد رساندن جنبش مردمی داریم ولی تمامی نوشته ها و عملکردهای ما غیر از این را نشان میدهد. اگر بعنوان فعّال سیاسی برای به مقصد رساندن خیزش مردمی نقشی قائلیم، آن مقصد در این برهه تاریخی و در این شرایط تاریخی کجا میباشد؟ آیا سازمان سیاسی ماپلاتفورم آینده ای این برهه تاریخی را برای ما ترسیم کرده است؟ آیا خود ما تعریف تاریخی اجتماعی شفّاف و مشخصّی از آن داریم تا برای همه ارائه کنیم؟
خود را در حدّ رهبران جنبش مردمی میدانیم ولی نقشمان در حدّ یک ژورنالیست فقط به بیان و تشریح وضعیّت و شرایط عینی تنّزل پیدا کرده است. رسالت رهبری احزاب سیاسی را داریم ولی کار ما از حدّ آکادمیسینها خارج نمیشود که به تکرار نقطه نظرات "حسین و اکبر و مهدی و ...." کفایت میکنیم و در بهترین حالات آلترناتیوهای مختلف آنها را تشریح میکنیم. آیا نقش تاریخی رهبران جنبش سیاسی مردمی تا این حدّ تنّزل کرده است؟ آیا لازم نیست برای یکبار و همیشه با خودمان تعیین تکلیف بکنیم که ما خود را لایق رهبری جنبش مردمی میدانیم یا نه؟ اگر خودمان را فعّال سیاسی میدانیم باید مثل فعّال سیاسی به رسالت تاریخی خود واقف بوده و در جایگاه درست خود تعهّد کنیم تا به نقش تاریخی خود عمل کنیم.
اینکه موّفق میشویم تحلیل درست ارائه داده و برنامه و پلاتفورم درستی تنظیم میکنیم یا نه، و یا اینکه استراتژی و تاکتیک مرحله ای ما درست است یا نه یک مساله دیگر، ولی سوال اینجاست که آیا خودمان را بعنوان فعّالان سیاسی موظّف میدانیم که باید صاحب تحلیل مشخّص، پلاتفورم مرحله ای، استراتژی و تاکتیک مبارزاتی لازم برای این مرحله تاریخی میدانیم، یا نه؟ با لباس مستقّل، برنامه و استراتژی و تاکتیک مستقّل وارد میدان بشویم؟ همه ما رابا یونیوفورم ولباس مستقّل و مشخّص خودمان بشناستد، نه از طریق نسبتهایی که با اکبر و حسین و مهدی و غیره داریم.
تا به حال که خلاف این را نشان داده و به تکرار گفته های این و آن پرداخته ایم. حرف مشخّص ما چیست؟ کدام بخشهایی از برنامه ما، ما را از دیگران مترقّیتر نشان میدهد؟ چرا استراتژی و ناکتیک مرحله ای ما (اگر صاحب استراتژی و تاکتیک مرحله ای خاصّی هستیم) از مال دیگران بالنده تر ، تحوّلگرایانه تر، عملیتر و واقعبینانه تر میباشد؟امروزه رهبران سیاسی از بدنه تشکیلاتها و به همان نسبت سازمانهای سیاسی از سطح آمادگی سیاسی روانی جنبش مردمی عقبتر افتاده اند.
جنبش مردمی آبستن تحوّلات نوینی میباشد. محیطهای کار و کارگری از حالت خواسته های صنفی، به تقاضاهای سیاسی ارتقاء پیدا میکنند. نشانه های سازمان یافته گی کارکنان و کارگران بیشتر و بیشتر مشاهده میشود. خلاء عدم پاسخگوئی سازمانهای سیاسی سوسیال دموکراتیک به انتظارات تاریخی و رسالتهای تاریخی که از آنها انتظار میرود را شخصّیتهای پراکنده از اقشار و بخشهای مختلف روشنفکری پر میکنند. شاهد بودن به اعتصابات سیاسی در آینده غیر قابل انتظار نیست.
صحبت از این شد که فعّلان سیاسی یکی از اهدافشان هدایت جنبش مردمی جهت رسیدن به مقاصد مرحله ای و تاریخی خیزش مردمی میباشد. آیا این اهداف و مقاصد را از دیدگاه ما بصورتی شفاّف برای خودمان ترسیم کرده ایم؟ آیا تحلیلی عینی و تاریخی از جنبش اخیر داریم تا بر محور آن سناریوهای احتمالی پیشامدی را بتوانیم پیش بینی بکنیم و در برخورد با آنها تاکتیکهای لازم را برای آن احتمالات مختلف مد نظر داشته باشیم؟جالب اینجاست که کارها دارد کاملاُ بر عکس میشود. خلاء عدم پاسخگویی فعّلان سیاسی به نقش تاریخیشان را آکادمیسینها و ژورنالیستها و غیره پر میکنند.
یکی از این نمونه ها اطّلاعیّه "سکولار دموکراتهای سبز" میباشد که با استقبال قابل توجّهی روبرو میشود. هیچ برنامه ای جبهه ای نمیتواند ایده آل باشد و نمیتواند خواسته های همه را کاملاُ بر آورده بکند، ولی این برنامه توازنی را در اطلاّعیه خود ایجاد کرده که در شرایطی که همه میتوانند برایش انتقاداتی داشته باشند، در عین حال کمتر کسانی با اندیشه سیاسی سوسیال دموکرات و یا سکولار دموکراسی یافت میشوند که کلّیت آنرا رّد بکنند. این در شرایطی است که خیلی از تهّیه کنندگان آن "آکادمیسینها"، "ژورنالیستها" و فعّلان غیر سیاسی میباشند. در شرایطی که سیاسی کاران ما تشریح امورمیکنند، آکادمیسنها و ژورنالیستهای ما کمر همّت به تغییر شرایط اجتماعی را بسته اند.
غرّش زلزله های بعدی رامیشود زیر پا احساس کرد. آیا در راستای ایجاد آلترناتیو مستّقل سیاسی سکولار دموکراتیک بصورت شفاّف و مستّقل نقش سیاسی رهبری کننده را ایفا خواهیم کرد تا بتوانیم اپوزیسیون بالنده درون حکومتی را در صفوف تحوّلگرایان بیاوریم، یا در صف محافظین و نگهبانان ولایت فقیه خواهیم بود. در صورت عدم شکل گیری اپوزیسیون سکولار دموکراتیک مستقّل از حکومتیان با رهبری تحولّگرایان سکولار دموکراتیک، (نه لیبرالیستهای اسلامی) اپوزیسیون درون حکومتی با جناح حاکم حکومتی حول حفظ یکپارچگی نظام وحدت خواهند کرد.
بر کسی نباید پوشیده باشد که اپوزیسیون لیبرال دموکراسی اسلامی درون حکومتی تا این مقطع زمانی تمامی توان سیاسی خود را، شاید بیشتر از ظرفیت خود در مقابله با مافیای نظامی سیاسی کودتا بکار برده است. شرایط عمومی داخلی و خارجی میتواند تا یک مقدار دیگر این اپوزیسیون در این مسیر پیش ببرد، امّا عدم توجه به خواستگاه اقتصادی آنها و عدم در نظر گرفتن منافع مشترک اقتصادی کّل حکومتیان بر پایه همان خواستگاه، یک خطای جبران ناپذیر است. درست است که لیبرالیسم اسلامی احتیاج به حکومت قانون و امنیّت سرمایه گزاری و استمرار مناسبات اقتصادی و سیاسی بین المللی دارد، ولی این جناح انباشت اولّیه این سرمایه ها را از همان پایگاههای ارتجاعی شبکه ای قبلی خود بدست آورده، و هنوز هم در می آورد.
لیبرالیسم اسلامی بر اساس اتکّا به شبکه های تکنوکراسی و بوروکراسی خود سالها بر اقتصاد دولتی نیش و چنگال زده و از آن تغزیه کرده است و از طریق شبکه های فامیلی اجتماعی خاّص خود بخشهای قابل توجهّی از اقتصاد صنعتی، خدماتی، تاسیساتی و تجاری مملکت را در چنگال خود داشته اند و هنوز هم دارند. وقتی از اینها صحبت میکنیم، باید شبکه های اقتصادی سیاسی پشت آنها را با تصویر روشن ماهّیت آنها در نظر بگیریم.
دقیقا به همین دلایل است که نقاط اشتراک ایندو جناح مخالف حکومتی بر نقاط افتراق آنها می چرند. دقیقاُ به همین دلیل است که فقط و فقط با حضور یک اپوزیسیون مستّقل سکولار دموکراتیک خارج حکومتی تحوّلگرایی که آن را دموکراتهای رادیکال لائیک رهبری میکنند امکان این فراهم میشود که لیبرالیستهای اسلامی از مافیای سیاسی نظامی ارتجاعی کودتا خود را جدا بکنند و منافع خود را در اتحّاد با این جبهه جستجو بکنند. فقط چنین آلترناتیوی مستقّل و قدرتمند امکان این را فراهم میکند که انها در این مسیر رادیکالیزه بشوند، نه پند و نصیحتهای عقلانی.
کاملاُ بر عکس آنهایی که سیاست مناسبات عقلانی از طریق نصیحت کردن و توصیه کردن و مذاکرات را پیش میبرند، تاثیر گذاری سیاسی مخصوصاُ در شرایطی که با ساختار ایدئولوژیکی حکومت ولایت فقیه روبرو هستیم، با بلوکهای شبکه ای قدرت اقتصادی سیاسی و یا الیگارشی ارتجاع اسلامی، فقط از طریق قدرت بسیج سیاسی و سنگینی وزنه سیاسی آلترناتیو میتواند اعمال بشود. جنبش خودبخودی مردم با حضور خود در صحنه روز بروز اراده سیاسی خود را حاکم میکند. آیا سیاسیتمداران ما قبل از ژورنالیستها و آکادمیسینهای ما زلزله صدای پای مردم که از دور می آید میشنوند؟ بیژن جزنی این صدای پای مردم را آنموقع از درون دیوارهای بلند زندان اوین میشنید.
دنیز ایشچی 19 ژانویه 2010
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد