logo





شانزده آذر و جنبش دانشجویی ایران

سخنرانی در واشنگتن *

دوشنبه ۲۱ دی ۱۳۸۸ - ۱۱ ژانويه ۲۰۱۰

مجید زربخش

majid-zarbakhsh-s.jpg
سالگرد شانزدهم آذر ، امسال در شرایطی برگزار می گردد که زمامداران ایران از وحشت تبدیل این مراسم به نمایش بزرگ مخالفت دانشجویان مردم ایران با نظام جمهوری اسلامی همه ابزارهای ارعاب و سرکوب را بکار اندادخته اند. دستگیریهای گسترده ، بازداشت فعالان دانشجوئی و سیاسی و هشدارهای پی در پی نیرهای نظامی و انتظامی بخشی از تلاشهای پردادامنه در این زمینه است. برغم این تمدیدات و تکاپوهای عبث هم اکنون گزارش ها حکی از مقاومت سد ناپذیر و حضور گسترده ی دانشجوان و مردم در دانشگاهها و خیابانهای کشور است.
در مقابله با استبداد و خودکامگی حاکمان ،در مبارزه برای آزادی و برانگیختن مردم به مقاومت همواره نقشی بزرگ ایفا کرده است . در کنار خواست‌ها و مطالبات صنفی، دو عامل اساسی برانگیزنده‌ی این مبارزه و استمرار آن بوده است. یکم ستم و ناهنجاری موجود در جامعه در ارتباط با آن، گرایش‌های ترقی‌خواهانه و آزادی‌خواهانه دانشجویان و دوم نیاز دانشجو به فضای آزاد اندیشه است.
دانشجویان به اقتضای موقعیت خویش به آزادی و فضای باز برای مطالعه و بحث، برای جریان آزاد اندیشه، برای پژوهش و بیان آزادانه‌ی فکر و نظر نیاز حیاتی دارند. این گرایش و نیاز، در شرایط حاکمیت استبداد و خفقان و عقب‌ماندگی، جنبش دانشجویی را به یک نیروی پیکار علیه این شرایط و در بسیاری موارد به آغازگر و پیشگام این پیکار تبدیل می‌کند.
مبارزه و مقاومت جسورانه‌ی دانشجویان ایرانی در داخل و خارج کشور، در دوران رژیم گذشته، در نظام کنونی و در جنبش جاری و فعالیت‌های پی‌گیر و خستگی‌ناپذیر کنفدراسیون جهانی محصلین و دانشجویان ایرانی در خارج از کشور که فصل‌هایی درخشان از تاریخ سیاسی معاصر کشور ماست تجلی بارز این واقعیت است.
جنبش اعتراضی دانشجویی از همان نخستین سال‌های ایجاد دانشگاه در ایران، شکل گرفت. نخستین مقاومت جمعی دانشجویان سه سال پس از تاسیس دانشگاه تهران در سال 1316 دردوران خفقان و دیکتاتوری قدرتمند رضا شاه، با اعتصاب دانشجویان دانشکده‌ی فنی برای دستیابی به خواست‌های صنفی آغاز شد.
فعالیت جنبش دانشجویی ایران چند سال بعد ، پس از شهریور 1320 گسترش یافت. در فاصله‌ی میان سال‌های 1320 تا 1332 در شرایط نسبتاً آزاد ناشی از برکناری رضا شاه، اوضاع پس از پایان جنگ جهانی دوم و ضعف قدرت مرکزی در ایران یک جنبش بزرگ سیاسی- اجتماعی و به همراه آن یک جنبش دانشجویی وسیع و فعال در کشور شکل می‌گیرد.
ویژگی این جنبش متشکل بودن و فراگیر بودن آنست. از سال 1324 انجمن‌های دانشجویی در دانشکده‌ها با نام «شورای دانشکده» تاسیس می‌شود که فعالیت آن‌ها عمدتاً صنفی بود. مسئولان این شوراها و به سخن دیگر نمایندگان دانشجویان از طریق انتخابات، از سوی دانشجویان برگزیده می‌شدند.
در سال 29-1328 از درون این شوراها، «سازمان دانشجویان دانشگاه تهران» به وجود می‌آید و این سازمان واحد جایگزین شوراهای دانشکده‌ها می‌شود. تا سال 1330 این سازمان تنها تشکل دانشجویی در دانشگاه بود که تمامی دانشجویان فعال را صرفنظر از گرایش‌های سیاسی در بر می‌گرفت و بر فعالیت‌های صنفی تاکید داشت. با وجود این، سازمان نامبرده و غالب فعالان و هدایت‌کنندگان آن تحت نفوذ جریان چپ قرار داشتند که در آن زمان حزب توده معرف و نماینده‌ی آن به شمار می‌رفت. پس از طرح مساله‌ی ملی شدن نفت سیاست‌های حزب توده و نفوذ آن در میان فعالان و رهبران این سازمان سبب جدایی بخش‌هایی از دانشجویان از سازمان شد. این روند اختلاف و جداشدن‌ها سرانجام منجر به ایجاد سازمان دانشجویی دیگری گردید که در آن دانشجویان هوادار مصدق و جبهه ملی گرد آمدند. به این ترتیب در سال‌های ملی شدن نفت، دو سازمان دانشجویی با گرایش‌هایی متفاوت، فعالیت‌های دانشجویی را سازماندهی و هدایت می‌کنند.
در این سال‌ها با توجه به وابستگی این سازمان به احزاب سیاسی کشور (حزب توده و جبهه ملی) و یا متاثر بودن آن‌ها از احزاب نامبرده و سیاست‌هاشان کشمکش و اختلاف میان احزاب، در درون سازمان‌های دانشجویی و دانشجویان بازتابی گسترده دارد و عامل درگیری‌های فکری، نظری و سیاسی و برانگیختن جدال‌های تند میان آن‌ها بود. این دوره از جنبش دانشجویی که ویژگی آن وجود دو سازمان رقیب و اختلاف سیاسی شدید میان آن‌هاست تا نیمه‌ی سال 1331 و ایجاد تغییراتی در سیاست حزب توده در قبال مصدق، تداوم داشت.
پس از کودتای 28 مرداد 32 و سرکوب سازمان‌های سیاسی و جنبش دموکراتیک و استقلال‌طلبانه‌ی ایران، تنها جنبشی که ماه‌ها به رودررویی آشکار ادامه داد جنبش دانشجویی بود. یورش 16 آذر ماه 32 به دانشگاه تهران، قدرت‌نمایی رژیم کودتا برای خفه کردن این جنبش از طریق سرکوب خونین آن بود.

فضای آذر ماه 1332

یورش 16 آذر در ماه‌های نخست پس از کودتا و در فضایی انجام گرفت که حاصل قدرت‌یابی کودتاچیان در ایران بود. در 28 مرداد 1332 حکومت مصدق با کودتای آمریکائی - انگلیسی با همدستی دربار پهلوی و حمایت دو آیت الله یعنی کاشانی و بهبهانی انگلیسی و مشارکت مستقیم هندرسن سفیر وقت آمریکا در ایران، ژنرال شوارتسکف و اشرف پهلوی با صرف 21 میلیون دلار هزینه، سرنگون می‌شود و به جای آن حکومت نظامی استقرار می‌یابد. دکتر مصدق و یاران او به زندان می‌افتند، سازمان‌های سیاسی سرکوب می‌شوند. روزنامه‌ها را توقیف می‌کنند و مبارزان راه آزادی و استقلال را روانه‌ی زندان‌ها و تبعیدگاه‌ها می‌سازند. دستاوردهای جنبش ملی ایران به رهبری مصدق برای پایان دادن به سلطه‌ی 150 ساله‌ی بریتانیا و لغو قرارداد نفتی تحمیلی 1933 (1312)** باز پس گرفته شد. دولتی که سیاست آن استیفای حقوق ملی و حاکمیت مردم بر منابع و ثروت کشور بود، دولتی که به رغم محاصره‌ی نظامی و اقتصادی از سوی انگلیس و قطع کمک‌های خارجی توانسته بود برای نخستین بار بودجه‌ی کشور را بر اساس اقتصاد بدون نفت استوار کند، جای خود را به دولتی داد که ساخته و پرداخته‌ی کودتاچیان و دست نشانده‌ی آن‌ها بود.
دولت کودتا بر آن بود که از طریق سرکوب سازمان‌ها و احزاب سیاسی و دستگیری‌های گسترده و با ایجاد فضای خفقان، زمینه‌ی تحقق هدف‌های کودتاگران را فراهم سازد. اما با وجود فضای خفقان مقاومت‌های پراکنده، تجمع‌های موضعی و پخش نشریات علنی و مخفی ادامه یافت. در 16 مهر ماه یعنی نزدیک به یک ماه و نیم پس از کودتا، نخستین تظاهرات بزرگ به حمایت از مصدق و علیه کودتا در تهران انجام گرفت و دانشگاه و بازار به پشتیبانی از مصدق دست به اعتصاب زدند. به رغم دستگیری‌های پس از این تظاهرات، کمی بیش از یک ماه بعد، در 21 آبان، چهار روز پس از آغاز محاکمه‌ی دکتر مصدق، ده‌ها هزار نفر در تهران و شهرهای مختلف کشور دست به تظاهرات زدند که دانشجویان به طور فعال در آن شرکت داشتند.
در 24 آبان اعلام شد که نیکسون معاون رییس جمهوری آمریکا (آیزنهاور) و نماینده‌ی فرمانده‌هان کودتا، به ایران خواهد آمد. به دنبال این اطلاع، اخبار گفت‌وگوهای جاری در زمینه‌ی عقد قرارداد با کنسرسیوم بین‌المللی نفت در کشور پخش شد و در 14 آذر خبر مربوط به تصمیم دولت مبنی بر تجدید رابطه با انگلستان از سوی سرلشگر زاهدی نخست‌وزیر کودتا اعلام گردید.
در چنین فضایی و در شرایط حکومت نظامی، دانشجویان در 14 آذر ماه دست به تظاهرات زدند که در پی آن عده‌ای دستگیر شدند. در 15 آذر دانشکده‌های پزشکی، دندان پزشکی، حقوق و علوم، دانشجویان در اعتراض به محاکمه‌ی دکتر مصدق و افتتاح مجدد سفارت انگلیس دست به تظاهرات زدند. خبرها در محافل دانشجویی حاکی از آن بود که دانشجویان مصمم‌اند هنگام ورود نیکسون به ایران دست به تظاهرات بزنند. حکومت اما نه فقط چنین تظاهراتی را برنمی‌تافت بلکه می‌خواست هنگام ورود نیکسون همه جا، همه‌ی صداها خفه شود. افزون بر این رژیم کودتا در انتظار فرصتی بود تا از دانشجویان که همچنان به مبارزه ادامه می‌دادند انتقام بگیرد، انتقامی که موجب عبرت آنان و مردم شود و آتشی را که در دانشگاه‌ها همچنان زبانه می‌کشید و به خارج سرایت می‌کرد، خاموش سازد.
صبح روز شانزدهم آذر دانشجویان با مشاهده‌ی اوضاع غیر عادی اطراف دانشگاه و حضور سربازان و تجهیزات نظامی فوق‌العاده یقین یافتند که با برنامه‌ی سرکوبی گسترده روبه‌رو هستند. با مشاهده‌ی این تدرکات و پیش‌بینی حادثه‌ای خونین کوشیدند هیچ گونه بهانه‌ای به دست انتقام‌جویانی که در پی کشتار و جنایت بودند، ندهند. در نتیجه با احتیاط و به طور آرام به کلاس‌ها رفتند. با وجود این در ساعت دوم درس گروهبانان و سربازان «دسته‌ی جانباز» که به مسلسل‌های سبک مجهز بودند، همراه با سربازان عادی به دانشکده‌ی فنی هجوم بردند و به بهانه‌های مختلف عده‌ای از دانشجویان و استادان را مضروب و به داخل کامیون‌ها بردند. با وجود این دانشجویان با آگاهی از وضعیت و نقشه‌ها، آرام و با حفظ خونسردی سعی کردند بهانه‌ای به دست مهاجمان ندهند. اما نیروهای اعزامی که فرمان قتل و انتقام‌جویی داشتند، سرانجام حدود ساعت ده صبح هنگامی که دانشجویان در کلاس درس بودند به رغم مقاومت شدید رییس و معاون دانشکده‌ی فنی (مهندس خلیلی و دکتر عابدی) و مراجعه‌ی آن‌ها به دکتر سیاسی رییس دانشگاه و رییس گارد دانشگاه و مقامات بالا، به کلاس‌های درس یورش بردند. در پاسخ مراجعه‌ی رییس و معاون دانشکده به مقامات بالا به اینان گفته شد که سربازان از «دسته‌ی جانباز» هستند، برای ماموریتی خاص آمده‌اند و کسی نمی‌تواند مانع آن‌ها گردد.
سربازان با کوبیدن درها و وارد شدن به کلاس‌های درس لوله‌های تفنگ را به سوی دانشجویان نشانه گرفتند و هنگامی که در یکی از کلاس‌ها استاد اظهار داشت «کلاس مقدس است و من به شما اجازه‌ی ورود نمی‌دهم» یکی از سربازان مسلسل خود را به سوی سینه‌ی او برد. در کلاسهایی که هجوم بردند از هر کلاس چند نفر را کشیدند و با لگد بیرون انداختند. رییس و معاون دانشکده‌ی فنی با مشاهده‌ی این وحشیگری ناگزیر برای حفظ جان دانشجویان، دانشکده را تعطیل کردند. اما هنوز نیمی از دانشجویان از دانشکده خارج نشده بودند که سربازان، دانشجویان را هدف گلوله قرار دادند. در زیر باران گلوله یکی از دانشجویان فریاد زد «دست نظامیان از دانشگاه کوتاه». رگبار گلوله‌ها دانشجویان را یکی پس از دیگری بر زمین می‌انداخت. در زیر این رگبار تیر، فریاد «مرگ بر شاه»، «یا مرگ یا مصدق» طنین افکند. در جریان تیراندازی‌ها شریعت رضوی هدف گلوله قرار گرفت. در طرف دیگر مصطفی بزرگ‌نیا به ضرب سه گلوله از پا در آمد و احمد قندچی با تیرهای مسلسل یکی از سربازان جان باخت. مسئولان دانشکده به اتفاق چند نفر از دانشکده‌ی پزشکی و مستخدمان کوشیدند مجروحان را برای معالجه از محل خارج سازند ولی تهدیدهای سربازان مانع از آن شد. در نتیجه پیکر مجروهان نزدیک به دو ساعت در میان خون بر زمین دانشکده افتاده بود.
نیروهای اعزامی پس از این جنایت عده‌ای از دانشجویان را نیز دستگیر کردند و با خود بردند. پس از این یورش وحشیانه، دانشکده‌ی فنی و به دنبال آن دانشگاه تهران در سوگ جان باختگان اعتصاب کردند. بعد از ظهر همان روز شانزده آذر دانشجویان با نوار سیاه و کراوات سیاه در سکوتی پر اندوه از دانشگاه به سوی خیابان‌های مرکزی شهر رفتند و با راه‌پیمایی و در سکوت خود، خبر این جنایت را به اطلاع مردم رساندند.
رژیم کودتا با این جنایت نه تنها از دانشجویان انتقام گرفت، بلکه سکوت و فضای آرام لازم را برای رفتن نیکسون به دانشگاه تهران فراهم ساخت و توانست در دانشگاهی که به این گونه آرام کرده بود، مراسم اعطای دکترای افتخاری به معاون رییس جمهور آمریکا را انجام دهد.
در روزهای بعد به رغم توجیهات رژیم در مورد این حادثه و دلجویی شاه از خانواده‌ی جان باحتگان و گماردن نماینده برای رسیدگی به وقایع 16 آذر دانشگاه انتشار سندی در ارتباط با ترفیع درجه‌ی شرکت کنندگان در این کشتار نشان داد که این تهاجم و دستور قتل از قبل برنامه‌ریزی شده و فرمان اجرای آن از سوی بالاترین مقامات صادر شده بود.
چند روز پس از شانزدهم آذر رکن دوم لشگر 2 زرهی این بخشنامه را خطاب به واحدهای و دوایر لشگر صادر کرد: «بخشنامه‌ی خیلی فوری، شماره 2122 مورخ 20 آذر 32 خطاب به کلیه‌ی واحدها و دوایر تابعه‌ی لشگر. در باره‌ی تشویق افسران و درجه‌داران و افراد دسته‌ی جانباز به فرموده، در اثر جدیت و فعالیتی که از افسران و درجه‌داران و سربازان دسته‌ی جانباز در ماموریت دانشگاه تهران در روز دوشنبه 16 آذر مشاهده گردید، گروهبانان مربوطه، کلیه به دریافت پاداش نقدی مفتخر و ضمناً از تاریخ 16 آذر 32 سه نفر از درجه‌داران مصرحه‌ی زیردسته‌ی مزبور به درجه‌ی گروهبان دومی و چهار نفر سربازان زیرین نیز به درجه‌ی سرجوخگی وظیفه مفتخر می‌شوند. فرماندهان مراتب را به کلیه‌ی افسران و درجه‌داران ابواب جمعی گوشزد و تذکر دهند که همواره خدمات و جدیت و فعالیت افسران و درجه‌داران و سربازان منظور نظر بوده و به موقع تشویق خواهند شد.» امضاء:" رئیس ستاد لشگردو زرهی سرهنگ ستاد محمد علی روحانی، رییس رکن دوم ستاد لشگر 2 زرهی مرکز- سرگرد توپخانه علی غفوری." در زیر بخشنامه اسامی یک ستوان، یک استوار و 7 گروهبان که ترفیع درجه و یا پاداش نقدی گرفته‌اند، نوشته شده است.
روز هفتم کشتار دانشگاه، دانشجویان در میدان شوش گرد آمدند تا با حرکت به سوی آرامگاه جان‌باختگان، مراسم روز هفتم را برگزار کنند. با وجود تلاش نیروهای انتظامی برای جلوگیری از حرکت دانشجویان و اجرای مراسم، سرانجام گردهم‌آیی در امام‌زاده عبداله به تظاهرات پر شکوه و بی سابقه‌ی ماه‌های پس از کودتا تبدیل گردید. از آن پس آرامگاه جان‌باختگان شانزدهم آذر، همه ساله به محل تجدید پیمان با آن‌ها و زنده نگه داشتن خاطره‌ی مقاومت دانشجویان و جنبش دانشجویی تبدیل شده است.
در نخستین سالگرد شانزدهم آذر در دانشکده‌ی فنی در حالی که تعداد زیادی از نیروهای انتظامی برای مقابله با دانشجویان به آن جا اعزام شده بودند، دانشجویان با گرد آمدن در محوطه‌ی مرکزی دانشکده، با اعلام سوگواری و ادای سکوت، پس از قرار دادن دسته‌ی گل بر روی پله‌ها، دانشکده را ترک کردند و رهسپار آرامگاه جان‌باختگان شدند. در سال بعد و سال‌های پس از آن نیز، دانشجویان در هر شرایط سیاسی، مراسم شانزدهم آذر را برگزار کرده‌اند. شانزده آذر بعدها از سوی کنفدراسیون و سایر نیروه و سازمان‌های دانشجویی و سیاسی و از جمله زنده یاد پروانه فروهربه عنوان روز دانشجو اعلام گردید.

نگاهی گذرا به جنبش دانشجویی در سال‌های بعد از کودتا

سال‌های نخست پس از کودتا، سال‌های سرکوب گسترده و متلاشی ساختن نیروها و احزاب سیاسی بود که نقشی مهم در سازماندهی و بسیج مردم و جنبش دانشجویی داشتند. با تلاشی سازمان‌های سیاسی و دستگیری‌ها و پی‌گردهای بی وقفه در این سال‌ها و فروکش مبارزات و جنبش مردم فعالیت‌های جنبش دانشجویی نیز رو به کاهش نهاد. این فعالیت‌ها تا آستانه‌ی نخست‌وزیری علی امینی در بهار 1340 محدود و پراکنده و منحصر بود به برگزاری همه ساله‌ی یادبود شانزدهم آذر، اعتراضات و گردهم‌آیی‌ها پیرامون خواست‌های صنفی و امور دانشگاهی و یا اقداماتی از قبیل سازماندهی کمک رسانی به سیل زدگان، در جریان سیل «جوادیه».
در سال‌های آخر این دوره شاه با آمریکا برای اجرای پاره‌ای رفرم‌ها در کشمکش بود. او که در آغازدر برابر پیشنهادات آمریکا مبنی بر انجام اصلاحات، از جمله رفرم ارضی و خودداری از شدت عمل نسبت به مخالفان، مقاومت می‌کرد، کوشید با تغییر چند نخست‌وزیر، پس از زاهدی به ترتیب علا، دکتر اقبال و شریف امامی جریان امور و از جمله اصلاحات مورد نظر آمریکا را به طور آرام، با کنترل خود و به دست عناصری مورد اطمینان به پیش برد. اما این تغییر کابینه‌ها نتوانست خواست انجام اصلاحات را آن گونه که آمریکاییان انتظار داشتند برآورده سازد. جو سیاسی ایران نیز هر روز التهابی بیشتر می‌یافت. در 12 اردیبهشت 1340 در جریان اعتراضات و مطالبات معلمان در میدان بهارستان، یکی از معلمان – دکتر خانعلی- به ضرب گلوله کشته می‌شود. روز بعد شریف امامی نخست‌وزیر در حالی که در بیرون از مجلس مردم دست به تظاهرات زده بودند، مورد استیضاح قرار می‌گیرد و سرانجام استعفا می‌دهد.
از سوی دیگر ورود کندی به کاخ سفید همراه بود با اعلام تغییر در سیاست خارجی آمریکا از جمله در مناسبات با رژیم‌های فاسد و مستبد دوست و متحد آمریکا. رییس جمهور آمریکا از شاه می‌خواست مجلس فرمایشی بیستم را منحل کند، با انتخاب یک نخست‌وزیر لیبرال در راه پیش‌برد اصلاحات و ایجاد فضای سیاسی باز گام بردارد. علی امینی نیز کاندیدای مورد نظر آمریکا بود. سرانجام شاه ناگزیر به این فشار تن داد و علی امینی در 16 ارییبهشت 1340 نخست‌وزیر شد. نخست‌وزیری امینی آغاز گشایشی در اوضاع سیاسی ایران به شمار می‌رفت. در دوران 14 ماهه‌ی نخست‌وزیری امینی جنب و جوش سیاسی پر دامنه‌ای در ایران شکل گرفت و احزاب و گروه‌های سیاسی و از جمله جنبش دانشجوی را به تحرک و فعالیتی تازه‌ای کشاند.
در این دوره که تا چند ماه پس از برکناری علی امینی ادامه یافت، جنبش دانشجویی با نام سازمان دانشجویان وابسته به جبهه ملی فعالیت داشت و همه‌ی دانشجویان فعال و از جمله فعالان چپ در این چارچوب عمل می‌کردند. با وجود فضای نسبتاً باز ایجاد شده، جنبش دانشجویی از تعرض و سرکوب مصون نماند.
در اول بهمن ماه 1340 کماندوهای گارد و افسران و سربازان ضد شورش تظاهرات دانشجویان را در دانشگاه تهران به خون ‌کشند. نتیجه‌ی این یورش یک کشته و چهارصد مجروح بود. این خشونت به حدی شدید بود که حتا رییس محافظه‌کار دانشگاه را به اعتراض تند علیه آن واداشت. به هر حال شاه سرانجام با دادن وعده‌ی پیش‌برد اصلاحات به کندی موفق می‌شود امینی را پس از 14 ماه نخست‌وزیری برکنار کند. با رفتن امینی فضای نسبی آزاد نیز به تدریج پایان یافت.
پس از این تغییرات، با سرکوب 15 خرداد 42 دوره‌ای دیگر از سکون و رکود بر فضای سیاسی ایران و از جمله بر جنبش دانشجویی حاکم شد.
با استقرار فضای اختناق ، عده‌ای از فعالان سیاسی و دانشجویی به این نتیجه رسیدند که فعالیت‌های علنی حاصلی ندارد و به جای آن باید به سازماندهی مخفی، ایجاد محافل و گروه‌های زیرزمینی و مآلاً به مبارزه‌ی مسلحانه روی آورد و در عمل نیز به پای این گونه فعالیت‌ها رفتند که تبلور آن در سال‌های بعد شکل‌گیری مبارزات چریکی و ایجاد سازمان مجاهدین و جنبش فدائیان بود. پس از آغاز این مبارزات در سال‌های 49 و 50، دانشگاه به طور عمده محل گرفتن نیرو برای این سازمان‌ها و کار پنهانی برای حمایت از آن‌ها شد و دانشجویان مبارز به جای فعالیت‌های علنی دانشجویی به کار مخفی در این راستا می‌پرداختند. این دوره عملاً تا آستانه‌ی انقلاب ادامه یافت. معهذا در این دوره نیز دانشجویان با استفاده از فرصت ها یا خود مبتکر برخی اعتراضات می شدند و یا در جنبش های اعتراضی موجود فعالانه شرکت می جستند. شرکت فعال در بر انگیختن و سازمان دادن جنبش چند صد هزار نفره مردم در مراسم بزرگداشت غلامرض تختی در 18 دیماه 1346 و مشارکت فعال در مبارزه گسترده مردم علیه افزایش قیمت حمل و نقل اتوبوس های شرکت واحد در اسفند ماه 1348 فراض هایی از این مبارزات است.

جنبش دانشجویان ایرانی در خارج از کشور

در دوران خفقان پس از 28 مرداد، فعالیت‌های دانشجویی عملاً به خارج از کشور منتقل می شود و در آنجا بتدریج فصل جدیدی از تاریخ جنبش دانشجوییان ایران گشوده می‌شود. اعزام دانشجو به خارج و تحصیل در خارج که پس از جنگ دوم جهانی با ایجاد تسهیلات در این عرصه گسترش یافته بود، در سال‌های 1330 افزایشی چشمگیر یافت و شماری بزرگ از دانشجویان در خارج مشغول تحصیل شدند. مشکلات روزمره‌ی دانشجویان ایرانی در خارج، از یافتن اتاق تا ثبت‌نام در دانشگاه‌ها و آموختن زبان از یک سو و تحولات ایران درسال‌های پس از ملی شدن نفت از سوی دیگر مسایلی بودند که به طور طبیعی زمینه‌های ارتباط، گفت‌وگو و گردهم‌آیی دانشجویان را فراهم می‌ساخت. در پی همین گردهم‌آیی‌ها و روابط، انجمن‌های دانشجویان ایرانی در چند شهر انگلیس، فرانسه، اتریش، آلمان و سوییس تشکیل شد که پیشینه‌ی برخی از آن‌ها به اوایل سال‌های 1330 برمی‌گردد. فعالیت‌های این سازمان‌ها درآغاز، برگزاری جشن‌ها به ويژه نوروز، ترتیب دادن برنامه‌های هنری، فرهنگی و ورزشی و پرداختن به مسایل صنفی بود. در عین حال انجمن‌های نامبرده در ارتباطی مستمر با اداره‌ی سرپرستی دانشجویان و سفارت‌خانه‌های ایران در خارج بودند.
در روزهای 15 تا 18 آوریل 1960 نخستین نشست تدارکاتی برای هماهنگ کردن فعالیت‌ها دانشجویی اروپا، در شهر هایدلبرگ آلمان برگزار شد. این نشست با شرکت نمایندگان 5 سازمان دانشجویی از آلمان، پنج انجمن دانشجویی از انگلیس (که قبلاً در فدراسیون محصلین ایرانی در بریتانیا متشکل شده بودند) و اتحادیه‌ی دانشجویان ایرانی در فرانسه تشکیل شده بود.
این نشست پس از سه روز بحث و تبادل نظر با تدوین یک مرام‌نامه و یک اساسنامه، پی‌ریزی سازمانی به نام «کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در اروپا» را اعلام کرد. هدف تصریح شده در مرام‌نامه‌ی هایدلبرگ عبارت بود از: «هماهنگ کردن دانشجویان و انجمن‌های دانشجویی در اروپا، ایحاد و حفظ روح همکاری میان آن‌ها، آگاهانیدن بیشتر آن‌ها به حقوق و وظایف صنفی خویش و مطالعه در شرایط کار و چاره جویی در مسایلی که بر قشر دانشجو و تحصیل کرده طبق منافع میهن مطرح است.»
در این جا باید این نکته را خاطر نشان ساخت که فعالیت‌های مطبوعاتی و انتشاراتی انجمن‌های دانشجویی و فعالان دانشجویی نقشی مهم در ایجاد و حفظ رابطه میان دانشجویان و روی آوردن آن‌ها به انجمن‌ها و فعالیت‌های دانشجویی و سیاسی و سپس در تاسیس و گسترش انجمن‌ها و واحدهای کنفدراسیون داشت. نزدیک به یک سال و نیم قبل از نشست هایدلبرگ، در فرانسه «نامه پارسی» از سوی اتحادیه دانشجویان ایرانی در پاریس انتشار یافت که تاثیری غیرقابل انکار در ایجاد ارتباط میان انجمن‌ها و برگزاری نشست هایدلبرگ داشت. نامه‌ی پارسی بعدها به نشریه‌ی تحقیقی کنفدراسیون تبدیل شد. در انگلستان نشریه‌ی «پژوهش» در لندن به کوشش مهرداد بهار، حمید عنایت و برخی دیگر از فعالان سیاسی و دانشجویی منتشر می‌شد. در انگلستان علاوه بر این، نشریه‌ی «پاد» به صورت بولتن فدراسیون دانشجویان ایرانی مقیم بریتانیا، نشریه‌ی «پیگاه» در منچستر و نشریه‌ی «پیمان» به عنوان ارگان دانشجویی دانشگاه لیدز انتشار می‌یافت. این نشریه نیز از نیمه‌ی سال‌های 1960 به ارگان دفاعی کنفدراسیون جهانی تبدیل گردید.
در آلمان در همین دوران نشریه‌ی «پیوند» توسط فعالان انجمن دانشجویی مونیخ و «همگام» از سوی اتحادیه‌ی دانشجویان ایرانی در هامبورگ منتشر می‌شد. در آمریکا نیز «شانزده آذر، بنیاد نهضت دانشجویی» در نیویورک به مدیریت علی محمد فاطمی و به عنوان ناشر افکار دانشجویان ایرانی مقیم آمریکا و نشریه‌ی «موج» به سردبیری منصور فرهنگ در جنوب کالیفرنیا چاپ و پخش می‌شدند.
این‌ها نمونه‌هایی از فعالیت‌های مطبوعاتی و انتشاراتی بود که در ایجاد ارتباط میان دانشجویان و شکل‌گیری فعالیت‌های دانشجویی سهمی قابل توجه داشت. طبیعی است فعالیت‌های انتشاراتی در آن دوران به موارد نامبرده محدود نمی‌شود.
حدود 9 ماه پس از نشست هایدلبرگ کنگره‌ی دوم کنفدراسیون در ژانویه 1961 در لندن برگزار می‌شود. در این کنگره که واحدهای بیشتری در آن شرکت داشتند جنبه‌ی سیاسی کنفدراسیون از تاکید بر «طبق منافع میهن» فراتر می‌رود و خود را پر رنگ‌تر می‌نمایاند. کنگره کار خود را با یک دقیقه سکوت برای جان‌باختگان شانزدهم آذر و اعلام همبستگی با دانشجویان ایران آغاز می‌کند و بر ضرورت تحکیم رابطه‌ی دانشجویان مقیم اروپا با دانشجویان دانشگاه‌های ایران و تعمیق اتحاد میان آنان تاکید می‌کند. کنگره همچنین با اعلام پشتیبانی از مبارزه‌ی دانشجویان ایرانی در آمریکا در جهت همبستگی میان دانشجویان اروپا و آمریکا و وحدت آنها گام‌های نخست را برمی‌دارد. کنگره‌ی لندن در بحث‌ها و مصوبات خود صحن انتقاد به سیاست‌های فرهنگی رژیم و اعتراض به آن خواستار «توسعه‌ی دانشگاه‌ها و مؤسسات و مراکز فرهنگی کشور و فراهم ساختن امکان تحصیلات ابتدایی و متوسطه برای همه در ایران است» و خاطر نشان می‌کند که «تامین وسایل تحصیلی برای همه‌ی جوانان از وظایف خاص دولت است.» کنگره در ضمن پیشنهاد می‌کند که «دولت به منظور مبارزه با بی‌سوادی و تامین فرهنگ باید کلیه‌ی زنان و مردانی را که به گرفتن دیپلم متوسطه موفق شده‌اند به دو سال تحصیل در مدارس موظف کند و کسانی را که به اجرای این مهم می‌پردازند از انجام وظیفه‌ی اجباری معاف دارد.»
کنگره همچنین با اشاره به اعلامیه‌ی حقوق بشر و برابری حقوق زنان و مردان تصریح می‌کند که: «با علم به این که بانوان عزیز کشورمان برای احراز حقوق مدنی خود کوشیده‌اند و می‌کوشند، کنفدراسیون خواستار تفویض فوری این حقوق مدنی و سیاسی به بانوان می‌باشد.» باید توجه داشت که این خواست‌ها و مطالبات و تاکید بر اجرای اعلامیه‌ی حهانی حقوق بشر در ایران نزدیک به 50 سال پیش از جانب کنفدراسیون مطرح شده است.
این کنگره‌ی کنفدراسیون در عین حال سیاست تبعیض نژادی دولت آفریقای جنوبی را محکوم می‌کند، همبستگی خود را با دانشجویان جهان، به ویژه دانشجویان کشورهای آسیایی و آفریقایی اعلام می‌دارد. این خواست‌ها و مواضع در کنگره‌ی سال بعد در پاریس که کنفدراسیون اروپایی به کنفدراسیون جهانی تبدیل می‌شود صراحت و عمقی بیشتر می‌یابند و به گونه‌ای رادیکال‌تر مطرح می‌گردند.
پس از کنگره‌ی لندن، لحن و زبان و نحوه‌ی برخورد کنفدراسیون در مساله‌ی قطع بورس و کمک‌هزینه‌ی تحصیلی دانشجویان، در موضوع عدم تمدید گذرنامه‌ی دو تن از فعالان دانشجویی در آمریکا (علی‌محمد فاطمی و صادق قطب‌زاده) و در اعتراض به هجوم نظامیان به دانشگاه تهران در بهمن 1340 تندتر و صریح‌تر می‌شود. در فاصله‌ی میان دو کنگره کشمکش‌های میان سرپرستی دانشجویان و سفارت‌خانه‌ها از یک سو و سازمان‌های دانشجویی و کنفدراسیون از سوی دیگر تشدید می‌شود. تظاهرات ، تحصن و واکنش‌های اعتراضی مختلف در اعتراض به یورش اول بهمن ماه به دانشگاه تهران و در اعتراض به سیاست‌های رژیم و اقدامات و تضییقات سرپرستی و سفارت‌خانه‌ها، در شهرهای گوناگون سازمان داده می‌شود و خواست‌های صنفی و سیاسی با هم آمیخته می‌شوند.
در کنگره‌ی پاریس قرائت پاسخ و پیام مصدق به کنگره با ابراز احساسات و شور و هیجان فراوان روبه‌رو می‌شود. کنگره خواستار آزادی فوری مصدق و انجام انتخابات آزاد در ایران می‌شود. با وجود این موضع‌گیری‌ها، کنگره کماکان بر خواست انجام اصلاحات توسط رژیم پای می‌فشارد و فعالیت‌های خود را در چارچوب قانونی موجود می‌داند. کنگره‌ی پاریس مجدداً برپیشنهاد و خواست استفاده از خدمت نظام وظیفه‌ی فارغ‌التحصیلان برای سوادآموزی که در سال پیش از آن، مطرح ساخته بود تاکید می‌ورزد. در مصوبات کنگره در این باره چنین می‌خوانیم: «ما می‌خواهیم که فارغ‌التحصیلان کشور طی یک مدت از دورانی که تا کنون به نظام وظیفه تعلق می‌گرفته است، در راه برانداختن بی‌سوادی به خدمت‌های آموزشی در میان مردم بپردازند.» در موضوع تساوی حقوق زنان و مردان نیز در ادامه‌ی مطالبات کنگره‌ی پیشین بر خواست «تساوی زنان و مردان در کلیه‌ی حقوق، خواست آزادی زنان و حق انتخاب کردن و انتخاب شدن آنان در مراجع قانون‌گذاری»، تاکید می‌شود.
دو خواست نام‌برده، بعدها به صورت (سپاه دانش و آزادی زنان) به عنوان دو اصل از اصول ششگانه‌ی انقلاب سفید شاه اعلام گردید و به شکل نیم‌بند و صوری و منطبق با ظرفیت‌ها و مناسبات موجود در یک رژیم استبدادی به اجرا در آمد.
درگیری کنفدراسیون با رژیم شاه هر روز بیشتر تشدید می‌شد و به تدریج از سازمانی با این گونه مواضع و فعالیت به سازمانی در نبرد با قدرت سیاسی حاکم در ایران و خواستار سرنگونی کامل آن تکامل یافت. عوامل اصلی مؤثر در این تکامل عبارت بود از:
1- تشدید روز افزون جدال و ایستادگی‌ها در عرصه‌ی خواست‌های صنفی و در برابر سرپرستی دانشجویان و سفارت‌خانه‌ها که سازمان‌های دانشجویی مستقل و آزادی‌خواه را برنمی‌تافتند.
2- مخالفت با سیاست‌های رژیم در قبال دانشجویان ایران و به طور کلی با سیاست‌های سرکوب‌گرانه‌ی آن علیه مردم و دگراندیشان و در همین ارتباط گسترش فعالیتهای دفاع از حقوق و آزادی‌های مردم، دفاع از زندانیان سیاسی و قربانیان رژیم.
3- مخالفت با سیاست وابستگی رژیم به آمریکا و دفاع از سیاست استقلال و عدم وابستگی.
4- محیط زیست اجتماعی کنفدراسیون و اوضاع سیاسی جهان
محیط زیست اجتماعی، اقامت در جوامع آزاد در کشورهای غربی، آگاهی و اهمیت دمکراسی و اعمال روزمره آن در محیط زندگی و در روابط درونی کنفدراسیون.
5 -ارتباط با سازمان‌ها و نیروهای ترقی‌خواه دانشجویی و غیر دانشجویی، رابطه با جنبش‌های آزادی‌بخش از جمله ویتنام و فلسطین، تاثیرپذیری از انقلاب‌های الجزایر، کوبا و مبارزات انقلابی در سایر کشورها و مناسبات نزدیک با جنبش‌های جوانان و دانشجویان در اروپا و آمریکا و شرکت مستقیم در این جنبش‌ها با تاثیرپذیری و تاثیرگذاری متقابل.
6- فعالیت‌های فکری و پژوهشی: کنفدراسیون با برگزاری نشست‌ها و سمینارها و سازمان دادن بحث و کار پژوهشی پیرامون مسایل ایران و در باره‌ی نقش و مسئولیت دانشجو و وظیفه دانشجو و جنبش دانشجویی در کشورهایی مانند ایران ودر باره ی جداناپذیری سرنوشت دانشجویان و مردم در این کشورها، به روند آگاهی بیشتر و سیاسی شدن بیش از پیش دانشجویان و تفوق کامل وجه سیاسی بر وجه صنفی در این سازمان شتاب بخشید.
به این ترتیب کنفدراسیون در شرایط فقدان فضای آزاد و تحرک سیاسی برای آزادی‌خواهان و نیروهای سیاسی مخالف و منتقد در ایران، عملاً به سخنگوی جنبش آزادی‌خواهانه و استقلال‌طلبانه و ترقی‌خواه ایران و به تنها جریان مقاومت علنی و مبارزه‌ی بی وقفه با دیکتاتوری و استبداد در ایران تبدیل شد. کنفدراسیون که بعدها خود را به مثابه‌ی سازمانی توده‌ای- دموکراتیک و ضد امپریالیستی تعریف کرده بود، همواره تلاش داشت فعالیت خویش را بر اساس این تعریف و در راه انجام وظایفی که بازتاب این تعریف بود، سازماندهی کند و به پیش برد. نقش و جایگاه کنفدراسیون از یک سازمان دانشجویی و انجام وظایف دانشجویی به مراتب فراتر رفت. کنفدراسیون عملاً به نماد مبارزه با خودکامگی و دیکتاتوری در ایران، نماد دفاع از حقوق انسان با هر عقیده‌ی سیاسی و مذهبی، دفاع از کلیه‌ی زندانیان سیاسی (صرفنظر از گرایش‌ها و اعتقادات آنان) و به منبع آشنایی و همدردی جهانیان با زندگی و مبارزات مردم ایران تبدیل شد. کنفدراسیون در تاریخ سیاسی کشور ما تنها سازمانی است که نزدیک به دو دهه به طور مستمر و سازمان یافته مساله‌ی حقوق بشر و دفاع از آزادی و حقوق دموکراتیک مردم ایران را نه فقط در میان دانشجویان و روشنفکران ایرانی خارج از کشور، بلکه در مقیاسی جهانی، در میان افکار عمومی کشورهای مختلف از اروپا و آمریکا تا هندوستان و ژاپن موضوع کار مداوم و خستگی‌ناپذیر قرار داده بود.
کنفدراسیون در نگاه افکار عمومی کشورهای محل تحصیل دانشجویان ایرنی، در نظر نیروهای ترقی‌خواه و محافل سیاسی- اجتماعی مختلف نمونه‌ای برجسته از ایستادگی در برابر استبداد و تجاوز به حقوق انسان و نمونه‌ای از همبستگی ملی و بین‌المللی به شمار می‌رفت.
تاریخ کنفدراسیون در عین حال تاریخ پرورش سیاسی چند نسل دانشجویان و روشنفکران در خارج از کشور است. کنفدراسیون جوانان را با هم آشنا و آن‌ها را در یک جنبش جهانی ضد دیکتاتوری و ضد امپریالیستی متشکل می کرد، به متینگ‌ها و تظاهرات خیابانی، به میدان مبارزه‌ی سیاسی و اجتماعی، به میدان‌های بحث و گفت‌وگو و دوستی و در عین حال درگیری و مشاجره ی سیاسی و نظری می کشاند و با روحیه ی همیاری ، تعاون و همبستگی و همدردی با یکدیگر پرورش می داد. هستی فردی و اجتماعی بسیاری از این جوانان عملاً با حیات کنفدراسیون آمیخته شده بود و شاید بدون اغراق بتوان گفت که این دوران برای بسیاری از شادترین و زیباترین سال‌های زندگی بود. دانشجویان در صفوف کنفدراسیون نه تنها پای‌بندی به وظیفه و مسؤلیت در قبال مردم و کشورشان و همه‌ی مردم تحت ستم را می‌آموختند، بلکه با تمام امکانات در جهت انجام این وظیفه و مسؤلیت گام بر می‌داشتند. آنان در صفوف کنفدراسیون سالیان دراز همزیستی گرایش‌های سیاسی مختلف و همکاری مشترک نیروهای گوناگون را به طور روزمره تجربه و با موفقیت اعمال می‌کردند. نزدیک به بیست سال همکاری جریانات و گرایش‌های سیاسی مختلف در درون یک سازمان با فعالیت‌های روزمره و گسترده، تجربه‌ای یگانه و بی‌همتا در تاریخ سیاسی کشور ماست. انتقال این تجربه به نسل‌های امروز و فردا بی تردید اهمیت و ضرورتی انکارناپذیر دارد.

جنبش دانشجویی ایران پس از انقلاب بهمن ماه 57

با توجه به طولانی شدن بخش‌های قبلی ناگزیر به این بخش به طور خلاصه و گذرا اشاره می‌کنم.
پس از انقلاب 57 جنبش دانشجویی ایران از جمله فعال‌ترین بخش‌های جامعه و به طور کلی جنبشی بود با مواضع انقلابی. سازمان‌های دانشجویی در آغاز انقلاب به سازمان‌های سیاسی وابسته بودند و غالب سازمان‌های سیاسی، تشکل دانشجویی وابسته به خود را داشتند. جدا از انجمن‌های دانشجویی مذهبی و مجاهدین خلق، بزرگ‌ترین سازمان‌های دانشجویی آن روز یکی دانشجویان پیشگام وابسته به فداییان خلق و دیگری دانشجویان مبارز وابسته به سازمان پیکار و گرایش‌های معروف به خط 3 بود. اعمال خشونت و سرکوب علیه دانشجویان دگراندیش و به همراه آن انقلاب فرهنگی سرانجام به فعالیت‌های دانشجویی پایان داد. پس از بازگشایی دانشگاه‌ها از ورود بسیاری از دانشجویان جلوگیری شد. شرط پذیرش دانشجو، تنها کنکور نبود، بلکه از آن دشوارتر بیرون آمدن از فیلتر تحقیقات محلی و مسجد محل بود. این وضعیت به اضافه‌ی اختصاص دادن سهمیه‌های گوناگون برای نهادهای مختلف، سیمای دانشگاه‌ها را تغییر داد، نه تنها دانشجویان بلکه نیمی از استادان نیز «پاکسازی» شده بودند.
به این ترتیب در آن سال‌ها انجمن‌های اسلامی وابسته به حاکمیت جایگزین یک جنبش دانشجویی مستقل و منفقد شدند. افزون بر این در آن سال‌ها انجمن‌های نامبرده و سازمان سراسری آن‌ها یعنی «دفتر تحکیم وحدت»، نقش ابزار سرکوب حرکت‌های دانشجویی و جنبش دانشجویی را نیز به عهده داشتند.
با آشکار شدن روزافزون فساد و جنایت رهبران و گردانندگان نظام و نتایج و ره‌آوردهای فاجعه‌آمیز سلطه‌ی جمهوری اسلامی، جدایی از حاکمیت نیز به تدریج در میان دانشجویان آغاز شد. این جدایی که غالباً با توهم‌زدایی نسبت به حکومت دینی همراه بود، در عمل به صورت انتقادها و مخالفت‌های جدی همان انجمن‌های اسلامی و «دفتر تحکیم وحدت» با حکومت و اقدامات آن بازتاب می‌یافت. از سوی دیگر نسل بعدی دانشجویان که از کودکی در نظام ولایت فقیه و فضایی بسته پرورش یافته بود، با حرکت از نیازهای خود و آگاهی به این واقعیت که رژیم حاکم مانع اصلی تحقق این نیازهاست، هر روز بیشتر ضرورت مبارزه با آن را برای دست‌یابی به مطالبات خویش احساس می‌کرد و به این مبارزه کشیده شد. به این گونه نسلی که در زیر بمباران تبلیغاتی بی وقفه و تلقین‌های ایدئولوژیک یکجانبه بزرگ شده بود، برخلاف تصور و امید زمامداران جمهوری اسلامی، به حکم نیازهای طبیعی خویش، که در مغایرت کامل با ارزش‌ها و فرهنگ تحمیلی نظام قرار داشت، به مبارزه علیه ارتجاع و استبداد روی آورد.
فضایی که با دوم خرداد 76 به وجود آمد و اعتماد به نفسی که این رویداد در جوانان و دانشجویان ایجاد کرد، جنبش دانشجویی آزادی‌خواه را به مثابه‌ی یک ابزار مؤثر مبارزه، هر روز بیشتر وارد میدان کرد و زمینه‌ها و عوامل فعال شدن و رادیکال شدن آن را فراهم ساخت. حادثه‌ی کوی دانشگاه و قیام دانشجویان در روزهای 18 تا 20 تیر 1378 تجلی بارز این خیزش و هماوردی بود. دانشجویان ایران با این رویداد تاریخی، تولد دوباره‌ی جنبش دانشجویی را به مثابه‌ی ادامه دهنده‌ی سنت‌های دیرین این جنبش و کانون مبارزه علیه استبداد و برای آزادی و رشد اعلام کردند.
این جنبش به دنبال سرکوب و محاصره‌ی دانشگاه توسط نیروهای انتظامی و عقب‌نشینی نیروهای اصلاح‌طلب و دولت اصلاحات در برابر حشونت‌گران سرانجام به خاموشی گرایید. اما آن چه در آن چند روز اتفاق افتاد، تاثیرات عمیق خود را بر جامعه و سرنوشت آتی جنبش دانشجویی باقی گذارد. پس از این تولد دوباره‌ی جنبش دانشجوئی ، تلاش درحذف آن از صحنه‌ی سیاسی ایران و به مثابه‌ی عامل بیداری مردم و بسط مبارزات آزادی‌خواهانه تلاشی بی حاصل بود. طبیعی است این حضور در صحنه‌ی سیاسی به اقتضای شرایط، با افت و خیزها و عقب‌نشینی و پیش‌روی همراه خواهد بود. اما همان گونه که شاهد بوده‌ایم این جنبش به رغم سرکوب وحشیانه‌ی تیر ماه 78 و فشارهای همه جانبه‌ی پس از آن، در هر فرصت و مناسبتی حضور خود را در مقیاس‌های بزرگ یا کوچک نشان داد و در صفوف آن هم اکنون هم دانشجویان مسلمان و هم گرایش‌های ملی‌گرا، لیبرال و چپ مشارکت فعال دارند. شرکت گسترده ی دانشجویان درجریان «انتخابات» دهمین دوره‌ی ریاست جمهوری و به ویژه درمقاومت بزرگ پس از «انتخابات» و در جنبش جاری نشان از ادامه‌ی حیات این جنبش و پایداری آن در برابر تهاجمات حاکمان است .

توضیحات

* این سخنرانی بدعوت "کانون دوستداران فرهنگ ایران" در 16 آذر 88 ( 5 دسامبر2009 ) بمناسبت سالگرد 16 آذر در واشنگتن ترتیب داده شد. این نوشته ، متن سخنرانی با دستکاریهائی کوچک است.
** طبق این قرارداد از فروش نفت شانزده در صد به ایران تعلق می گرفت که بخش بزرگ آن به اشگال گوناگون مجددا به استعمار گران باز می گشت.


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد