شهامتِ گُل را
به تقديس بنشينيم
هنوز میرويد !
* * *
آبِ راکد، در استبدادِ ظرف
مطيع
شکلِ ظرف میشود !
و آبِ روان . . . میبرد ظرف را با خود !
* * *
آنقدر در قفس زنده ماند
پرنده ی صبور
که قفس
گِرداگِردش پوسید و فرو ریخت
و پرنده پَر کشید . . . !
* * *
دزد
از صدای پای خود بيشتر میترسد
تا از صاحبخانه !
* * *
آدمها عوض نمیشوند
آنچه عوض میشود
شرايط است !
* * *
شب میگوید: من نور ام !
خورشيد میگوید:
تو کوری !
و چراغ می خندد . . .
* * *
دروغگويان همه
شکل هماند !
* * *
آب را از من دريغ میکند
و بر کارت پستالی از دريا
مینويسد: دوستات دارم !
* * *
آنگاه
که در بلندترين نقطهی غرورِ خود ايستادهای
ارتفاع سقوط ات را
اندازه گيری کن !
* * *
ظالم، شکايت میکند
قاتل قضاوت
ابله فقاهت
«عجب که بوی گلی مانده است و رنگِ نسترنی » !
* * *
چنان پستی
که با خدا هم که بنشينی
تو بالا نمیروی
خدا را از چشم همه میاندازی !
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد