گزارش سرجان كمپل به دربار بریتانیا،در بیست و دو ژون هزار و هشتصد و بیست و پنج. یا... نه!چه میدانم، چندم کدام ماه از سال چند هزار و سیصد و هشتاد و چند: عجیب تر این كه مردم عوام به جای این تعزیت به یكدیگر تهنیت می گفتند و به رسم اعیاد روبوسی می كردند. امروز عصر شخصی از جانب امام جمعه به دیدنم آمد تا دستگیری قائم مقام را به من تبریك گوید و همچنین مراتب شادمانی و خرسندی امام جمعه و تمام طبقات مردم را ابراز دارد، این اشخاص همگی معتقدند كه بر اثر كوشش های من بود كه خوشبختانه توانستند از این آفت بدتر از طاعون رهایی یابند.)
**
حاشا چرا!
ما فقط رفته بودیم تماشا.
باغ بود.
باغ بود و بادگیر و عمارت کلاه فرنگی و بهار خواب و حوضخانهی شاهی و آب نمای مرمر و حوض کاشی وچندین هندوانهی محبوبی و انار ملس بر آب.
تنها بغ بغوی چندین کبوتر نا هنگام...
یا ...
یا.... خاکریزهای خیس خاوران بود!
گلزار خاوران!
یا باغ های نیشکر هفت تپه...
یا که شاید باغی
در خانقاهی آبی در گناباد.
یا باغچه ی شعله ور خانهی کدام دخترک بهایی.
یا باغ داغدیدهی دانشگاهی به نام امیر کبیر.
باغ پر از دار و درخت اوین بود
یا باغ های سوخته حصار!
یا باغ فین!!
نه!
باغ، باغ لاله زار بود
در آن غروب ماه صفر
و باد در آستین جبهی ترمه پیچید و
قلمدان بلور نقره کوب
از لب پاشویهی مرمر
در حوض کاشی شاه افتاد
و آب قنات باغ شاه بنفشید و کبوداکبود و سرخ.
ما صدا زدیم:
آهای ساری اصلان!
تسمهی تازی ها را کدام حرام لقمه بریده بود!
سفیر بریتانیای کبیر
در کشیک خانهی شاهی
نامهی مهد علیا را روی چراغ چرا گرفته بود!
پیام مادر شاه
چرا به جوهر لیمو
با پر طاوس
بر حریر!
ضامن آهو کجا بود!
وقتی که از باغ لاله زارتا باغ نگارستان
وزیر بزرگ را به آخرین پابوس شاه می بردند.
و خون، روی ساغری سرخ شاه پیدا نبود.
و شاه غضب کرده بود
جبه، شمسهی سرخ.
و میر غضب، غضب کرده بود.
جامه، مخمل سرخ.
یرغو به بام باغ دلگشا کشیده بودند
و یک قلیان مرصع
و پانصد تومان وجه رایج ممالک محروسهی ایران
برای امام جمعه ی تهران
فرستاده بودند.
و قزاق و گزمه و محتسب و داروغه بود که میآمد
شمشیر، برهنه
تازیانه،چرم
رعیت، بر طشت خون.
ما که نبودیم.
این فاخته را آیا کسی به سنگ از این درخت نخواهد راند؟
این جغد بر درخت های باغ لاله زار
چه زار می خواند!
قبلهی عالم در کدام هزار توی
کدام مشکوی خویش
خوابشان برده؟
تشریف چرا نمیآرند؟
این ملیجکان عذاب بر دربخانه برای چه می کوبند؟
بر بام نقاره خانه ی دارالخرافهی خوف
کدام بی گناه را امشب بر نقاره میکشند!...
آقا!
امر قبلهی عالم بود
طغرا به نام قبلهی عالم
حضرت خاقان بن خاقان بن خاقان
سلطان بن سلطان بن سلطان.
ما فقط گفتیم:
مهر و قلمدانتان کو؟
شال صدارت از کمر وا کنید!
کمی بخسبید!
این سیاهی که ایستاده به درگاه
اسماعیل خان قراچه داغ نیست.
این نعش
این رگ بریده
این گلو دریده
امیر کبیر نیست
وزیر بزرگ نیست
پس کیست؟
شمایید.
شما که انگشر نقره و شال ترمه و قبای قدکتان را شاید باد برده باشد؟
باغ لاله زار آذین مرگ شماست.
بازار، چراغان.
شیرینی از سفارت.
شربت از بیت آقا.
شما که نبودید یا که بودید و بوده نبودید
شما خودتان بودید
در میدان مشق باغ شمال
بر چوبه ی دار
با یک لا پیراهن و زیرجامه
با تنی سپید
اما پر از نگار.
باغ شمال نبودید
باغ شاه که بودید
که قزاق بود
قمه بود و قداره بود
طناب بود و گردن بود
سیم بود و مفتول بود و قناره بود
محمد بود و سعید بود و پروانه بود
باغ شاه اگر نبود، باغ عشرت آباد که بود
باغ عیش آباد که بود
دار و درخت که بود
و قبله ی عالم که بود
که هست!
سگهای شمس العماره
به تیر طپانچه ی میرزای کرمانی
اگر نترسیده بودند
چندین و چند آهوی شیر مست
که با شلیک برنوی طلا کوب حضرت خاقان
به خاک غلطیدند.
قصه، باقی
خیابان، قیامت
قشون و قورخانه، راهی باغ دانشگاه.
اسماعیل خان قراچه داغ
حاج علی خان مراغه ای
حاج مهدی کربلایی هم هست
شما نمیآیید؟
*
خیابون توی باد و بارون ومه بدجوری داره میلرزه. انگاری یه عده باهم داد میزنن: ما رو دارن کجا میبرن؟
چار پنج تا پاسبان دوتا جسد رو انداختن رو شونه هاشون و به زحمت از خاک پشتهی ته خیابون بالا میبرن. همونجایی که اون گرگ خاکستری رو دیدیم. من میرم سیگار بخرم. شاید یه کم زیر بارون قدم زدم... برگردم دنباله شو مینویسم. شاید هم ...
نظرات خوانندگان:
م.سحر 2009-11-29 22:06:28
|
دست مریزاد کویر عزیز! |
نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد