قیام مردم قهرمان ایران در روز عاشورا، و مقاومت مشروع آنان دربرابر خشوت مسلحانه نیروهای سرکوب، هم سران نظام حاکم، و هم رهبران جنبش را پشت سر گذاشت.
در روز عاشورا حاکمیت درمقابل مردم لشگر کشی کرد و با بکارگیری نیروهای نظامی و غیرنظامی نهایت خشونت را بکار برد و به فجیح ترین اشکال سرکوب روی آورد تا اندکی از جسارت پرشکوه مردم بکاهد، اما گویی دیگر هیچ چیز جلودار آنها نبود.
از آنچه در روز عاشورا در خیابانهای تهران و شهر های دیگر ایران دیدیم می توان نتیجه گرفت که: 1) میزان جسارت و شجاعت مردم در مقابله با سرکوب رژیم دوچندان شده است، 2) دینامیسم جنبش توان آن را دارد که به میزان اعجاب انگیزی از رهبری موجود گذر کند 3) پس هر آنچه در آن روز از سوی مردم آمد و عمل شد، کاروندی خود بخودی داشت، لیکن شتابان تر و خشن تر از گذشته متحقق گردید. 4) که این جنبش در حال حاضر به یک تنفر پر قوت شبیه است، که جهتش را کم و بیش خود مهیا میکند، پس بیش از پیش از نبود یک هدایت کنند و یک رهبری پر توان و متناسب رنج میبرد.
ماجرای شورش عاشورا در روز 6 دی ماه 1388 چنان بود که گویی مردم دیگر به حقیقت دست یافته اند، و آنکس که به حقیقت دست یافت را دیگر راه بازگشتی نیست. فیلسوف آلمانی هگل بخوبی نوشت که برده ای که یک بار نام آزادی را شنید و معنای آنرا در جان و روح خود جای داد، دیگر نمیتواند از آن چشم پوشی کند. مردم ایران گویی از سغارت خود گذر کرده اند و به حقیقت آن دروغ بزرگ که اساس نظام اسلامی را شکل میداد دست یافته اند و گام به گام نشان میدهند که برای کسب شرافت و آزادی خود، حاضر به از خود گذشتگی هستند. پس آیا دیگر برای این مردم راه بازگشتی مانده است.
اکنون پرسش آن است که نیاز وافر امروز جنبش چیست؟
ایجاد یک حزب سیاسی جدید، یا برپایی یک ایدئولوژی همه جاگیر، شاید کمتر نیاز فوری امروز جنبش باشد. زیرا قیام عاشورا نشان داد که شبکه های زیر زمینی اجتماعی به خوبی از پس سازماندهی جنبش برمی آیند. لیکن کمبود اصلی جنبش یک رهبری سمبلیک پر قدرت است که همچون دوران انقلاب 1357، به سمبُل جسارت و شجاعت مردمی بدل گردد.
آقای موسوی این جایگاه را دارد، با اینحال متاسفانه از این فرصت تاریخی بخوبی استفاده نمی کند. ایشان با وجود آن جسارت هایی که در ماههای نخستین جنبش سبز از خود نشان دادند، برای تشویق مردم در روز عاشورا، نه اعلام موضع کردند، نه در آن تظاهرات شرکت نمودند، نه در آن روز و یا روز بعد – برعکس آقای کروبی- بیانیه ای برای دفاع از جسارت مردم، محکوم کردن سرکوب رژیم، کشته شدن عده ای از شرکت کنندگان در تظاهرات، و دستگیرهای گسترده بعدی منتشر نکردند. دیروز زود، و فردا دیر، وتنها امروز لحظه عمل است.
مسئله دفاع از خشونت گرایی نیست. مسئله حمایت از مردمی است که مورد خشونت آشکار قرار گرفتند و سپس از خود شجاعانه دفاع نمودند. آری نباید خشونت را رواج داد، لیکن باید از شهامت مردم دفاع کرد. قیام مردم در عاشورا یک نقطه عطف در تکامل روحی جنبش بود. رهبران مردم نباید موج خشم مشروع و دفاع توانمند، و آنهمه انرژی آماده عمل را به هدر دهند. نباید از دینامیسم جدید و رادیکالیسم جنبش هراس داشت، تنها باید آنرا بدرستی هدایت نمود.
این ماجرا ما را به یاد 30 خرداد 1360 می اندازد، که روز بعد از آن تظاهرات اعتراضی نیم ملیونی، رهبران اپوزیسیون آن دوران همتی در ادامه کار و دعوت بعدی مردم برای تداوم جنبش بخرج ندادند، و طی اطلاعیه ای به مردم پیشنهاد دادند که به خانه هایشان بازگردند زیرا آنها میخواهند به تنهایی و با سلاحهای گرم و به همت سازمان خودشان کار رژیم را یکسره کنند. حاصل آنکه رژیم ماند و آنها بدون مردم، و با سازمانشان به قهر تاریخ فرو رفتند.
پس چه باید کرد؟
جنبش مردمی امروز باید از حالت خودانگیخته خود خارج شود. از اینرو نیازمند یک قدرت هدایت کننده، و یک رهبری هماهنگ کننده و متناسب بخود است.
در تندباد حوادث موجود، البته هیچ امکانی برای پیش بینی دقیق آینده مبارزات مردم در دست نیست. هنوز امکان سازش و بندوبست از بالا وجود دارد. یا می بایست از مردم خواست که در جایگاه فعلی خود ایست کنند، یا اگر این جنبش با توان و دینامیسم اکنونش ادامه یابد – که نمونه آنرا در عاشورا دیدیم- می بایست ظرف متناسب بخود، و به همین ترتیب، رهبری همگام با خود را بیابد.
اگر این جنبش با دینامیسم کنونی اش ادامه یابد، یا میبایست رهبری موجود را رها نماید، و یا می بایست از رهبری فعلی بخواهد که با گامهای استوارتر و تداوم پیگیرانه تر، جنبش و توان پیش برنده و پیگیر آنرا تضمین نماید، و این جویبار را به سوی اهدافش که آزادی و حاکمیت مردمی است، هدایت کند.
از آنچه در قیام عاشورا به چشم آمد، میتوان حدس زد که اگر رهبری موجود به خود نیاید، یا بتدریج این توان پر قدرت جنبش به هرز خواهد رفت، و یا در بیابان خشک و مبهود، دینامیسم سرکش موجود بدنبال رهبری دیگری خواهد گشت. اما، با علم به اینکه هیچ چشم اندازی عملی و واقعی برای شگل گیری یک رهبری جدید وجود ندارد، پس لازم است که رهبری موجود به خود آید و این موج پرخروش و مشروع، لیکن خودبخودی را به مقصود رساند.
باید با جسارت و درایت راس نظام را نشانه گرفت، و پا به پای شعارهای مردم، آنچنانکه در عاشورا مشاهده کردیم، شخص رهبر ستمگر و هیئت حاکمه را مورد حمله مستقم تر قرار داد. از این طریق حتی میتوان خشم گسترده در صحنه اجتماعی را نیز کنترل و هدایت نمود. لیکن برای اینهمه به یک رهبری پرقدرت نیاز است.
اگر در عاشورا چنان مقاومت خشونت باری از سوی مردم برای نخستین مشاهده شد، آن بی تردید انعکاس خشونت نظام حاکم بوده است. مردم ما خشونت گرا نیستند. لیکن آن ستیزه جویی مردمی از آنرو ظاهر شد که جان مردم از میزان وحشیانه سرکوب رژیم به لب رسیده است. سرکوب بسیار وحشیانه قیام آشورا و دستگیریهای گسترده پس از آن نشان داد که حاکمیت اسلامی در هیچ حوزه ای تمایلی به عقب نشینی از خود نشان نمی دهد. پس راه مماشات بسته است.
تاکید کنیم: اگرچه هنوز هیچ نمود روشن و همه جاگیری از خواست سرنگونی نظام حاکم در میان مردم مشاهده نمی شود؛ اگرچه مردم، در این مرحله از تکامل جنبش، در پی نابودی رژیم جمهوری اسلامی نیستند، با اینحال شعار های "مرگ بر خامنه ای" و "مرگ بر دیکتاتوری" نمودار مرحله جدید جنبش می باشد. آنها بدل به شعارهای مردمی و سراسری شده اند و و دیگر نمی توان از آنها چشم پوشید. پس جا دارد رهبری نیز خود را با آنها منطبق نماید و از پیگیری و تکامل گسترده جنبش دفاع کند.
اگر یک چنین خطاب مستقیمی بر علیه سران نظام برای آقایان کروبی و موسوی، بدلیل وضعیت زیستی ویژه و تحت محاصره بودن شان در تهران مشکل به نظر می آید، بیشک میبایست در پی یافتن راه حلهای عملی دیگر، چون خروج از کشور، و یا انتقال مسئولیت ها به رهبران ردیف دوم، در خارج از کشور بود. اگر آقای خمینی در سالهای انقلاب توانست چنان بی پرده در برابر شاه ایستادگی نماید، بعضا (میگویم: بعضا) از آن رو بود که در ایران زندگی نمی کرد و خود وی با خطر جانی مستقیم روبرو نبود.
قابل فهم است که نمی توان – همانند آقایان موسوی و کروبی- در ایران ماند، در پایتخت آشوبزده کشور بطور علنی زندگی کرد، نام و نشان و محل زندگی واضحی داشت، و از آنجا بی ترس، مستقیما قلب وحشیانه ترین و مستبد ترین رژیم تاریخ را نشانه گرفت. سرکوب رژیم بی مانند است. ولی از سوی دیگر نمی توان، کار تاریخ و شورش مشروع مردم را به عقب انداخت.
عطا هودشتیان - هفت دی ماه 1388 (28 دسامبر 2009)
www.hoodashtian.com