logo





با یاد و خاطره ستار کیانی

سه شنبه ۲۹ دی ۱۳۸۸ - ۱۹ ژانويه ۲۰۱۰

ساسان کیانی

برادر بزرگم نصیر را به خاطر نمی آورم. تازه به دنیا آماده بودم که رژیم شاه او را اعدام کرده بود. لالایی دوران کودکیم داستان دلاوریهای نصیر ۲۱ ساله بود، که در جنگ با اهریمن کشته شده بود. بزرگتر که شدم خیلی وقتها با هق هق گریه مادرم که سعی‌ در فرو خوردنش داشت بیدار میشدم، دلیل رنجش را به درستی نمیدانستم، اما آنچه بود تلخکامی بی پایانی بود که سراسر وجودش را گرفته بود. سال ۶۷ وقتی‌ ستار را اعدام کردند در نامه ای‌ برایش نوشتم: "اکنون علت دردی را که از بدو تولدم در چهره داشتی، احساس میکنم."
بیست و دو سالی ست که از اعدام ستار می‌گذرد اما من همچنان به نبودش عادت نکرده‌ام. شاید هم هرگز عادت نکنم.هنوز هم وقتی‌ شبها سر بر بالین میگذارم به خودم می‌گویم: مادرم حق داشت که میگفت:" اندوه از دست دادن عزیزان هرگز رهایت نمیکند". برادر بزرگم نصیر را به خاطر نمی آورم. تازه به دنیا آماده بودم که رژیم شاه او را اعدام کرده بود. لالایی دوران کودکیم داستان دلاوریهای نصیر ۲۱ ساله بود، که در جنگ با اهریمن کشته شده بود. بزرگتر که شدم خیلی وقتها با هق هق گریه مادرم که سعی‌ در فرو خوردنش داشت بیدار میشدم، دلیل رنجش را به درستی نمیدانستم، اما آنچه بود تلخکامی بی پایانی بود که سراسر وجودش را گرفته بود. سال ۶۷ وقتی‌ ستار را اعدام کردند در نامه ای‌ برایش نوشتم: "اکنون علت دردی را که از بدو تولدم در چهره داشتی، احساس میکنم."
از او یاد گرفته بودم به شیوه سنتی‌ عزاداری کنم و اسمی از عزیز ازدست رفته نیاورم. اما نمی‌دانستم با غم درونم چه کنم. تا به کی‌ و کجا آنرا با خود یدک کشم. مرگ ستار خواب آرام را از من ربوده بود. خلاء بزرگی در زندگیم ایجاد شده بود که با هیچ چیز پر نمیشد.
کم کم با خواندن نوشته ها و خاطرات زندانیان دلم می خواست از عزاداری در خلوت خویش بیرون آیم و همراه با تمامی بازماندگان قربانیان این جنایت، این درد مشترک را فریاد زنم. در همصدایی با آنان و با پرده برداشتن از ظلمی که بر آنان رفته است، این جانیان را رسوا کرده تا دیگر نتوانند هر بار با نامی‌ دیگر و سلاحی دیگر به میدان آیند و عشق و آزادی و اندیشه را سلاخی کنند.
متاسفانه در یادنامه ستار مندرج در نشریه "نبرد" و سایت سازمان فداییان خلق هیچ اشاره ای به فرار قهرمانانه اش از زندان نشده است. تراژدی واپسین سالهای زندگی او و رنجی که پس از دستگیری دوباره اش بر او رفته بود مسکوت ماند.
نوشتن این وقایع نه تنها پرده از جنایات جمهوری اسلامی بر میدارد بلکه در شکافتن، شگردها، انگیزه‌ها و ریشه‌های اصلی‌ این تفکر ضد بشری تجربه ارزشمندی برای نسل بعدی خواهد بود. افزون بر این، با افکندن نور بر زندگی و مبارزه انسانهایی چون ستار، که از خانواده، کسی جز هم بندی و رفیق، از محل زندگی، مکانی جز خانه تیمی و از نزدیکان، کسانی جز همه مردم زحمتکش و شریف را نمی شناختند، انسان را سرودی دوباره خواهد بود.
نوشته ای که پیش رو دارید بر اساس دستنوشته ها و مطلبی که سعید عزیز در سال ۶۷ در مراسم بزرگداشت ستار نوشته و خوانده بود و مطالب جمع آوری شده از گفتگو با دوست عزیز و گرامی‌ رضا رئیس دانا، از جان بدر بردگان فاجعه ۶۷، هم بندی وا پسین ماهای زندگی ستار در اوین و محمود عزیز‌ که با او در زندان خوی هم بند بوده تهیه شده است.

بدلایل امنیتی برخی از اسامی مستعار می باشد.
ساسان کیانی
27.12.2009
sasankiani@hotmail.de


google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:

shahin shoreshi
Iraj
2011-06-21 22:35:16

(جان باختۀ کمونیست ستار کیانی)





ماموتها بر کليدهای ساکت سُل سياهۀ ناموقر کلاغ پرتاب می کنند

" تاعدالت برای عشق شانه بالا اندازد"

-زردابه های زهرخند زربافتِ زخميت اما

نواختن های سرخ کبود را

بر گيجگاه محتاج انفجار 'هفت برادران' شرر به آواز مي آيند



پژواک استدراک زمزمۀ خاموشت را ضمير گيلاسستان های جنوبی

بر فراز فلات تبسم می زنند !

پايِ استنشاقِ هوايِ تازه پاورچین می آید

و بر تَرکِ کوههای شورش صبح

اسبها خاطرۀ بادهای آبستن رابه سمت جنگل عصیانیِ لبخندهای تو

در يالها مچاله می کنند !



نبض خاکستريهایت

کدام دُب اکبر شيری نور را بر پنج خط حامل

نيازمند زخمه های کهکشان نقطه های کور مي کنند ؟

زهرخند زردابه های زخمیت

چه دور

چه غريبانه ،

چه قهوه ای سوخته اند

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد