خیزش پرتوان طبقه متوسط شهری در ایران، ساحَت دروغین روحانیت بنیادگرا و ارتجاعیٍ در قدرت را از هم دریده است، و هر چه زمان میگذرد، این روحانیت به اقلیتی کم اهمیت تر و درمانده تر بدل میشود. برعکس، روح مسئول و ذهنیت خردگرای روحانیت مترقی برآن شده است تا بار دیگر آبروی دین را باز خرید کند، و خود را با تاریخ و تحول ناگزیرش به سوی گشایش اجتماعی و آزادی در ایران همگام نماید. آیت الله منتظری والا ترین سمبل این همگامی بود. مرگش، همچون زندگیش، آفریننده و شورش برانگیز بود، و خود در ایران امروز بدل به پدیده ای اجتماعی و همه جاگیر گردیده است.
منتظری با آن کلام تند و بی پروایش، از دوران صغارت انسان بی پناه، محکوم و بی بیان گذر کرده بود. با زندگی این جهانی آشتی کرد، با ملت رو به تحول خود آشتی کرد، با خرد ورزی و نوگرایی و آزادی آشتی کرد، لیکن در عمل و در سخن نشان داده بود که با ارتجاع مذهبی و روحانیت در قدرت هرگز سر آشتی ندارد!
آن کلام مسئول و بی پروا از آن مردی بود که از حاشیه تاریخ آمد، بر حاشیه قدرت سُکان گزید و در حاشیه زیست، لیکن شاهد زنده این ستمگریها بود؛ پس درود بر او! - که از ابتدا و پیش از بسیاری دیگر، زبان اعتراض گشود.
کسب اعتبار مجدد
- ادعا کنیم که اگر اینهمه بی پردگی در کلام، آنهمه شجاعت در تصمیم و بازآفرینی در عمل نبود، چه بسا که تمامی اعتبار پیش از این لگدمال شده روحانیت، که درطول 30 سال اخیر حیثیتش به قدرت و پول و جنایت آلوده شده بود، به تمامی و برای همیشه از میان میرفت. گویی برای کسب اعتبار مجدد یک قدر قدرتِ یکه تاز را نیاز بود. یک والامقام. زیرا درمیان آنهمه سخنگویان روحانیت پیشرو، و مسلمانان مترقی، که البته هرگز در طول این 3 دهه، هیج موقعیتی را برای کسب حیثیت خود از دست نداده بودند، هیچکدام نه شجاعت و نه اعتبار و نه نفوذ آیت الئه منتظری را نداشتند....!
پس اگر منتظری را "ساده لوح" خوانده اند، شاید از آنرو بود که وی به اخلاقیات آن آقایان و دیپلماسی قدرت آشنا نبود؛ شاید از آنرو بود که وی هرگز به روانشناسی سیاست و کُدهای کلامی قدرت آلوده نشده بود، و عقاید خود را بی پروا، بی آنکه در زرق و ورقهای سیاسی بپوشاند و زینت قابل پسندی برای آن فراهم کند، بیان میکرد. چرا که گویا نه به قدرت و نه به چابلوسان گرداگرد شمع آنقدرها بهایی نمیداد، و چه بسا هرگز به آنهمه دلبسته نبود.
او بود که با ولایت مطلقه دینی، حذف فیزیکی معترضین و با اعدام زندانیان دهه 60 مخالفت کرد، و فراتر از همه اینها و به حیله انتخاباتی خرداد 1388 اعتراض نمود. او دلیرانه از مبارزات مردم حمایت کرده، و سرکوب ها و دستیگیریها و تجاوزات جنسی در زندانها را آشکارا افشا نمود. و هنگامیکه میبینیم که اینهمه در نزد او، با ارجاع مداوم به اسلام متحقق میگردید، درمیابیم که اساسا او، یعنی حسین علی منتظری بود که آبروی روحانیت را باز پس گرفت.
با اینحال لازم است بر یک نکته تاکید کنم: پس از فوت آقای منتظری، بسیاری از کوششگران و قلم زنان بدرستی از وی سپاس گذاری و قدر دانی کردند. با اینحال برخی در این قدر دانی غلو کرده و از وی نویی ستایش غیر واقعی ارائه دادند. واقعیت آنکه، منتظری یک دین گرا بود که به حاکمیت دین، لیکن براساس رای و خواسته مردم، معتقد بود. زیرا اعتقاد داشت که پیش از ظهور مهدی، حاکمیت اسلامی بر اساس آرا و رای مردم شگل میگیرد. او یک مرجع باور مذهبی، لیکن نوگرا و مردم دوست بود. او مدافع ستمدیدگان بود. و از همین رو نامش در تاریخ نهضت رهایی بخش ایران جاودانه خواهد ماند.
شکست نظریه بازگشت به گذشته
- از صدر مشروطیت به این سو، از آن روزگاران پر ستیز که دُگم روحانیت ارتجاعی و در راس آن شیخ فضل الله نوری، مخالفت با سه اصل، یعنی "عدالت"، "آزادی" و "برابری"، که از اصول تجددگرایی آن عصر بود، را در این سرزمین رواج دادند، ریشه های افراط گرایی در ایران پربار گردید. این گرایش افراطی که بعدها جمهوری اسلامی را برپا نمود، به اصلی ترین مانع و اساسی ترین سد فرهنگی در برابر نوگرایی و مدرنیته در ایران بدل شد.
اکنون در قدرت، این افراطیون نه تنها در مقابل هرگونه نواندیشی و مدنیت مقاومت کردند، که مهمتر، امکانات نظری و عملی بازگشت به گذشته را نیز فراهم نمودند. که چنانکه مشاهده کردیم، بهمن 1357 از دیدگاه آنها تلاشی بود در مسیر بازگشت به گذشته. روحانیت بنیادگرا و حامیان افراطی آنها، پس از کسب قدرت، تمامی سرمایه های کم نظیر این میهن و آخرین ذخیره های ذهنی جوان ما را به باد داد، تا در این گوشه خاکی، شرایط را برای ظهور آن نجات دهنده نادیده فراهم آورند. و این موهبتی بود کم نظیر که کسانی، اندک کسانی همچون منتظری، پیدا شدند که از همان ابتدا و با شهامت در مقابل این جهالت فکری و سیرنزولی تاریخ ایستادگی کردند.
نظریه بازگشت به گذشته، ایدئولوژی بنیان گذار جمهوری اسلامی است. و برآن است که ساختار امروز را میتوان و می بایست بر پایه کنشهای گذشته و موازین سنت و دین برپا نمود. این ایدئولوژی مقاومتی بود در برابر نفود ناگسست مدرنیته و نوگرایی در ایران. اما، برعکس این طرح تخریبی، حرکت اجتماعی مردم و نیازها ی آن درست برخلاف این گرایش بتدریج پایه میگرفت. در طول این 3 دهه، سال به سال ایدئولوژی رژیم از نیازهای مردم فاصله میافت. و خوشنودی آن بود که در خرداد 1388، در اوج اعتراضات آزادیخواهانه، بخشی از دین گرایان مترقی همراه با مردم قرار گرفتند، زیرا بر آن بودند که پیکار برای شکوفایی دین شان را نه در مسیر بازگشت به گذشته - که آن گذشته هرگز دیگر تکرار شدنی نیست- که در جهت پاسخ به نیازهای حال مردم و جامعه باید سامان داد.
از اینروست که امروز جنبش سراسری اقشار مردم و خصوصا طبقه متوسط ایران، که ندای نوگرایی در گلو نهاده است، از شهامت های آیت الئه منتظری قدرشناسی میکند. دیدیم که در شهرهای کوچک و بزرگ چگونه مردم دلیر ما خاطره شجاعتهای وی را پاس داشتند. شعار "وصیت منتظری- پایان این دیکتاتوری ! " شعار جوانان و تمامی مردم در شهرها در این روزها بود.
اکنون اوباشان هرجایی، با دشنه های برهنه و خون آلود، با پوشش های بدلی، بر سر هر عبور گاهی، چشمِ تیز کرده اند تا در هر لحظه دوباره قلب آزادی زخمی، اما پر امید را هدف قرار دهند. سرکوب ها ادامه دارد. اینهمه تلاش برای خفه کردن صدا و فکر آنکس که - زنده اش که هیچ - مرده اش نیز برای حاکمان، پر خطر می نماید؟ هراس از مرده او آنقدر است که برای نخستین بار مرتجعین در قدرت، حتی مجلس ترحیم حسین علی منتظری، یعنی یک آیت الله صاحب کتاب را، منحل کردند. لیکن آیا اینهمه، شعله های خشم را گسترده تر نخواهد کرد؟
آری، آیت الله منتظری یک روحانی بود، نه یک فیلسوف ویا یک روشنفکرلائیک، یک دین گرای واقعی، لیکن مردم دوست بود، و اینهمه برای ره روان دمکراتیسم و لائیسیته – که ما باشیم – و برای پایه گیری جامعه مدنی در ایران کمک شایان خواهد کرد. جایگاه و سخنان آقای منتظری خود نمودی بود از شکست نظریه بازگشت به گذشته حاکمان وقت.
چهار نقطه نظر در تحلیل
- از نقطه نظر تاریخی، دفاع آیت الله منتظری از حق طلبی مردم، چنانکه آمد، آبروی تاریخی روحانیت را، که بخش اعظم آن در طول 3 دهه طولانی به قدرت آلوده شده بود، خرید. از این نقطه نظر، منتظری و همگامان روحانیش را می بایست در ادامه حرکت روحانیت مترقی در جنبش مشروطیت که برای عدالت خواهی قیام کردند، بحساب آورد.
- از نقطه نظر اجتماعی، مواضع و سخنان وی نه فقط به گسترش مبارزه مردمی، تلاش در دفاع از حقوق بشر و آزادی فردی یاری خواهد رساند، بلکه جریان شکاف در روحانیت و سنت گرایان را احتمالا تسریع، و جناح اسلامیت مرتج را به نفع جمهوریت متزلزل تر خواهد کرد.
استبداد حاکم در ایران مدعی اسلام گرایی است. پس به آن دلیل که مخالفت های منتظری با استبداد همواره با ارجاع مداوم به موازین اسلام صورت میگیرفت، به آن دلیل که او خود در طرح این موازین یک مرجع بتمام بود، به آن دلیل که اساسا او بود که ولایت فقیه را در جمهوری اسلامی مطرح کرد و بعد ها خود او به منتقد آن بدل گردید، بنابر این، از دیدگان مردمان کوچه و بازار، قیام او علیه استبداد حاکم مشروع تر بنظر می رسد. پس فوت منتظری و منع عزاداری هواخواهانش ازسوی رژیم، میبایست اقشار وسیع تری از گروهای سنتی و مردد را به صفوف معترضین جلب نماید. از اینرو، مرگ وی نزاع تاریخی میان دو اسلام را شدت بیشتری خواهد بخشید.
تکرار کنیم: نه آنکه تنها مرگ او چنان کرده است، که رژیم خود، باز با "شگردهای جانانه" اش، از طریق ایجاد محدویتهای بسیار زیاد برای طرفداران وی در مراسم غزاداری، درحال گسترش چنین وضعیتی است. زندگیش به کنار، که آن همه اعتراض بود، حال مرگش خود به یک جنبش اجتماعی به تمام بدل شده است.
- از نقطه نظر روان شناسی اجتماعی اما، این وضعیت تحلیل دیگری نیاز دارد. مرگ یک روحانی که ویژگی های عمده و برجسته ای چون پدریت، روحانیت و تقدس (و البته نه جباریت)، را همه در خود جمع کرده بود، و بعلاوه مورد ستم حکام وقت نیز قرار گرفته، با خاطره جمعی و روحیات تقدس گرای برخی از اقشار اجتماعی ایران یک پیوند ویژه ایجاد میکند.
نخست آنکه عدم روحیه جبار در نزد منتظری، که ترجمانش درجامعه، بصورت ضعف شخصیت در سیاست و در نحوه بیان، در اذهان منتشر گردید، اکنون در هنگام مرگ از وی یک مظلوم ساخته است. و مردم ایران مظلوم دوست هستند. سپس آنکه، مراسم پس از مرگ او که اکنون مورد نفرت حکام قرار گرفته، و خصوصا در هنگامه پر جوش و خروش محرم، از او تصویری شبیه به یک شهید را در ذهن ترسیم میکند. و گروههای بسیاری از مردم ایران شهید پرست هستند. که بلاخره اینهمه باز هم بیشتر از گذشته، مشروعیتِ پیش از این متزلزل شده رژیم را، بی پایه تر میکند.
- و بلاخره از نقطه نظر فلسفی، رهاورد بعدی دیدگاه ها و گفته های منتظری و یاران نوگرایش، نشان خواهد داد که اتفاقا سامان یابی آتی مدرنیته در ایران – برخلاف نظرات برخی- نمیتواند تماما غربی باشد، که مدرنیته در این سرزمین هرچه بیشتر پدیده ای بومی و ایرانی خواهد بود؛ زیرا به ناگزیر با محورهای ساختاری و خصوصا فکری و فرهنگی این مردمان و سنت، که به ناگزیر از دین منبعث است، آمیخته خواهد گشت. زیرا میبینیم که برخی از حامیان سنت و دین قادر اند به درایت و هوشمندی بخشی از مختصات اصلی مدرنیته را – چون احترام به حقوق مدنی و فردی، جدایی دین از دولت، جدایی امر خصوصی از عمومی - درک نموده و با شهامت حتی در تحقق تاریخی آن شرکت فعال بکند...... و منتظری چنین بود !
سوم دی ماه 1388 - 25 دسامبر 2009
دکترعطا هودشتیان - مونترال
www.hoodashtian.com