تقدیم به همه جانباختگان راه آزادی
در بهار ِ عکس ها،
روی پنجه ی پا هم بایستم
نمی توانم حتی شانه هایت را
لمس کنم
چه رسد به زمزمه در گوش ات
که تکرار تکواژه ی نام توست
بر زبانم.
تابستان گذشت،
لباس هایت لاجوَرد خورده
بر طناب ِ رخت
خبر از نم نم باران می دهد؛
بارش ِ پاییز ِ امسال اما
شور است
مثل اشک های من
در غیبت ِ ساده ی تو.
با خیال سبز ِ جوانت
پاییز ِ بُردبار هم
سپری خواهد شد
اما برف سرد ِ زمستان
بی ملاحظه ی تأویل ها
جز به توازن ِ کفه های داد
نمی اندیشد.
در ارتفاع ِ قضاوت ها
از دار تا بهار
تکثیر می شوی
و با لبخندی شوخ،
به آمیختگی ی فصول
نگاه می کنی.
لس آنجلس، پنج آذر ۸۸
برابر با ۲۶ نوامبر ۲۰۰۹
نظرات خوانندگان:
پرتو جان رضا هیوا 2009-12-01 17:45:20
|
بسیار قوی
بسیار قوی
طعم اشک و خشم دارد هنوز
چگونه میتوان بدون شعر چنین روزهایی را گذراند؟
زیر و روم کردی پرتو جان |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد