logo





اینجا تایلند نیست، آمریکاست

یادداشت هایی درباره بحران مالی – ۳

چهار شنبه ۱۷ مهر ۱۳۸۷ - ۰۸ اکتبر ۲۰۰۸

بهمن شفیق

کاهشهای تریلیون دلاری ارزش سهام در امروز مقدمه ای است بر ارزش زدائی عظیم تری که در راه است. این نظامی است که تنها با نابودی بخشی از ثروت تولید شده ای که متعلق به تمام بشریت است، قادر به ادامه حیات خویش و تجدید سازمان دور جدیدی از انباشت گسترده سرمایه است. هنوز معلوم نیست که این نابودی بخشی از ثروت تولید شده و بخشی از ظرفیت تولیدی جامعه بشری این بار چه شکلی به خود خواهد گرفت. این میتواند از نابودی کامل زندگی اقتصادی در کشورهایی معین تا جنگهایی عظیم و ویرانگر را در بر بگیرد.
درباره ابعاد بحران مالی لازم نیست چیزی گفته شود. شاید در هیچ دوره ای اخبار اقتصادی اینچنین در مرکز تحولات جهانی قرار نداشتند. آنچه در بازارهای مالی سرتاسر جهان در حال وقوع است، نفس گیر است. شتاب و قدرت تحولات به حدی است که هیچ قدرتی را در جهان یارای مقابله با آن نیست. به نظر میرسد قدرتی ماورای قدرتهای حاضر در صحنه سیاست و اقتصاد بین المللی همه بازیگران این صحنه را به مصاف طلبیده است. قدرتمندترین دولتهای دنیای معاصر بیشترین امکانات خود را برای مهار این غول رها شده به کار میگیرند تا لحظه ای بعد به بیهودگی همه این اقدامات اعتراف کنند. همه آنانی که در سه دهه اخیر بحرالعلوم اقتصاد و سیاست جهانی بودند، امروز سرگیجه گرفته اند. هیچ کدامشان نمیداند که پایان بحران حاضر کجاست و عواقب کوتاه و دراز مدت آن چه خواهد بود.
مشکل اساسی همه این کارشناسان در آن است که بحران به قلب سرمایه داری معاصر رسیده است. صحنه بازی دیگر تایلند و آرژانتین نیست، آمریکا و اروپاست. مادام که تایلند و آرژانتین و مکزیک و ترکیه درگیر بحران بودند، توضیح ماجرا بسیار ساده به نظر میرسید. در دو سوی مدافعان و منتقدان نظام جهانی سرمایه داری دو الگو برای توضیح وقایع وجود داشت که امروز هیچ یک از این دو الگو به کار نمی آید. مدافعان نظام "نئولیبرالی" دولت نا کارآمد و رشوه خوار و قوانین دست و پاگیر برای جلب سرمایه را عامل بحران معرفی می کردند و منتقدان گلوبالیزاسیون نیز امپریالیستهای بورس باز را عامل بحران در کشورهای جهان سوم میخواندند. امروز اما دیگر چنین تبیینهایی به کار نمی آید. نه میتوان از دولتهای رشوه خوار و فاسد آمریکا و آلمان و فرانسه و انگلستان به عنوان عوامل ایجاد بحران مالی حاضر نام برد و نه از امپریالیستهای غارتگری که به جان یک کشور بیچاره جهان سوم افتاده اند. دستگاه فکری جهان معاصر به هم ریخته است. الگوهای قدیمی دیگر به کار نمی آیند. و چنین است که خیل عظیم کارشناسان مدیایی هاروارد و کمبریج و میت و تبلیغاتچی های شوهای تلویزیونی به هذیان گویی افتاده اند.
همه معادلات ریاضی و منحنی های عرضه و تقاضا و تئوریهای نئو کلاسیک و "تئوری بازیها" و امثالهم یکباره دود شده و به هوا رفته اند. گویی همه آنها فقط برای روزهای آفتابی و خوش وال استریت بودند. حالا که طوفان همه بازارهای مالی را فراگرفته است، همان پروفسورهای مغلق گو به بافتن یاوه های عامیانه ای مشغول شده اند که هیچ بقال سر کوچه ای را هم راضی نمی کند. آن بقال سر کوچه میداند که چه بلایی بر سرش خواهد آمد وقتی که مشتریانش توان پرداخت کره و پنیر روزمره را نداشته باشند و میداند که کسب و کارش جزئی از یک چرخه اقتصادی است که جزء دیگرش را مشتریانش تشکیل میدهند و مادام که جنس او جور باشد و آن مشتریان پولی در بساط دارند، هر اشتباهی هم که از او سر بزند، کارش به ورشکستگی نخواهد کشید. تمام هنر پروفسورهای برنده جایزه نوبل سرمایه اما در این خلاصه شده است که "حرص و طمع" بانکها در واگذاری وام بدون پشتوانه و "کلاهبرداری و شارلاتانیسم" مدیران بانکها و مؤسسات مالی و "نادانی و اشتباهات" بانکهای مرکزی را مسؤول ایجاد وضعیت حاضر اعلام کنند. هر مدیر بازنشسته و درجه دو یک بانک متوسط هم برای اثبات رشادت خود در تحلیل، آلن گرین سپن، رئیس سابق بانک مرکزی آمریکا و این جادوگر بازارهای مالی را به علت سیاست "نرخ بهره نازل" بدترین رئیس بانک مرکزی تاریخ آمریکا اعلام میکند. گویی هم اینها نبودند که زمانی نه چندان دور همه بساطشان را بر پیشگویی های همان گرین سپن بنا می کردند و هر کلمه گفتار وی را هزار بار می چرخاندند تا به راز پشت آن پی ببرند. حقیقتا که قافیه بورژوازی به تنگ آمده است.
از استدلالات بسیار ساده بگذریم. هر کسی می داند که اظهارات این باصطلاح کارشناسان حتی تاب مقاومت در یک گپ پشت میز آبجوخوری مردم ساده را ندارد. آخر چه کسی باور می کند که آن مدیران همه یکباره احمق شدند؟ مگر نه این که همین فضلا تا همین مدتی قبل داستانها از نبوغ باورنکردنی "منجمنت" بانکها و کمپانی ها سر هم بندی میکردند تا حقوقهای میلیونی آنها را امری طبیعی و محصول آن نبوغ استراتژیک جلوه دهند؟ حالا که کار بیخ پیدا کرده است، همان مدیران کلاهبردار و شیاد و احمق و فاقد مسئولیت اعلام می شوند؟ این متاع بنجل را هیچ کس نمی خرد.
با این همه این راست است که در قیاسی تاریخی مدیران بورژوازی هم احمقند. این حماقت اما تنها ویژه آنان نیست. این حماقت کل طبقه بورژوازی است و انعکاسی است از وجه تولیدی که این طبقه از آن سود میبرد و مدافع آن است و حافظ آن. بورژوازی به مثابه شعور سرمایه نمیتواند فراتر از تناقضات خود سرمایه فکر کند. حماقت تاریخی بورژوازی در آن است که گمان میبرد تضمین سود به عنوان عامل اصلی بقای بورژوای منفرد در عین حال بقای نظام را نیز تضمین می کند. نظام سرمایه داری با تفکیک ارزش مبادله و ارزش استفاده، هستی خود را بر ارزش مبادله بنا می کند. تمام تئوری های اقتصادی بورژوازی و کلیت تفکر و ایدئولوژی بورژوا بر مبنای سود بیشتر بنیان نهاده می شود و سود بیشتر نیز چیزی جز کسب سهم بیشتر از کل ارزش اضافه تولید شده نیست و ارزش اضافه تولید شده نیز جزئی از کل ارزش مبادله موجود در بازار است. ارزشی که از مادیت خود جدا شده است و ذره ای هم مادیت ندارد. در هیأت پول، تمام ارزش مبادله، انتزاعی بیش نیست. میلیاردها دلار منعکس در ارزش مبادله نه ذره ای بوی نان میدهند و نه اثری از نفت و ماشین و لباس و محصول مصرفی در آنها مشاهده می شود. دنیای انتزاعی ارزش مبادله دنیایی است مستقل از جهان واقعی تولید مادی. مبنای همه آن چیزی که امروز در مبتذل ترین اشکال به عنوان حرص و طمع مدیران و صاحبان سهام و یا در مباحث جدیتر به عنوان اشتباه در ارزیابی ریسکهای ناشی از معاملات مجازی بورسها و بانکها و "زیاده روی بازارها" عنوان میشود، در همین واقعیت ساده کل نظام سرمایه داری نهفته است. در این باره در یادداشتهای بعدی خواهیم نوشت. اما تا همین جا تأکید بر این لازم است که به این معنا این خود نظام است که علیرغم ادعاهای مدافعان و ایدئولوگهای آن مبنی بر هوشمند بودن، در قیاس تاریخی کودن است و طبقه حافظ آن نیز همین حماقت را به نمایش می گذارد.
می شد به این حماقت خندید. تصاویر بورس بازان نگران بازارهای وال استریت و لندن و فرانکفورت حقیقتا نیز مضحک است. سلاطین پول غمگینند و این میتوانست مایه خوشحالی باشد. اما جایی برای خوشحالی نیست. آنچه در مقابل چشمان ناباور جهانیان در حال وقوع است، تنها میان پرده درامی است به مراتب عظیم تر. کاهشهای تریلیون دلاری ارزش سهام در امروز مقدمه ای است بر ارزش زدائی عظیم تری که در راه است. این نظامی است که تنها با نابودی بخشی از ثروت تولید شده ای که متعلق به تمام بشریت است، قادر به ادامه حیات خویش و تجدید سازمان دور جدیدی از انباشت گسترده سرمایه است. هنوز معلوم نیست که این نابودی بخشی از ثروت تولید شده و بخشی از ظرفیت تولیدی جامعه بشری این بار چه شکلی به خود خواهد گرفت. این میتواند از نابودی کامل زندگی اقتصادی در کشورهایی معین تا جنگهایی عظیم و ویرانگر را در بر بگیرد. تصویر چنین فجایعی جایی برای خندیدن بر جا نمی گذارد. روند وقایع هر شکلی به خود بگیرد، در یک واقعیت تردیدی نیست. با ضعف امروز طبقه کارگر سوسیالیست، بازنده واقعی این تحولات بیش از هر کسی میلیونها کارگر و زحمتکش در سرتاسر جهان خواهند بود. به این باید اندیشید.

بهمن شفیق
17 مهر 87- 8 اکتبر 2008



google Google    balatarin Balatarin    twitter Twitter    facebook Facebook     
delicious Delicious    donbaleh Donbaleh    myspace Myspace     yahoo Yahoo     


نظرات خوانندگان:


jalal
2008-10-14 20:20:19
az neveshtehaye akhiretan dar ertebat ba bohran nezam sarmayedari estefade kardam.lotfan dar bare natayej va avaghebe ehtemali an bar eghtesade kargaran benevisid.
moshaker

نظر شما؟

نام:

پست الکترونیک(اختياری):

عنوان:

نظر:
codeimgکد روی تصویررا اينجا وارد کنيد:

نظر شما پس از بازبینی توسط مدير سايت منتشر خواهد شد