logo





اسلام چون سلاح سیاسی

بخش هشتم - «الهیات رهائی بخش » محمد عبدو در مصر

سه شنبه ۱۵ دی ۱۳۸۸ - ۰۵ ژانويه ۲۰۱۰

کاظم رنجبر

ranjbar.jpg
پیشگفتار :

در بخشهای گذشته ، نگاه مختصری به تاریخ اوائل قرن نوزدهم مصر داشتم،که مردم مصر، چگونه در این مرحله تاریخی خود، یعنی گذر از امت به ملت مصر ، ، با سه قدرت استعماری رقیب ، یعنی امپراطوری در حال اضمحلال عثمانی ، امپراطوری بریتانیای کبیر و رقیب تاریخی او فرانسه ، در گیر بود. در این مرحله تاریخ ساز ملت مصر ،لازم است ،نگاهی به اندیشه های فلسفی و سیاسی حاکم در جامعه مصر بیاندازیم،که در حقیقت در چنین جامعه سنتی ، باور های دینی ، تصویر هویت فرهنگی- سیاسی و تمدنی زمان معاصرمصر بودند که جامعه مصر را درابعاد منفی و مثبت اش در ترازوی نقد و تفسیر می گذاشت، و امروز ما می خواهیم از گذر گاه تاریخ ، به مبارزه فکری ، فلسفی و دینی مصر آن عصر نگاهی بیاندازیم.
از یک طرف مردم مصر می خواهد خود را از یوغ و استعمار 4 قرن عثمانی نجات بدهد، از طرف دیگر ، هنوزاز یوغ عثمانی ها ، آزاد نشده ، انگلیسی ها مصر را در سال 1882، رسمأ اشغال کردند،و این کشور را تبدیل به کشور تحت الحمایه خود نمودند.با گشوده شدن کانال سوئز در سال 1869، بر موقعیت استراتژیک مصر افزوده شد، این بار این کشور ،تبدیل به یک نکته حساس نظامی گردید ، که تا امروز ، دنیا شاهد جنگهای خونین در این منطقه است .
در چنین شرایط حساس تاریخی این کشور عرب و مسلمان ،لازم است به درون افکار رهبران مذهبی و فکری جامعه مصر برویم ،که در حقیقت این رهبران مٌلی- مذهبی ،در این مبازرات ضد استعماری ،ملت را در مقابل استعمارگران بیگانه ، رهبری می کردند.
. تا روزیکه جدائی دین از سیاست ، به اصل مسلٌم در نظام های حکومتی کشور های مسلمان تبدیل نشود، چیزی در ماهیت استبدادی نظام های فاسد و خود کامه ، عوض نخواهد شد. منظور از نظام سکولار و لائیک ، نظام های دیکتاتور کمونیستی ضد دین نیست. بلکه مشخص کردن چهارچوب مشخص سیاست و چهار چوب مشخص دین وجدائی مطلق این دو نهاد وعدم دخالت در امور همدیگر است.
اگرچه قدرت های استعماری از فقر فرهنگی، اختلافات دینی و قومی ، بیسوادی ، ملت های مسلمان نهایت استفاده را در پیشبرد اهداف خود می کنند، ولی در درجه اول ، بزرگترین عامل این فقر فرهنگی – سیاسی و بیعدالتی های حاکم در جوامع اسلامی ، خود ملت های مسلمان هستند. نظام ولایت مطلق آقایان روح الله خمینی وعلی خامنه ای ،که حتی در زندان های اش ، به نام اسلام ، به ناموس زندانی اسیر، تجاوز می کنند، وقتی که یک روحانی نما ، با یک من عمامه ،و یک چارک ریش و پشم ، با تمام وقاحت ، ملت ایران را بزغاله و گوساله می نامد، آیا این رفتار ها و گفتار ها را هم، آمریکا، انگلیس و اسرائیل ، به مسولان و روحانی نمایان مملکت امر و نهی می کنند؟ با این رفتار و گفتار های «اسلامی حضرات» ما چه انتظاری از بیگانگان داریم ، که به شخصیت انسانی و ایرانی ما احترام بگذارند.
در این بخش ، الهیات شیخ الازهر مفتی اعظم مصر محمد عبدو یکی از پا یه گذاران نهضت اصلاحات دینی در مصر را مورد مطالعه قرار می دهیم . این تلاش های همه جانبه محمد عبدو و همفکر ومبارز ضد استعمار و ضد استبدا د او سید جما الدین افغانی هنوز نتیجه نداده اند،و به دنبال این تلاش های سید جما ل الدین و محمد عبد و نیم قرن بعد از آن اخوان المسلمین در مصر فدائیان اسلام ،و حزب الله در ایران و لبنان ، حماس در فلسطین ، طالبان و القاعده در افغانستان و پاکستان ،و کشور های اسلامی با شرکت رسمی در حکومت ها و عملیات تروریستی آشکار و پنهان ،مانع روند طبیعی و عقلانی جدائی دین از سیاست می شوند، با وجود این راه طولانی یعنی آزادی ملت های مسلمان از یوغ استبداد و خرافات ایکه دین فروشان و تشنگان قدرت و ثروت ، بنام دین ، و با سمت نماینده خدا و امام زمان ، بزور اسلحه بر ملت های خود تحمیل می کنند آینده ای نخواهد داشت. ایران امروز بهترین مثال عینی و تاریخی است ، که ما امروز شاهد هستیم.

نگاهی بر الهیات محمد عبد وشیخ الازهر و مفتی اعظم مصر .

هیچ تحلیل جدی از الهیات سیاسی از اسلام زمان معاصر ، نمی تواند، مانع از تاًثیر تاریخی جریان نهضت اصلاح طلبانه پایان قرن نوزدهم که رهبری اصلی آن ،یعنی : سید جما ل الدین افغانی (متولد 1838- مرگ 1897) ومحمد عبد و (متولد 1849- مرگ 1905 ) بودند، بی توجه ویا با کوتاه نگری ، از کنار آن بگذرد. همچنان که اسلام شناس فرانسوی ، لوئی گارده (Louis Gardet – متولد 1904- مرگ 1986.کشیش و فیلسوف مسیحی ،با اقامت طولانی در مناطق مسلمان نشین آفریقا در مستعمرات فرانسه.)، بر این اصل تکیه می کند، که نباید، نهضت اصلاح طلبانه جهان اسلام را ، با مفاهیم و اندیشه های سیاسی رایج در اروپای امروزی، که معنی اصلاحات ، در تضاد با انقلاب است، اشتباه گرفته شود.منظور از این سخنان لوئی گارده اینست، با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی و فرهنگی ،و جمود فکری وشرایط اقتصادی جوامع اسلامی ، در حقیقت ، اصلاحات دینی و حتی جرئت گشودن این بحث توسط سید جما ل الدین افغانی و محمد عبد و یک انقلاب فرهنگی زمان خود بود.

آشنائی با سید جمال الدین افغانی.

سید جمال الدین افغانی در سالهای 1871 تا 1879 در مصر سکونت داشت،و در این سالها با محمد عبد و وبا بعضی از متفکرین مصری آشنا شد.بخاطر شرکت فعال این دو متفکر در قیام احمد پا شا اعرابی ، وشکست این قیام، هرد و مجبور به ترک مصر شدند. این آشنائی محمد عبد و با یک شخصیت تاریخی معاصر خود ، یعنی سید جمال الدین افغانی ، تاثیر قطعی در بلوغ فکری محمد عبد و گذاشت.به عبارت دیگر آثار سید جمال الدین با تمایزات مشخص سیاسی و اجتماعی قاطعی که داشت، واین متفکر اسلامی ،الهیات را بطور مستقیم در مبارزات ضد استعماری ، و آزادی ملی – اجتماعی جوامع سنتی اسلامی بکار می گرفت، نه تنها بر اندیشه های محمد عبد و ، بلکه به اندیشه های سیاسی اجتماعی سایر متفکرین مسلمان ، تا ثیر گذار بود.
امروز هیچ تحلیل عمیق در رابطه با الهیات سیا سی جهان اسلام نمی تواند، از تاثیر اصلاح گرانه ایکه بنام «نهضت » - (معادل کلمه رنسانس ) در نیمه دوم قرن نوزدهم ، که بنیانگذاران سید جما الدین افغانی و محمد عبد و بودند، بی توجه از کنار آن بگذرد.
مفهوم اصلاح گرائی در فرهنگ معاصر اروپا ،، در تضاد با مفهوم انقلاب است .در صورتیکه در قرن نوزدهم ، در جهان عرب واسلام ، این تلاش برای اصلاح دین ، و بیرون کشیدن باور های دینی ، از خرافات آخوندی دین فروشان ، در حقیقت چه از جنبه الهیات و چه از جنبه اخلا قیات یک عمل نوگرایی بود.اگرچه نه سید جما الدین افغانی و نه محمد عبد و ، و پیروانشان، با در نظر گرفتن واقعیت های امروز جهان اسلام ، موفق نشدند، ولی این نهضت می تواند در نهایت به عنوان خمیر مایه یک تحول بنیادین در حد ملی و ضد استعماری ،مورد تحلیل و نقد سازنده قرار بگیرد. و بخاطر همین اهداف ، این مقلات با بازنگری این بخش از تاریخ مبارزات ملت های مسلمان علیه جهل و استبداد آخوند ها و مفتی های دین فروش ،و وحاکمان مستبد فاسد ، وقدرت های استعماری و استعمار نوین ، مورد نقد قرار می گیرند..
از سال 1870، جما الدین افغانی ، با شیخ الاسلام های امپراطوری عثمانی در گیر بود.او تلاش بر آن داشت، که تحولات اجتماعی را با رنگ وبوی مذهبی در جامعه پیش ببرد.جمال الدین افغانی در قیام ملت مصر به رهبری احمد اعرابی پاشا تا سال 1882 شرکت داشت.به همین جهت دولت انگلیس ، بعد از تسلط بر مصر ، او رابه هندوستان تبعید کرد. با وجود این ، او به مبارزات خود ادامه داد.سید جمال الدین در هنگام تبعید خود به پاریس ، همراه با محمد عبد و مجله ای با عنوان :عروت الوثقی چاپ و منتشر کردند .
( این عنوان از آیه ای در قران اقتباس شده است ،که ،معنی قوی ترین ریسمان ، را می هد و خود آیه چنین است. :فمن یکفر بالطاغوت و يؤمن بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها. که معنی این آیه درزبان فارسی چنین است:کسی که به طاغوت ایمان ندارد، وبه پروردگار ایمان دارد،چنین فرد به قوی ترین ریسمان غیر قابل گسستن دست یافت.)
انتخاب این عنوان برای مجله ، در رابطه با قران ، بیان ایمان سید جما الدین فغانی ، به این اصل است .«کسانی که به طاغوت تمکین می کنند ، سر فرود می آورند، دست اش را می بوسند، این افراد فاقد ایمان هستند.به عبارت دیگر ، بین ایمان و استبداد و ظا لم ،نکته آشتی وجود ندارد.» ای کاش آخوند های در بار سید علی شاه خامنه ای ، چون« آفت الله علم الهدی »، که ملت ایران را با کمال وقحات و رذالت ،«بزغاله و گوساله » می خواند !در ایران امروز این آیه را می خواندند.
اینکه جما الدین افغانی زند گی خود را در راه مبارزه علیه استبداد و استعمار فدا کرد و جان اش را نیز در آن راه گذاشت ، باید گفت او یک پیشگام (آوانگارد ) جسوری بود.
سید جمال الدین افغانی ، با قرائت انتقادی و تفسیر منطقی و سازگار با شرایط نوین تاریخی از متون قران، چون آیه های مربوط به برده داری و یا چند همسری ، نشان داد که واقعأ دارای پتانسیل انقلاب اصلاح طلبی جامعه نوین اسلامی بود،و آن زمان این انقلاب فرهنگی را نهضت ،می نامیدند.
.همان اندازه که آشنائی محمد عبد و با جمال الدین افغانی، بر آگاهی سیاسی اجتماعی محمد عبد و افزود، متقابلأ این آشنائی در بلوغ فکری و اجتماعی جمال الدین افغانی نیز بسیار موثر بود.خصوصأ شرکت علنی جمال الدین در مبارزات ضد استعماری در مصر ، و در عین حال تلاش در روشنگری و روشنفکری خود، در راستای رها شدن از جسد الهیات جزمی و آمیخته به خرافات ، به ارث رسیده از قرون وسطی جهان اسلام ،سقوط اجتماعی و فرهنگی ملل مسلمان ناشی از این خرافات ،این مرحله از زند گی سید جما ل الدین ، در شکل گیری شخصیت او بسیار موًثر بود.
در این دوره از تاریخ ،ملل مسلمان ، در مقابل طرفداران جنبش اصلاحات دینی ، دو راه روشنگری با دو استراتژی اجتماعی و سیاسی ، وجود داشتند.
راه اول ، این بود ،که مسلمانان ، کاملأ به آداب و سنت گذشته خود پشت بکنند ،و تمامأ از اندیشه های عقل گرانه و آزادی خواهانه اروپا ، تبعیت بکنند. ما مسیر فکری این دید را نیز در ایران قبل از انقلاب را، می توانیم مشاهده بکنیم. پیروان این فکر واندیشه را آنروز ، با انگ« غرب زدگی »، از جامعه طرد می کردند.
راه دوم ،این بود ، که بخشی از روشنفکران و اصلاح طلبان جوامع اسلامی ،بر این باور داشتند، که می توان تجربیات برگرفته از انقلابات بورژوازی اروپا، که متکی بر منطق عقلانیت بود، دین و الهیات اسلامی را اصلاح کرد.این نگاه مترقی در عصر محمد عبد و ، در نهایت به شکست منتهی می شود، ولو اینکه در صداقت و ایمان ، به راهی که سید جمال الدین و محمد عبد و به نهضت اصلاحات دینی خود داشتند، از بطن آن اخوان المسلمین و سلفیون بیرون آمدند، که به ترتیب ، به علل آن در سلسله مقالات آینده، توضیح و تفسیر خواهیم کرد. خصوصأ اینکه ، امروز در ایران، یک مرحله بسیار حساسی را از جنبه ماهیت نظام اسلامی ،و مبارزات بی امان ملت ، علیه کل نظام «اسلام ناب محمدی !» آیت الله حمینی شاهد هستیم ،که بخشی از تناقض و نا هماهنگ بودن ذات نظام و ماهیت رژیمهای برخاسته از یک ایده ئولوژی تمامیت خواه را نشان می دهد.
محمد عبد و کار های تحلیلی و تفسیری خود را در رابطه با انسان و محیط اجتماعی و ارزش های اخلاقی با آثار ، متفکر ایرانی و اسلامی ،دوران آل بویه ، ابو علی احمد بن محمد مسکویه (320 تا 421 هجری قمری ) شروع می کند ، که اثر معروف اش: تهذیب اخلاق و طهارت الاعراق، در باره اصلاحات اخلاقی است، در عین حال ، این اثر معروف را در دار العلم (معا دل دانشسرای عالی ) قاهره نیز تدریس می کرد.
محمد عبدو به این اصل اکتفا نمی کند ، او اینبار در باره تاریخ تمدن ها و سیر صعود و نزول آنها را با انتخاب آثار ابن خلد ون ،(متولد 732-هجری ، مرگ 808 هجری- که در حقیقت ، یکی از بنیانگذاران مکتب جامعه شناسی علمی است ) رو می آورد.
این انتخاب در تعقل و تفکر دو دانشمند مسلمان ، که یکی بیشتر انسان را از جنبه فردی و رفتاری مورد مطالعه قرار می دهد، و آن دیگری انسان را موجود اجتماعی می داند و می خواهد تاثیر محیط تمدنی و فرهنگی او را مورد مطالعه قرار بدهد، امروز به ما نشان می دهد، که نه تنها انتخاب آثار این دو متفکر ، یک انتخاب تصادفی نبود ، بلکه محمد عبد و بر این اصل واقف بود، که جهان اسلام ، به یک انقلاب فکری و فرهنگی بنیادین احتیاج دارد.و این سئوال را پیش روی خود داشت ، که باید از کجا شروع بکند؟
محمد عبد و بمانند پیروان مکتب اصالت انسان در دوران ،«عصر روشنگری » اروپا و انقلاب بورژوازی ، تعلیم و تربیت آحاد جامعه را ، بدون تبعیض، بمانند یک آلت و وسیله برای آزادی انسان و ترقی او در جامعه اهمیت بسیار قائل بود.محمد عبد و به این اصل مطلقأ اعتقاد داشت ، تا روزیکه دین در دور باطل جهل و خرافات گرفتار است، آزادی مسلمانان از چنگال آخوند های جاهل وبیسواد ، و قدرت های استعماری ، امکان پذیر نخواهد بود. رابطه اصلاحات دینی ، با مبارزه ملت علیه استعمار گران ، برای محمد عبد و اصل روشن و مسلم بود.از آنجائیکه در قیام احمد اعرابی پاشا در 1882 شرکت داشت ، بعد از شکست این قیام محمد عبد و به پاریس می رود و در مدت اقامت اش در پاریس ،همانطوریکه در بالا اشاره شد، با سید جمال الدین افغانی در انتشار مجله عروت الوثقی همکاری می کند.همکری این دو شخصیت جهان اسلام ، در چهار چوب طبیعی گسترش اندیشه اصلاحات دینی و تعلیم و تربیت جامعه ،و آشنا کردن مسلمانان به علوم پیشرفته عصر خود،مسیری بود ، که این راه را نسلهای آگاه و فرهیخته مسلمانان تا امروز ادامه می دهند.
محمد عبد و در اوایل 1885 پاریس را به مقصد لبنان ترک می کند،ومدت 3 سال در بیروت با تلاش روزانه خود در بین مسلمانان و متفکرین مسلمان آن شهر به نهضت فکری واصلاحی دینی ادامه می دهد.و بلاخره در سال 1888 ، دوباره به مصر برمی گردد..
در مراجعت به مصر ، علاوه بر مسئولیت قضائی و قانونگذاری ،بیشتر وقت خود را به نوگرائی الهیات اسلامی ، اصلاحات اداری و روش تعلیم و تربیت جامع الازهر ،که مشهور ترین مرکز علوم اسلامی اهل سنت است، می گذراند.محمد عبد و در سال 1899 به مقام مفتی اعظم مصر برگزیده می شود و تا پایان عمر ، این مقام را حفظ می کند.

الهیات محمد عبدو.

محمد عبد و بطور قطعی ، روش سنتی مرسوم ، که علمای سابق در چهار چوب صوری و معنائ لفظی آن ، بدون دقت در باطن معنی ،قران و احکام شرعی را تفسیر می کردند، کاملأ بدور انداخت.واز آنجائیکه خود به تصوف و عرفان آشنائی کامل داشت،او بر این اصل تکیه می کرد ،که ما باید از طریق شریعت ، به حقیقت برسیم. آن اصلی که معمولإ عارفان ، به مثال رابطه ، بین مغز گرد و ، با پوست گرد و تکیه می کنند، که چگونه با شکستن پوست گردو به مغز آن میرسند ، ما نیز با ید این اصل را در شرعیات بکار گیریم. فاصله گرفتن از الهیات سنتی ، انعکاسی بود ،که نشان می داد ،که محمد عبد و از ایده ئولوژی حاکم در نظام سنتی بریده بود.دست آورد الهیات محمد عبد و ، با خصو صیات نگاه به دین ، از منظر عقلانی و انسانی همراه است.
(این نگاه عقلانی به دین در فرهنگ و تاریخ مسلمانان ، نوگرائی نبود، 8 قرن و7 قرن قبل از محمد عبد و فلاسفه مسلمان ،به ترتیب چون ابن سینا در ایران ، ابن الٌرشد در اسپانیای مسلمان ، می گویند: شعور انسان از طریق عقل می تواند به حقیقت دین برسد .به عبارت دیگر ، هر احکام دینی ، که با منطق عقلانیت در تضاد باشند، ، در باور های دینی جایگاهی ندارند.اگر شما خواننده گرامی ، با همین اصل ، نوشته های آیت الله خمینی را تفسیر و تحلیل بکنید، به آسانی به بی محتوی بودن این نوشته از جنبه منطق عقلی بر آنها ها پی خواهید برد.و به ریشه درد و رنج یک ملت 70 ملیونی ، که مدت 31 سال است ، در دست یک مشت آخوند بیسواد ولی تشنه قدرت و ثروت اسیر هستند،آگاهی خواهید یافت . تا کید از ما است)
الهیات محمد عبدو درست بر عکس یک سنت قدیم ، متعلق به ابوالحسن اشعری قمی است که در قرن سوٌم و چهارم هجری می زیست ، که می گفت: انسان زندانی سرنوشتی است ، که قبل از تولد ، خداوند بر او تعین کرده است.محمد عبدو در رٌد این اندیشه ،آزادی انسان را اصل قرار می دهد و می گوید:بدون آزادی انسان، مسئول دانستن انسان در مقابل اعمال اش معنی ندارد.
الهیات محمد عبدو ، با خواست و اراده آزاد انسان ، وانسان آزاد ، روح و قوام می گیرد.او زیاد با متا فیزیک در گیر نیست، و بر این اصل تکیه می کند:خداوند علت است ، در حدی که انسان صاحب عمل باشد،و انسان علت است در حدی که خداوند صاحب عمل باشد..اشاره به این آیه است:«ان الله لا یغیر ما قوم حتی یغیروا ما بانفسهم» یعنی خداوند حال هیچ قومی را دگرگون نخواهد کرد ، تا زمانی که خود آن قوم حالشان را تغیر دهند.سوره 13 رعد آیه 11..برای تاکید ودقت در ترجمه فارسی آن ، من صاحب این قلم ، این آیه قران را هم با ترجمه معتبر قران در زبان فرانسه و زبان انگلیسی را نیز اینجا سند می آوریم ، که شاید روزی هم آخوند های ما هم این اصل را درک بکنند ، که شرایط زندگی فردی واجتماعی مسلمانان جهان ، در درجه اول ،نتیجه درک و شعور مسلمانان ، خصوصأ رهبران دینی آنان است .
(ترجمه آیه 11 از سوره13 - رعد به فرانسه )
Que Dieu ne change pas la condition d'un peuple jusqu'à ce qu'ils changent eux-mêmes.
(ترجمه آیه 11 از سوره 13- رعد به زبان انگلیسی )
That God does not change what people until they change it themselves.
موضع گیری محمد عبد و ، در جامعه سنتی زمان خود بسیار جسارت انگیز بود، به حدی که بخشی از علما او را در حد شکآک ، درباور به وجود خدا ، به حساب آوردند. به موازات موضع گیری محمد عبد و تاکید بر آزادی انسان ، ومسئول در مقابل اعمال خود ،او بر وجود قانون در طبعیت تکیه می کند و می گوید: قانونی در طبعیت حا کم است ، که قدمت این قانون حتی قبل از ظهور انسان بر جهان حاکم بود. این احتمال زیاد است ،که محمد عبدو این اندیشه را از سید جمال الدین افغانی ،که کتاب طبعیت را از انگلیسی به عربی ترجمه کرده است ،کسب کرده باشد.
محمد عبد و بر این باور بود که ذاتأ قوانین دینی ، با قوانین طبعیت مغایر نیستند، تنها ضعف و نا آگاهی انسان ها هستند،که بشر را به وحی الهی و رسالت پیامبران لازم می دارد. به عبارت دیگر، قانون منطق آنچه که در طبیعت حاکم است ، نشان می دهد.(منظور عبدو در این جا قوانین طبیعت است ، که این قوانین قبل از پیدایش انسان در طبیعت وجود داشته است.نه اینکه بشر بخواهد قوانین موجود در طبعیت را تکمیل بکند.فلاسفه غرب این اصل را حقوق طبیعی انسان می نامند ،که در حقیقت زیربنای هومانیسم ، یا اصالت انسان،و احترام به هستی و کرامت انسان است، که نظام های دموکراتیک موجود در جهان امروز ، ریشه در حقوق طبیعی انسان دارند.)
از بعد روانی و اجتماعی ، اصل رسالت را محمد عبد و برجسته تر و در عین حال برای درک ،آنرا آسانتر می کند.او می گوید: شناختی که انسان از خود دارد، ریشه در هستی خداوند است، به عبارت دیگر هستی انسان از هستی خداوند سرچشمه می گیرد.این سخن در حقیقت بیان این جمله معروف است ،که بعضی از علما اسلام نیز بر آن تکیه می کنند.« من عرفه نفسه عرفه ربه » .برای محمد عبد و، در واقع پیامبران ، بمانند علائم جاده ها هستند، که ما را در رسیدن به مقصد ، که همان ذات خداوندی است ، کمک می کنند ، تا بشر در نهایت سالم به مقصد برسد.
تلاش برای آزادی انسان و مطابقت این آزادی با قانون طبعیت ، در واقع تلاش محمد عبد و، برای پایه گذاری یک الهیات متکی بر منطق عقلانیت انسان است، که درست نقطه مقابل الهیات جزمی و سنتی است. برای محمد عبدو علم کلام با باز گشائی در اجتهاد شروع می شود، در صورتی که قرن ها بود که در اجتهاد در الهیات سنٌی بسته بود.
قبل از آنکه محمد عبدو بتواند شاخص های الهیات متکی بر منطق عقلی را مستقر بکند،فقه سنتی جامع الازهردر انحصار فقیه سنتی شیخ ابراهیم بن محمد با جوری (یا بیجوری) شافعی – متولد« 1198مرگ 1277» بود.فکر محوری این الهیات سنتی ، چون باور های آخوند های بی علم و دانش ایران امروزی ، بر این بود، که تمام علوم عقلانی ، در علم الهیات ذوب شده اند .(همین اصطلاح ذوب شدن در ولایت مطلقه فقیه ، آقای علی خامنه ای ،و اظهار فضل آیت الله خمینی در رابطه با علم اقتصاد ، که:« اقتصاد مال خر است ، ما برای خربزه انقلاب نکرده ایم، ما برای اسلام عزیز انقلاب کرده ایم ، ریشه در این باور های مملکت برباد ده دارند، که امروز ما شاهد هستیم، که یک مشت آخوند جاهل و نادان بر شرف و ناموس و هستی ملت حاکم شده اند و علنأ می گویند آقای علی خامنه ای منتخب امام زمان است هرکس مخالف علی خامنه ایست ، مخالف امام زمان است پس قتل اش واجب است!!!)
محمد عبد و می گوید :تکرار متون بدون کنجکاوی و نقد محتوای فکری و مفهومی آن ، هر گز به توسعه علم کمک نمی کند.
الهیات عبدو با مو ضع گیری او نسبت به منابع کلاسیک (منظور محمد عبدو ، هزاران حدیث دروغ و بی پایه ایست ،که در فرهنگ و باور های دینی مسلمانان جای گرفته اند ) مشخص می شود.عبد و قبل از هر چیز ،سلطه قضات شرعی را که در طول قرون دانش و آگاهی از الهیات را ،انحصارأ از آن خود می دانستند، دور می اندازد.برای عبد و، فقط قران و سنت پیامبر است ،که می تواند پایه الهیات باشد..عبد و می گوید :قران و سنت نیز باید با یک روش علمی مبناء قرار بگیرند.او در باره سٌنت ، و نحوه استفاده از آنرا به روش خلیفه سوٌم مسلمانان ، که با نام عثمان امین معروف است، مبناء قرار می دهد.
محمد عبدو ، به منطق عقلانیت و آثار علمی تکیه می کرد.او برای شناخت این منطق و این آثار، سه قاعده و همراه با روش علمی خود ،برای رسیدن به منطق علمی ،ارائه می دهد ، و چنین می گوید:
الف – داشتن قدرت اندیشیدن ،و دیدن اشیاً ء و واقعیت ها ، آنچنان ایکه هستند.
ب- داشتن جسارت اندیشیدن مستقل و رها شدن از پیش داوری ها..
پ – به جز حقیقت ، چیز دیگری را قبول نداشتن.
محمد عبدو می گوید :تفسیر قران وقتی عقلانی است ،که با واقعیت عینی و ذهنی ، و عمل گرائی جامعه ، هم آهنگی داشته باشد.موضع گیری محمد عبد و علیه چند همسری ، وبرده داری نیز از همین منطق ناشی می شود و می گوید، از آنجائیکه نمی توان انصاف و عدالت را در بین همسران برقرار کرد،پس این رسم و سنت ، ولو اینکه در اسلام رایج است ولی با شرایط جامعه و جهان امروز همخوانی ندارد.عبد و در تفسیر کلام نیز بر این اصل تکیه می کند، که نباید تفسیر بصورت سطحی و دور از منطق عقلی باشد.برای عبد و الهیات هدف اش رسیدن به اخلاق و عدالت است. و اضافه می کند ، که منظور از اخلاق و عدالت این است ،که اکثریت جامعه ّبا آن توافق داشته با شند. این ممکن نیست ، مگر اینکه اطاعت کور کورانه از (منظور تقلید کور کورانه ) از جامعه منسوخ بشود.محمد عبد و در تفسیر قوانین قضا می گوید اگر اختلافی بین حاکمیت عقل و سنت پیش آید ، ارجحیت با منطق عقلانیت است.
این موضع گیری جسورانه محمد عبد و ، خاطره ابن رشد فیلسوف مسلمان اندلس را زنده می کند، که بطور آشکار می گفت : اگر اختلافی بین منطق عقلانیت ،و تقلید از سنت پیش آید ، ار جحیت با منطق عقلانیت است ،البته در صورتیکه معنی و مفهوم کلام قرانی بار ظاهری- و قابل فهم عوام باشد. :(Exotérique ) . در صورتیکه کلام دارای معنی باطنی وحی الهی باشد :(Esotérique) باشد ، در آن صورت معنی با طنی آن ارجحیت دارد.
نگاه از منظر تاریخی به الهیات اسلامی ،اندیشه عبد و را بیشتر به خود جلب می کند.او به این نتیجه می رسد ،که بحث های الهیات و فرقه گرائی هائیکه جوامع اسلامی گرفتار آن هستند ، بیشتر هویت سیاسی دارند و دخالت های بیگانگان نیز بر آن دامن می زنند، لذا باید با تمام قوا از آن پرهیز کرد.
خود محمد عبد و برای جلوگیری از اختلافات درون جوامع اسلامی الهیات خود را از جنبه متافیزیک ،(ماوراء طبیعه ) گسترش نمی دهد .در عین حال الهیات او دارای منطق عقلی و نظم و قوام بسیار قوی است. او بمانند علمای سابق اسلام ، که وقت خود را بیشتر صرف بحث طولانی و بی پایان در این زمینه می کردند، وقت خود را تلف نمی کند .او به این اصل بسنده می کند ، هستی و ذات خدا را با عقل و منطق شناخت وبس. او این تفسیر امام حنبل را که می گفت : قران آفریده نشده است ! محمد عبد و با یک طنز شوخ طبعی نشان از جسارت روشنفکری او بود ، چنین جواب می داد :امام حنبل که دارای شعور والا مرتبه است ، در حالیکه هر شب با زبان خود قران قرائت میکرد جملات قران را با بیان خود می سا خت و با گوشهای خود می شنید، بر این باور بود ،که قران مخلوق نیست!
محمد عبدو عین مصلحت می داند ، که در بحث مربوط به منطق عقلانیت ، حد و مرز را بشناسیم، تا بدانیم در این زمینه تا چه حد در منطق عقلانیت پیش برویم. تا این مفهوم منطق عقلانیت در خدمت با لا بردن شعور جامعه موثر باشد، لذا محدویت هائی بر آن قائل است.در تاکید بر حکمت متعالیه و ذات وهستی پرورد گار، می گوید در اینجا کار برد منطق عقلانیت ، همطراز با بکار گیری این معیار در مسائل انسانی و اجتماعی نیست. این نوع استدلالات ،عصر عقل گرائی و اصالت انسان ، اندیشه های کلاسیک(ابتدائی ) جامعه اسلامی عصر ماًمون خلیفه عباسی و دوران شکوفائی علمی و فلسفی جهان اسلام ، از قرن نهم تا قرن سیزدهم میلادی را بخاطر می آورد، که فلاسفه عصر روشنگری اروپا ، با یک روش محکمتر و وبا نتایج گسترده تر از این فلسفه دفاع کردند.
به عبارت دیگر ،می توان این گفته اندیشه های محمد عبد و را با اندیشه فیلسوف خدا باور انگلیس ، جان لاک (John-Locke) متولد 1632- مرگ 1704 مقایسه کرد. فیلسوفی که شاهد جنگهای خونین مذهبی در انگلستان بود، او می گوید: با هیچ نیروئی نمی توان از درون قلب انسان ، در رابطه با باورداشتن، یا باورنداشتن، به خدا ، آگاه شد.چه بسا انسان ها بخاطر حفظ جان ،و یا خفظ منافع شخصی تظاهر به خدا باوری بکنند، لذا دین اجباری انسان ها را دروغ گو وچاپلوس ببار می آورد ، که خود بزرگترین جفا به خداو ند و دین است.
آن چیزیکه امروز بعد از 31 سال حا کمیت اسلام ناب محمدی آیت الله خمینی ، زیر ولایت مطلقه سید علی شاه خامنه در ایران شاهد هستیم.( ادامه دارد )

به قلم : کاظم رنجبر ، دکتر در جامعه شناسی سیاسی
اقتباس بطور کا مل و یا به اختصار ، با ذ کر نام نویسنده و نام سایت ، کاملأ آزاد است.
پاریس :4 ژانویه 2010

------------------------------------------------
مآخذ در زبان فرانسه :
http://oumma.com/La-theologie-de-la-liberation-de,2009‍
http://www.lexpress.fr/culture/livre/ce-que-l-on-n-ose-pas-dire_818175.html


نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد