logo





ملاحظاتی درباره محدودیت ها و نکات مثبت جنبش های اجتماعی

جمعه ۴ دی ۱۳۸۸ - ۲۵ دسامبر ۲۰۰۹

یونس پارسا بناب

درآمد

تاریخ سیاسی بشر بویژه در دوره عصر جدید ، پر از جنبش های اجتماعی و سیاسی است . این جنبش ها پیوسته بر اساس معیارهای حاکم زمان خود به دو نوع طبقه بندی گشته اند : جنبش های پیشرو و مترقی و جنبش های عقب گراوارتجاعی . ولی معیار ها و ارزش هایئ که انسان با استفاده از آنها میتواند بعد از بررسی چند و چون هر جنبشی به قضاوت درباره ماهیت آن جنبش بپردازد ، کدامین هستند ؟ روشن است که تعلقات و ماهیت طبقاتی اقشارو اصناف مختلف جامعه که در آن جنبش ها موفق می شوند توده های قابل توجهی از مردم را بسوی حمایت از آرمان های خود بکشند ، الزاما معیارهای مناسب برای ارتجاعی بودن و یا مترقی بودن جنبش ها نمی توانند باشند . مضافا ، بعضی از این جنبش ها در حیطه ها و گستره هائی ( مثل مذهب ، دین ... ) عمل و فعالیت می کنند که بطور عینی خیلی از حیطه هائی که در آن ها تلاقی های جدی طبقاتی ، اجتماعی و ملی به وقوع می پیوندند ، فاصله دارند .
در این نوشته بعد از بررسی چگونگی محدودیت ها و ابهامات موجود در جنبش های اجتماعی ، به وظایف فوری آنها در اوضاع کنونی جهان اشاره می کنیم :
١ – برخی از مارکسیست ها منجمله تعدادی از نویسندگان " فراخوان باماکو " بر آن هستند که جنبشی می تواند بطور جدی پیشروو مترقی محسوب شود که بی درنگ در خدمت حمایت از مبارزاتی که خواهان توسعه اجتماعی ( عدالت اجتماعی ) است ، قرار گیرد . این نکته به این معنی است که آن جنبش از سیاست هائی در حیطه رشد و توسعه اقتصادی حمایت کند که دارای اهداف عدالت اجتماعی باشند ، مثل حق اشتغال به کار ، ازدیاد درآمد کارگر ، معرفی و پیاده ساختن خدمات موثر عمومی برای همه در حیطه های آموزش و پرورش ، طب و بهداشت و مسکن و وسایل حمل و نقل . البته کسب اهداف معین توسعه اجتماعی بدون اتونومی ملی ( حاکمیت استقرارملی واستقلال از محور نظام جهانی سرمایه ) از سوی دیگر میسر و قابل وصول نیست .
٢ – اگر معتقد به این اصل باشیم که اتونومی و حاکمیت ملی پایگاهی است که در درون آن پروسه های تاریخی عصر جدید – سکولاریسم ( عرفیگری ) ، دموکراسی پیگیر ( مردم سالاری ممتد ) و توسعه اقتصادی ( عدالت اجتماعی ) – می توانند شکل گرفته و به رشد خود ادامه دهند ، در آن صورت بجرات می توان ادعا کرد که اکثریت عظیمی از فوروم ها و سازمان هائیکه امروز در درون " فوروم اجتماعی جهان " و " فوروم جهان سوم " و " فوروم صلح جهانی " تجمع کرده اند ، به کمپ جنبش های پیشرو و مترقی تعلق دارند . یعنی جنبش های اجتماعی که بر علیه بازار نئولیبرالیسم ( هارترین شکل و ایدئولوژی سرمایه داری ) موضع می گیرند و از منافعی دفاع می کنند که از سوی نئولیبرالیسم به خطر افتاده اند ( مثل منافع احزاب و سازمان های سیاسی چپ ، اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری ، جنبش های زنان ، مهاجرین ، دانشجویان و محیط زیست که ضد نظام هستند ) . نکته مهم در این مرحله این است که چالشگران ضد نظام چگونه می توانند یک نهاد بزرگ جهانی از طریق الحاق این جنبش ها بوجود آورده و به وسیله آن نظام سرمایه داری را به یک چالش جدی بطلبند ؟
٤ – برای اینکه یک ساختار و یا نهاد جهانی همگون و یک دست از طرفداران سه بعدی ضد نظام ( ادغام لاینفک عدالت اجتماعی ، ازدیاد بعد پروسه دموکراتیزاسیون و پذیرش و احترام به اتونومی و حاکمیت ملی ) بوجود آورد ، باید تلاش کرد که هرتک تک این جنبش های مترقی و پیشرو در چهارچوب کشوری خود از نظر سازمانی تکامل یافته و در نهایت به یک حزب قوی و سرتاسری در آن کشور تبدیل گردند . البته این تلاش یعنی ادغام و الحاق تشکل ها و نهادهای متنوعی که امروز به طور جدی و پیگیرانه علیه نئولیبرالیسم سرمایه داری بغایت جهانی شده از یک سو و دولت های کمپرادور و مستبد کشورهای پیرامونی از سوی دیگر به مبارزه برخاسته اند ، یک امر آسان و ساده نیست و باید اذعان کرد که چالشگران نظام وظیفه سنگینی بدوش خود دارند که چالشگران دوران سه انترناسیونال (١٩٤٣–١٨٧٤) و عصر " جنگ سرد " (١٩٩١–١٩٤٧) نداشتند . در اینجا به ابهامات و پیچیدگی های مربوط به این تلاش که در بین بعضی از چالشگران به اسم معمای کلیدی " ادغام و الحاق تنوع ها " موسوم است ، می پردازیم .
٤ – جنبش ها منجمله آنهائیکه مترقی و پیشرو هستند ، می خواهند استقلال خود را حفظ کنند . این خواست بطور آشکار نه تنها حق هر یک از این جنبش هاست بلکه یک امر مثبت هم است ، زیرا که استقلال دقیقا ریشه اصلی موثر بودن آنهاست . ولی این نکته اساسی نباید از تلاش احزاب چپی که خواهان ادغام ابعاد سه گانه درون جنبش در جهت به مبارزه طلبیدن جدی نظام جهانی است ، جلوگیری کند . با اینکه نگارنده تضادی بین این دو موضع ( گسترش فوروم ها از جنبش های مترقی و پیشرو از یک سو و تلاش تشکل ها و فعالین چپ مارکسیستی در جهت ایجاد یک حزب فراگیر وسرتاسر ی منسجم از سوی دیگر ) نمی بینم ولی چشم انداز احیای سازمان های حزبی بعضی از فعالین درون فوروم اجتماعی جهان را به وحشت و هراس می اندازد . ترس آنها از این است که خواست تحزب ( و تبدیل آن به نیروی مادی ) " ناقوس مرگ " فوروم ها را بصدا در خواهد آورد . برخلاف این فعالین ، من معتقدم که شکل گیری احزاب منسجم و فراگیر به اقتدار و تکامل بیشتر فوروم های متعلق به جنبش های اجتماعی و سیاسی خواهد انجامید . علاوه بر آن ، احیا و رشد و حضور احزاب یک پارچه و یکدست بهترین وسیله برای جلوگیری از ریزش و افول فوروم هائی است که ممکن است در آینده با خطر رشد گرایشات و تمایلات مبنی بر اندیشه های فرهنگ پرستی ، خاک پرستی و سیاست زدائی در درون خود روبرو گردند .
٥ – به هر رو در جریان ایجاد جنبش های پیشرو و مترقی باید پیوسته به ابزارها ، گفتمان ها و گستره های مبارزاتی را که دشمن انتخاب می کند ، توجه جدی داشته باشیم . در اصل ، دشمن مشترک ( فراملی های انحصاری در سیستم نئولیبرالیسم ) هیچ وقت گستره ای را که در آن مبارزات عینی بین طبقات کار و زحمت و طبقات حاکم فرادست بوقوع می پیوندند ، انتخاب نمی کند و به عوض آن گستره ها و میدان های دیگر ( مثل گستره های دینی و مذهبی ، فرهنگی و... ) را برای رودرروئی و تلاقی برمیگزیند . این بدیل های استراتژیکی که عموما در فکر انبارهای متعلق به واشنگتن و بروکسل طرح و تعبیر می گردند ، زیرکانه تلاش می کنند که فعالین جنبش های پیشرو و مترقی را برای " اخته کردن " به درون آن حیطه ها و گستره ها برای تبادل نظر و گفتگو بکشند . در این گستره هاست که جنبش های عقب گرا و ارتجاعی شکل گرفته و یا گسترش پیدا می کنند .
٦ – جنبش های عقب گرا و ارتجاعی که برای پیشبرد بدیل استراتژیکی فراملی های انحصاری در اکناف جهان بوجود آمده اند ، آن جنبش هائی هستند که بکلی از درگیری و تلاقی در حیطه های طبقاتی و اجتماعی پرهیز می کنند . در شکم و مرکز نظام امپراطوری سرمایه ، جنبش های اجتماعی " حقوق بشر " ، دموکراسی ، مبارزه علیه مواد مخدر ، مبارزه علیه تروریسم و.. همراه با سکت های متنوع دینی و مذهبی بهترین نمونه ها و مدل های عظیم جنبش های اجتماعی عقب گرا و ارتجاعی هستند . این جنبش ها نه تنها مشگلی در مقابل نظام محسوب نمی شدند بلکه به مثابه حامیان سیاست های نظام – امپریالیسم ، تقدس مالکیت خصوصی بر منابع طبیعی و وسایل تولیدی ، امواج روندهای خصوصی سازی ، ضد مقرراتی و... – عمل می کنند . تازه این جنبش ها نه تنها خود را حامیان نظام سرمایه معرفی نمی کنند بلکه خود را مخالفین مداخلات دولت ها در امور شخصی و خصوصی مردم اعلام کرده و بدین وسیله خود را در بین اقشار مختلف مردم ضد نظام هم معرفی می کنند .
٧ – تراژدی واقعی زمانی به وقوع می پیوندد که توده های مردم که توسط سرمایه داری واقعا موجود مورد استثمار و تهاجم قرار گرفته اند ، مجذوب اندیشه های بنیادگرایانه دینی و مذهبی می گردند . انواع و اقسام بنیادگرائی های دینی و مذهبی ( مثل امت پرستی ولایت فقیه ، هندوتوای هندویسم ، ایونجلیکا های راست مسیحی ، لامائیست های دین بودائی ، صهیونیسم و...) که جملگی از اندیشه های دین محوری ، امت پرستی و مذهب مداری نشات گرفته و از عوارض حرکت سریع و بی مهار سرمایه در جهان ( گلوبولیزاسیون ) در فاز کنونی سرمایه داری واقعا موجود می باشند ، نمونه های زنده و فعال جنبش های اجتماعی عقب گرا و ارتجاعی هستند که امروزه در مقابل جنبش های اجتماعی پیشرو و مترقی صف آرائی کرده اند . علیرغم تنوع و تکثری که این جنبش ها تحت نام های مختلف در سراسر جهان از خود بروز می دهند ، به نخبگان ، ایدئولوگ ها و دولتمردان حاکم در کشورهای پیشرفته مرکز فرصت می دهند که طی مانورهای سیاسی و با همیاری رسانه های دسته جمعی گوش بفرمان آنها را محیلانه به دو کمپ " تروریست ها " و " نیروهای معتدل " تقسیم کنند. این جنبش های اجتماعی علیرغم تنوع و تکثرشان ( از امت گرایان در جمهوری اسلامی ایران گرفته تا ایونجلیکا های راست مسیحی در آمریکا ) همگی دارای اصول و شیوه های مشترکی هستند که نگارنده آنها را در شماره های پیشین این نشریه در مقالات متعددی مورد بررسی و تحلیل قرار داده است .
٨ – در بررسی و تحلیل خود از این جنبش های ارتجاعی و عقب گرا باید جوانب احتیاط سیاسی در مبارزه بی امان علیه نظام جهانی را پیوسته رعایت کنیم .به طور مثال چالشگران ضد نظام جهانی و ضد جمهوری اسلامی سرمایه ، نباید از نقش و موقعیت مثبت و انسان مدارانه بعضی از علمای فعال مذهبی – بابی های ازلی و نویسندگان " رویای صادقانه " و بعدها میرزاعلی ثیقه الاسلام شیخی نویسنده " مشروطه یا مشروعه " – در انقلاب مشروطیت ایران غافل و بی خبر بمانند . همچنین در اوضاع فعلی چالشگران ضد نظام ( ضد بازار نئولیبرالیسم سرمایه و ضد امپریالیست ) باید در مورد همکاری با نیروهای طرفدار " الهیات رهائیبخش " که در کشورهای آمریکای لاتین نقش قابل توجهی در عقب نشینی نیروها و دولت های راستگرا دارند ، تفحص و بحث کنند . آیا در حال حاضر می توان از امکان شکلگیری و رشد یک " چپ اسلامی " در کشورهای خاورمیانه و آسیای جنوبی صحبت کرد ؟ از امکان وقوع این امر در آینده می توان صحبت کرد ، ولی امکان رشد آن در حال حاضر اصلا وجود ندارد.نطفه " خداپرستان سوسیالیست " در ایران و " فقه التحریر " در سودان در دهه های ١٩٨٠ –١٩٦٠با تهاجم بیرحمانه رژیم های کمپرادور حاکم و با عنایت بنیادگرایان اخوان المسلمین و فدائیان اسلام خفه گشتند .
٩ – در واقع آنچه که امروز جهان اسلام عرضه می کند شیوع انواع و اقسام امت گرائی و دین محوری است که علل رشد و گسترش آنها را باید در تاریخ تکامل نظام جهانی سرمایه در فاز تشدید گلوبولیزاسیون جست و جو کرد . به عبارت دیگر یک رابطه تاریخی ارگانیک بین بنیادگرائی رایج در خاورمیانه و آسیای جنوبی ( افغانستان ، پاکستان و بنگلادش ) و سیاست های حاکم بر نظام جهانی سرمایه وجود دارد که از ویژگی های اجتناب ناپذیر مناسبات تاریخی توسعه یافتگی کشورهای مرکز با توسعه نیافتگی کشورهای پیرامونی در سال های بعد از جنگ جهانی دوم و بویژه در عصر بعد از پایان جنگ، می باشد . در خلاء سیاسی که بعد از سرکوب و حذف جنبش های ملی و کارگری در این کشورها بوجود آمد به امت گرائی فرصت داد که رشد و توسعه یابند .
ملاحظات فوق الذکر در مورد امت گرایان اسلامی در خاورمیانه در مورد هندوستان هم صدق می کند . نیروهای راست طرفدار بازار نئولیبرالیسم و پروسه گلوبولیزاسیون در هندوستان به نحو روشن و زیادی با استفاده از جنبش های بنیادگرایانه هندوتوا و لامائیست ها توانستند در تضعیف حزب کنگره هندوستان نقش ایفاء کنند . لانسه کردن دالائی لاما توسط نومحافظه کاران حاکم در رژیم بوش علیه نیروهای سکولار حزب کنگره از یک سو و علیه چین از سوی دیگر بخش بزرگی از بدنه این استراتژی را تشکیل می دهد . مثل اکثر کشورهای مسلمان نشین خاورمیانه ، در هندوستان نیز راست طرفدار کاخ سفید توانست از طریق بهره گیری از هندوتوا ، لامائیست ها و دیگر بنیادگرایان مذهبی نیروهای چپ مارکسیستی ، ملی گرایان طرفدار حق حاکمیت ملی را در دهه های اخیر به عقب رانده و اوضاع را به نفع نفوذ آمریکا در شبه قاره هندوستان آماده سازد .
١٠ – باید توجه کرد که جنبش های ارتجاعی صرفا و فقط در گستره های دینی و مذهبی رشد و فعالیت نمی کنند . امروز ما شاهد شکلگیری و رشد جنبش های اجتماعی ارتجاعی هستیم که در گستره های خاک پرستی و بنیادگرائی پانیستی و اولتراناسیونالیستی در اکناف جهان جضور دارند . این جنبش های اجتماعی با اینکه سکولار و لائیک هستند ولی دقیقا و قویا مثل جنبش های امت گرا و بنیادگرای دینی و مذهبی از عوارض حرکت سرمایه در عصر تشدید گلوبولیزاسیون هستند.
رهبران اولتراناسیونالیست ، شووینیست کروات ها ، بوسنی ها و کوزووها در یوگوسلاوی سابق ، توتسی ها ، هوتوها و... در آفریقای مرکزی به عوض اینکه احساس تعلق به دولت – ملت های عصر باندونگ و جنبش های رهائبخش ملی کنند خود را متعهد به قوانین حاکم بازار نئولیبرالیسم در مدار نظام جهانی سرمایه ساخته اند . به کلامی دیگر رهبران این جنبش ها خود را بخشی از اردوئی در جهان می بینند که خواست و هدفش توسعه اولویت های فراملی های انحصاری و عملکرد دیپلماسی مسلح واشنگتن و ناتو در کشورهای پیرامونی ( جنوب ) و اروپای شرقی " جدید " است . " ناسیونالیسم " آنها فقط در دشمنی با همسایگانشان به نمایش گذاشته شده و نتیجتا جنبش های آنان نیز مثل جنبش های بنیادگرا ، در خدمت استراتژی امپریالیستی ( تضعیف دولت – ملت ها با افزایش پولاریزاسیون افقی بین ملیت های درون آنها ) قرار می گیرند . " ادعای " رهبران جنبش های اجتماعی اولتراناسیونالیستی مبنی بر اینکه رژِیم های حاکم در آن کشورها اصل حق تعیین سرنوشت ملی را زیر پا گذاشته اند ( باید پذیرفت که این اتهام عموما در مورد اکثر آن کشورها صدق می کند ) صرفا نمی تواند این جنبش ها را مترقی و پیشرو سازد . اتنوکراسی های ضد دموکراتیک حاکم در این جنبش ها که موفق شده اند در بعضی از کشورهای پیرامونی آفریقا و آسیا و همچنین در بعضی از کشورهای اروپای شرقی توده های مردم را با ترویج و تبلیغ اندیشه های پان ایستی ، خاک پرستی و شووینیستی زبانی و غیره بسیج سازند ، در تحلیل نهائی به گذرگاه و مجراهائی تبدیل می شوند که به تسلط بیشتر هژمونی امپریالیستی آمریکا در آن مناطق کمک می کنند .
١١ – جنبش های اجتماعی به ندرت چند بعدی هستند . در گستره هائی که آنها عمل می کنند به خاطر ملاحظات اساسنامه ای دارای چشم انداز محدود و معین هستند . بر خلاف احزاب و سازمان های سیاسی ، جنبش های اجتماعی میدان های فعالیت خود را به فعل و انفعالات یک صف ( مثل اتحادیه ها و یا سندیکاهای کارگری ) و یا در حول و حوش یک موضوع و مسئله ( مثل جنبش زنان ، جنبش ضد جنگ ، ضد تخریب محیط زیست و.. ) محدود می سازند . چند بعدی نبودن جنبش های اجتماعی مترقی و پیشرو به خودی خود نمی تواند یک امر منفی تلقی گردد . ولی این امر می تواند سئوالاتی را درباره آینده این جنبش ها در ذهن فعالین بی غرض ایجاد کند . بطور مثال ، آیا امکان ایجاد برابری بین مردان و زنان بدون پیشروی ماورای پروسه های بازتولید رژیم سرمایه امکان دارد ؟ یا آیا منطق حرکت سرمایه ( انباشت ) در دراز مدت به نابودی پروژه های ایجاد محیط زیست بهتر را منجر نمی گردد ؟
١٢ – یک معیار دیگری نیز که به روشنی جنبش های اجتماعی در جهان کنونی را به دو اردوی پیشرو و مترقی (چپ ) و ارتجاعی و عقب گرا ( راست ) طبقه بندی می کند ، درک و انگاشت فعالین درون این جنبش ها از اصل تلاقی های واقعی و کاذب در صحنه بین المللی است . بدون تردید ، تلاقی اصلی که توسط آن کلیت عصر مدرن هویت پیدا می کند ، تلاقی بین کار ( انسان های دربند ، ستم دیده و استثمار شده ) و سرمایه ( اسارتگر و استثمارگر ) است . این نکته به هیچ وجه به این معنی نیست که هر تلاقی در گستره های سیاسی و اجتماعی بوقوع می پیوندند را در تحلیل های خود به سطح این تلاقی اصلی تقلیل د هیم . باید تاکید کرد که امروز بیش از هر زمانی در گذشته پانصد ساله عمر سرمایه داری تلاقی بین سرمایه و کار در سطح امپریالیسم جهانی در شکل تضاد بین کشورهای پیرامونی در بند و کشورهای مسلط مرکز رشد یافته عمل می کند و این درک و انگاشت به این معنی نیست که جوامع کشورهای مرکز و پیرامونی از بلوک های همگون ، همسان و یگانه تشکیل یافته اند . دقیقا ، همان تضاد اصلی در درون هر دو از این بلوک ها منتها به شیوه های متفاوت وجود دارند . وظیفه آن چالشگرانی که به دیدگاه ماتریالیسم تاریخی مسلح اند دقیقا ارائه تحلیل های مناسب و امتحان شده از چگونگی فعل و انفعالات این تضاد ها در راه بازگشائی و توسعه چشم انداز سوسیالیستی در داخل این جنبش های پیشرو و مترقی است .
١٣ – تلاقی هائی را که نیروهای راست حاکم در نظام جهانی برای پیشبرد پروژه جهانی خود ترویج می دهند ، علیرغم موقعیت متوفق خود در گفتمان های کنونی از نظر تاریخی تلاقی های کاذب هستند . در اینجا نیم نگاهی به سه نمونه از این تلاقی ها که در بین بخشی از روشنفکران در اکناف جهان مورد تائید قرار گرفته و در گفتمان های آنان از منزلت والائی برخوردار هستند ، می اندازیم .
* ا ولی انگاشت " تلاقی تمدن ها " است . این انگاشت که توسط رسانه های گروهی جاری تبلیغ و تقویت می گردد ، در واقع یک استراتژی سیاسی است که بطور سیستماتیک و منظم توسط امپریالیسم سه سره گسترش یافته و از نظر واژه ها و مفاهیم ایدئولوژیکی توسط ایدئولوگ های طبقه حاکمه آمریکا فرموله گشته است . گفتمان تلاقی تمدن ها بر آن است که دوران مبارزات رهائیبخش ملی و طبقاتی با فروپاشی شوروی و " بلوک شرق " فرود و اضمحلال جنبش های رهائیبخش ملی ، شکست جنبش های کارگری در اروپا و تبدیل چین به یک کشور سرمایه داری به پایان عمر خود رسیده اند . آنچه که جانشین این تلاقی ها گشته تلاقی تمدن ها ( رویاروئی های گاها خونین بین" تمدن " های اسلامی ، بودائی ، هندی و... " تمدن " غرب توسعه یافته ) است که بشریت فقط با رهبری انسان گلوبال سرمایه و قبول بی قید و شرط قوانین حاکم بر بازار نئولیبرالیستی می تواند خود را به " رستگاری " رهنمون گرداند . این استراتژی زمانی که توسط تعدادی از جنبش های اجتماعی ( که خود را مدافع حقوق قربانیان نظام قلمداد می کنند ) مورد تائید و حمایت قرار می گیرد ، تاثیر قابل توجهی روی ذهنیت توده های مردم می گذارد . وظیفه احزاب ، سازمان ها ، فعالین و چالشگران ضد نظام است که از موضع تدافعی بیرون آمده و گفتمان جهان مدارانه و انسان محوری خود را ( مبنی بر اینکه تنها تلاقی و رویاروئی که امروز بشریت بیش از هر زمانی در گذشته با آن روبرو است ، تلاقی جدی و نمایان بین واقعیت های سرمایه داری واقعا موجود و چشم انداز جهانی سوسیالیسم است ) جانشین گفتمان تلاقی تمدن ها سازند .
* دومین انگاشت و گفتمان این است که مبارزه برای دموکراسی علیه استبداد می تواند جدا از مبارزات توده های دربند برای رهائی از یوغ نظام جهانی سرمایه باشد . به نظر می رسد این انگاشت و ترویج آن ، جنبش های اجتماعی را که فقط برای دموکراسی ، کسب حقوق بشر و حق تعیین سرنوشت ملی و ... مبارزه می کنند ، طعمه منطق حرکت سرمایه حاکم ساخته و آنها را در تحلیل نهائی به موانعی در مقابل پیشرفت مبارزات ملی و طبقاتی ملل در بند علیه امپریالیسم می سازد . این قضاوت در مورد جنبش های اجتماعی که مبارزات رهائیبخش ملی و کارگری خود را فقط به مبارزه علیه نظام جهانی معطوف ساخته و مبارزه برای دموکراسی را یا رد کرده و یا به تعویق می اندازد ، نیز مصداق پیدا می کند . به عبارت دیگر امر مبارزه برای اتخاذ آزادی های دموکراتیک ( رهائی از یوغ استبداد ) و عدالت اجتماعی از امر مبارزه برای عدالت بین المللی ( رهائی از یوغ نظام جهانی سرمایه ) جداناپذیر است .
* سومین انگاشت تلاقی که امروز در گفتمان نیروهای راست نظام رایج است تلاقی بین " متمدنین " و " تروریست ها " است . هدف این گفتمان پنهان ساختن تلاقی واقعی بین نظام حاکم سرمایه ( امپریالیسم ) و قربانیان نظام است که سیستم سرمایه داری می خواهد پیوسته بر آنها هژمونی داشته باشد . هیئت حاکمه آمریکا در ترویج و گسترش این گفتمان در بیست سال گذشته به موازات تبلیغ مبارزه علیه کشورها و دولت های " گردنکش " به ایجاد و تقویت گروه های تروریستی در کشورهای مختلف جهان اقدام کرده است .
13 - این گفتمان ها که تلاقی های کاذب را در انظار و افکار عمومی رواج می دهند ، برای پیشبرد استراتژی نظام جهانی ( و توجیه ماجراجوئی های نظامی و مداخلات واشنگتن در امور داخلی کشورهای مختلف جهان بویژه در کشورهای منطقه خاورمیانه و شبه قاره هند ) تعبیه و تنظیم گشته اند . مداخلات کشورهای مرکز نظام جهانی سرمایه در امور داخلی کشورهای پیرامونی و توجیه آنها با رواج گفتمان های کاذب سابقه طولانی در تاریخ جهان دارد . بهانه ها ، انگیزه ها و گفتمان های کاذب که توسط ایدئولوگ های سرمایه داری امروزه تعبیه گشته و رواج پیدا می کنند ( مثل مبارزه با تروریسم ، صدور دموکراسی و ... ) بهتر و یا مناسب تر از تلاقی ها و گفتمان های کاذب متعددی که در دوره های مختلف تاریخ نظام در گذشته رایج بودند ، نیستند .
١٤ – اگر امروز مداخله گران نظام با تبلیغ و رواج گفتمان های کاذبی چون مبارزه علیه تروریسم ، مبارزه علیه مواد مخدر ، صدور دموکراسی و... جنگ های ساخت آمریکا و نظامیگری های ماجراجویانه خود را مورد توجیه قرار می دهند ، در گذشته با برپائی گفتمان ها و اشاعه انگاشت های کاذبی چون " مسئولیت متمدن ساختن " و یا " مسئولیت سفید پوستان " استعمار و غارت کشورهای آفریقا و آسیا و اقیانوسیه و آمریکای لاتین را مورد توجیه قرار می دادند . پیآمد های فلاکت بار مداخلات نظامی هیئت حاکمه آمریکا در زیر لوای خاورمیانه " جدید " و یا " بزرگ " دوباره نشان می دهد که هیچ مداخله ای از سوی آمریکا و ناتو در هیچ نقطه جهان از سوی جنبش های اجتماعی پیشرو و مترقی نمی تواند قابل دفاع باشد . وظیفه تمام نیروهای دموکراتیک و مترقی که در جنبش های اجتماعی متشکل شده و خود را به کمپ بزرگ چپ متعلق می دانند اینست که ضمن محکومیت دولتهای استبدادی حاکم در کشورهای جهان سوم ،صراحتا خواهان انحلال ناتو و تعطیل پایگاه های نظامی آمریکا در اکناف جهان و تخلیه فوری نیروهای نظامی آمریکا و موتلفینش از عراق ، افغانستان و فلسطین اشغال شده گردند . تنها گذاشتن مردمان کشورهایی که از مداخلات و جنگ های ساخت آمریکا به ستوه آمده اند یک گزینه قابل قبول نمی تواند باشد . هرچقدر زودتر نیروهای اشغالگر و مداخله گر خاک عراق و دیگر کشورهای اشغال شده را ترک کنند و هرچه قویتر نیروهای متشکل در درون جنبش های اجتماعی از طریق برپائی کارزارهای ضد جنگ و ضد اشغال و ضد مداخله از خواسته های به حق مردم کشورهای پیرامونی مبنی بر استقرار حاکمیت ملی در کشورهای خود حمایت کنند ، به همان اندازه امکانات برای آینده بهتر – رواج گفتمان تلاقی واقعی بین واقعیت های سرمایه داری واقعا موجود و چشم انداز سوسیالیسم و لاجرم همبستگی بین نیروهای کار و زحمت در کشورهای پیشرفته مرکز و کشورهای توسعه نیافته پیرامونی – مهیا خواهند گشت .

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد